2- .... بنابراين به اين دليل است كه ما ميبينيم رهبران انقلاب راهبردهايي را مثل عدم مداخله روحانيون در حكومت يا آزادي ماركسيستها در بيان عقايدشان را اعلام ميكنند اما پس از مدتي كه اين راهبردها اجرا ميشوند بدلايلي مجبور به تغيير راهبردها ميشوند. بنابراين شيوه درست بحث در اين مورد اين است كه درباره دلايل اين تغيير جهت بحث كنيم و اين كه آيا درست بوده و هست يا نه؟ اما بحثي كه رسانههاي خارجي دنبال ميكنند مبنايش القاي عدم صداقت رهبران است كه بسيار مبناي سستي است. چرا كه امام زماني اين اظهارات را مطرح كرد كه در پاريس در اوج قدرت بود و مقامات رژيم يكييكي پس از استعفا به دستبوس ايشان ميآمدند بنابراين امام نيازي به اين حرفها نداشت.
3- من به اين خاطر مورد مشخص رفتار سياست داخلي آمريكا را مطرح كردم كه شما خودتان آنرا بعنوان مثال ذكر كرديد. براي مقايسه ميزان تحمل مخالف در ايران وآمريكا كافي است به سخنراني رييس جمهور در دانشگاه كلمبيا و نزديكي احمدي نژاد به مردم در مقابل دوري روساي غربي از مردم مراجعه كنيم.
4- من قبول دارم كه در مرحله دوم هر كس رقيب هاشمي ميشد پيروز ميشد. اما اين اتفاقا ميزان اهميت اتحاد سياسي طرفداران احمدي نژاد در مرحله اول انتخابات را بعنوان يك مبارزه سياسي نشان ميدهد. البته اين جداي از آن است كه ما از نظر فكري احمدي نژاد را بهترين گزينه ميدانيم وبشدت ازو حمايت ميكنيم و همچنين معتقديم وي محبوبيت گسترده مردمي دارد.
5- در مورد انقلاب بنظرم گروهها تنها از سر ناچاري با موج عظيم انقلاب «ديني» همراه شدند. اين يك حقيقت بود كه كشور دچار يك تجديد حيات عميق ايماني شد و اگر در اين باره شك داريد به هجوم سيل آساي مردم به جبههها نگاه كنيد.