• وبلاگ : پياده رو خاطرات
  • يادداشت : اسراف در مقياس ملي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    تو ننگ جنگ هستي ده نمکي!

    پس نتيجه مي گيريم که:

    اول و آخر "اخراجي ها" خودت بودي!

    و باز هم همان قصه تکراري:

    چشمت کورT دندت نرمT حقت بود!

    آره حقته!

    چقدر پررويي!

    مي خواستي يک تنه "شلمچه" راه نيندازي جلوي يک موج عظيم مطبوعاتي!

    مي خواستي از فقر نگويي تا خواب مال اندوزان را آشفته کني.

    مي خواستي از فحشا نگويي تا کسي بويي نبرد که ناموسمان را در بهترين بسته بندي براي شيوخ عرب صادر مي کنيم.

    مي خواستي از استقلال و پيروزي نگويي تويي يک ريال از ميلياردها ثروت مملکت خرج مربي خارجي مي شود.

    پس بخور که به قول امام راحل:

    "ما براي اسلام، حالا حالاها بايد سيلي بخوريم."

    سيلي را دشمن خارجي، صدام و بوش نمي زند. او که دستش نمي رسد.

    سيلي را آن مي زند که با ظاهري دوست، نزديک مي شود و ...

    مثل مدينه ...

    مثل کوچه "بني هاشم"

    پس حقته سيلي بخوري!

    "اينها را گفتم چون بعد از ديدن اخراجي ها نتوانستم بهت فحش ندهم که اين گونه مرا بردي به آن سنگر نمور و کوفتي شلمچه و ...