سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

بین‏المللی - پیاده رو خاطرات

نظریه توطئه ، مطالعه موردی حوادث انگلستان (دوشنبه 86/4/18 ساعت 9:39 صبح)

اگر در قرن دوم هجری زندگی می‏کردید به سبک رساله توحید مفضل اینطور برایتان می‏گفتم .... خوب نگاه کنید ... به ستارگانی که در آسمان هستند، جای ثابتی دارند و راهنمای مسافران در سفرها ، همگی ساعت به ساعت بدور ستاره جدی می‏چرخند ... به روز که گاه فعالیت و کسب روزی است و شب که گاه استراحت و آرامش است ... به ساختمان بدن خود بنگرید که چگونه هر عضوی وظیفه‏ای یگانه بر عهده دارد و چطور این ساختمان پیچیده برای ده‏ها سال در هماهنگی کامل با هم کار می‏کنند، آیا تصدیق نمی‏کنی که پروردگاری حکیم تمام اجزای این طبیعت را در نهایت نیکویی آفریده است؟ ..... و اگر در قرن بیست‏ و یکم زندگی می‏کنید باید اینطور می‏گفتم .... ساختار ظریف ترازهای انرژی اتم کربن واقعا من را تکان می‏دهد (دکتر گلشنی) ، اگر این ساختار اندکی متفاوت بود اتمهای کربن قادر نبودند چنین ترکیبات و زنجیره‏های متنوعی پدید آورند و بستری برای پیدایش حیات باشند .... نگاه کنید که چطور ثابت‏های بنیادی (واحد بار الکتریکی، ضرایب نیروهای اصلی و غیره) بدقت تعیین شده‏اند ، اگر اندکی متفاوت بودند هرگز جهان ما شکل نمی‏گرفت و حیاتی در آن پدید نمی‏آمد ... آیا تصدیق نمی‏کنید که خالقی دانا، عالم، همه جا حاضر و ناظر و همیشه بیدار، مهربان و طراح، نظام خلقت را به این پیچیدگی بر مبنای نظمی زیبا، ساده و عمیق بنا نهاده است؟ ...... این استدلال همان «برهان نظم» معروف ماست. هر جا که نظمی هست لاجرم ناظمی هم هست.

تئوری توطئه کاربرد برهان نظم در عرصه سیاسی است. معتقدان به توطئه تلاش می‏کنند نشان دهند که بسیاری از حوادثی که در عالم سیاست بگونه‏ای ظاهرا تصادفی و پیش‏بینی نشده روی می‏دهند در حقیقت دارای طراحانی هستند که مایل به آفتابی شدن نیستند. مدافعان تئوری توطئه به جستجوی نظم رویدادها می‏روند تا بتوانند وجود یک ناظم و طراح را برای آنها ثابت کنند. اکنون حوادث تروریستی اخیر انگلستان در پیش روی ماست. تلاش می‏کنم این پازل نامرتب را بنحوی مرتب کنم تا نظم درونی آن آشکار شود و وجود قدرت توطئه‏گر از آن نتیجه شود.

اخبار مهم انگلیس این روزها اینهاست: 1- بلر پیش از کناره‏گیری در یک حرکت بشدت تحریک‏آمیز،‏ غیر لازم و انتحاری با اهدای نشان شوالیه به سلمان رشدی موجب خشم جهان اسلام و بروز خشونت بر ضد سفارتخانه‏های انگلیس شد. 2- افکار عمومی انگلیس بلر را بدلیل شرکت در جنگ عراق سرزنش کرد و وی مجبور به استعفا شد. 3- کابینه گوردون براون مناصب کلیدی را به ضدآمریکایی‏ها سپرد. 4- آمریکا از بقدرت رسیدن چنین عناصری ابراز نگرانی کرد. 5- حوادث تروریستی در یک فرودگاه شهرستانی انگلیس. 6- ترس و وحشت شدید در مردم انگلیس. 7- یک مقام انگلیسی: ممکن است مسلمانان برای انتقام از ماجرای رشدی دست به این کار زده باشند. 8- نام ایران هم به میان می‏آید. 9- مقامات امنیتی انگلیس از نفوذ القاعده در اداره امنیتی انگلیس خبر می‏دهند. وحشت امنیتی. 10- نفوذ القاعده در وزارت کشور. 11- اعلام حالت فوق‏العاده.

یادمان باشد جرج بوش نیز زمانی که بقدرت رسید بدنبال جنگ نبود، اما حوادث 11 سپتامبر تمام ظرفیت جنگ‏‏طلبی بوش، جمهوری‏خواهان و در کل جامعه سلطه‏طلب آمریکا را به صحنه آورد. اکنون نیز سناریو در حال تکرار است. یک قدرت کلیدی دارد نخست‏وزیر عوض می‏کند و می‏خواهد به صلح بازگردد. بنابراین ماشین برخورد دهنده تمدن‏ها دوباره بکار افتاده است. این ماشین فراتر از بوش و بلر و فلان حزب است. طرح بسیار با کفایت بود. در قدم اول سلمان رشدی را به صحنه آوردند به این امید که تظاهرات خونینی بر ضد انگلیس در کشورهای اسلامی پا بگیرد. در قدم دوم پس از روی کار آمدن براون چند حادثه تروریستی کوچک و بدون تلفات در یک فرودگاه انگلیس بشدت بزرگنمایی شد تا مردم انگلیس در هراس تروریستی فرو بروند. جنگ روانی با اخبار هراسناک از نفوذ القاعده در ارکان‏ نظام انگلیس ادامه دارد تا جایی که براون اعتراف کرد کشور در وضعیت فوق‏العاده قرار دارد. بار دیگر مبارزه با تروریسم به صدر اولویت‏های مردم و دولت انگلیس بازمی‏گردد ..... آیا همه اینها تصادفی است؟

وقوع حادثه 11 سپتامبر به بوش اطلاع داده می شوداما چرا؟ این کدام قدرت است که می‏تواند به بلر کاری را دیکته کند که خودش از علت آن خبر ندارد؟ چه کسی است که حاضر است جامعه انگلیس را در وحشت فروببرد. کیست که حاضر است و قادر است پیچیده‏ترین عملیات نمایش هوایی خونبار را در 11 سپتامبر بقیمت جان هزاران آمریکایی و بقیمت میلیاردها دلار ضرر اقتصاد آمریکا و جهان اجرا کند؟ چرا برای « او » اینقدر ضدیت با اسلام مهم است؟ چرا «جنگ با ترور» از جان مردم در غرب برای او مهمتر است؟ اگر این «او» صرفا یک قدرت دمکراتیک بود برای جلب آراء مردم کافی بود به آنچه خواست آنهاست عمل کند نه اینکه تلاش کند خواست مردم را منحرف کند. اگر او یک قدرت اقتصادی بود هرگز جنگهایی برپا نمی‏کرد که ضررهای بزرگ اقتصادی ببار آورده است. اگر او یک قدرت صرفا ملی بود عملکردش همه جا یکسان نبود. راستی او چگونه قدرتی است؟


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    پرورش افکار هسته‏ای (پنج شنبه 85/10/14 ساعت 10:30 صبح)

    قدرت همیشه ماهیتا بیشتر نرم‏افزاری بوده است تا سخت‏افزاری. آلوین تافلر هم در کتاب خود بنام «جابجایی در قدرت» قدرت را به سه گونه زور، پول و دانایی تقسیم می‏کند و تذکر می‏دهد که اعمال خشونت همیشه باعث واکنش قربانی می‏شود. بنابر این اگر تعریف قدرت را توانایی برای شکل دادن رفتار دیگران بدانیم مهمترین عامل قدرت نفوذ فکری و شکل دادن به افکار دیگران است. فناوری هسته‏ای فناوری قدرت است و غرب برای مهار این قدرت تازه در ایران نیاز به نرم‏افزار جدید دارد. تا زمانی که اصلاح‏طلبان در ایران بر سر کار بودند غرب در این زمینه مشکلی نداشت. فناوری هسته‏ای مشکلی بود که محافظه‏کاران پیش پای غرب گذاشته بودند که مانع روابط سازنده میان اصلاح‏طلبان با غرب بود. بنابراین مذاکره کنندگان در دو طرف میز اساسا با هم توافق داشتند و مذاکره بیشتر حول این محور بود که چگونه مشکل‏آفرینان داخلی مهار شوند. اما در سوی دیگر این میدان اصولگرایان قرار داشتند. آنها از اساس نظام جهانی را غیر عادلانه می‏دانستند. البته این معنایش این نیست که بخواهند با ساخت سلاح هسته‏ای به جنگ بی‏عدالتی‏ها بروند. اگر نظام جهانی را ناحق دانستیم آنوقت نمایندگان و اربابان نظم غیر نوین جهانی برایمان مظهر حقانیت و مشروعیت نخواهند بود. زمانی که از نظر مشروعیت با طرف مذاکره در موضع برابر قرار گرفتیم آنگاه می‏توانیم مساله را به آن صورتی که واقعا هست بصورت یک تبعیض آشکار بین‏المللی ببینیم. اینگونه بود که جریان اصولگرا ادبیات جدیدی در پرونده هسته‏ای خلق کرد. در این ادبیات ایران و غرب دست‏کم به یکسان حق داشتند هر چیزی را با هم داشته باشند یا هیچ کدام نداشته باشند. در این ادبیات اگر به صورتت سیلی زدند باید دست‏کم فریضه قصاص را در موردشان جاری کنی تا آبروی مسلمان محفوظ بماند. در این ادبیات عراق به این دلیل اشغال شد که به اندازه کافی قدرتمند نبود. نکته‏ای که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده این است که ادبیات هسته‏ای جناح اصولگرا تاثیر بسزایی در پیروزی آنها در انتخابات‏های اخیر داشته است.

    تا دیروز آمریکا بود که رجز جنگ می‏خواند و کشورها را یکی پس از دیگری اشغال می‏کرد. اما با پیروزی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری ورق برگشت. اینک ابزار اعمال قدرت غرب در داخل ایران از قدرت کناره گرفته بود. ذهنیتی بر سر کار آمده بود که قدرت ایران را در کاهش نفوذ غرب میدید. بجای اعمال نظرات غرب کافی بود بفهمد خواست او چیست تا دقیقا برعکس آنرا عمل کند. در اینجا راهبرد غرب کاملا معکوس شد. غرب عملیات روانی کاملا پیچیده‏ای را آغاز کرد تا بتواند به اهداف مورد نظر خود دست یابد. این راهبرد دست کم دو لایه داشت و دو هدف مکمل را دنبال می‏کند. لایه اول این جنگ روانی مطرح کردن ایران بعنوان یک تهدید بین‏المللی (یا در منطقه بصورت یک تهدید شیعی) بود و هدف از آن دست‏کم ایجاد احتیاط در رفتارهای ایران و کاستن از دامنه عملیاتی ایران و دست بالا ایجاد بدبینی و نارضایتی نسبت به اصولگرایان در میان طبقات سیاسی و مردم ایران بود تا زمینه برای کاهش قدرت جریان اصولگرا فراهم شود. در چارچوب این راهبرد بود که قطعنامه‏های تهدیدآمیز شورای امنیت درباره ایران صادر شد تا وانمود شود جریان اصولگرا کشور را بسمت بحران میبرد. در داخل همراهان این راهبرد دائما خطرات موجود را بزرگنمایی کرده و با لیبرال‏منشی به طرفین دعوا در مورد تندروی هشدار می‏دهند! اما لایه دوم تبلیغات غرب پیچیدگی بیشتری دارد و هدف از آن تغییر دیدگاه اصولگرایان بعنوان مهمترین مخالفان غرب در ایران است. آنها تلاش می‏کنند نظر اصولگرایان را در مورد قدرت و ماهیت آن تغییر دهند. این چالش را در تبلیغاتی که پس از تصویب قطعنامه براه افتاد بخوبی می‏توان دید. بلافاصله پس از تصویب قطعنامه روزنامه کیهان ارگان اصولگرایان خواستار سیلی متقابل شد. بحث این بود که اگر بازرسان آژانس از اثبات صلح‏آمیز بودن برنامه ایران علی‏رغم گذشت چند سال ناتوانند چرا باید به همکاری با این جاسوسان هسته‏ای ادامه دهیم؟ اگر غرب حقوق هسته‏ای ما را در چارچوب معاهده نمی‏پذیرد چرا ما باید تکالیف هسته‏ای را در این چارچوب بپذیریم؟ این برای دومین بار بود که طرحی در راستای سیلی متقابل در دستور کار مجلس هفتم قرار می‏گرفت اما متاسفانه تا حدودی شرایط تغییر کرده بود.

    آشوب رسانه‏ای که از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد از طرف همدستان غرب در داخل براه افتاده بود دولت را منزوی کرده بود و حتی موجب شده بود طرفداران دولت برای خلاصی ازین وضعیت بطور جداگانه در انتخابات شوراها وارد شوند و شکست بخورند. جنجال‏های پیاپی داخلی و اصرار غرب بر جنگ‏طلب نشان دادن اصولگرایان نه تنها باعث ریزش نیروها شد بلکه حامیان دولت در سطوح بالا را به عقب‏نشینی تاکتیکی در موضوع هسته‏ای واداشت. از آنجا که مجلس در مساله هسته‏ای در ارتباط با ارکان نظام تصمیم‏گیری می‏کند، تعلل چند روزه مجلس در این مورد و زمزمه‏های نرمش‏طلبی نشان می‏داد که کار در بالا گره خورده است و زمان بیشتری برای رسیدن به توافق نیاز است. دست آخر مجلس با دادن چک سفید امضا به دولت پای خودش را بطور کلی از مناقشه هسته‏ای بیرون کشید. تحولات بعدی در این راستا بود که نباید از حق قصاص خود استفاده کنیم. این در حالی بود که احمدی‏نژاد همچنان بر ایستادگی تاکید می‏کرد. بنابراین تفسیر این شرایط این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم بنظر می‏رسد اختیار پرونده هسته‏ای تا حدود زیادی از وی گرفته شده است. در چند روز حساسی که موضوع در مجلس و سایر مرکز تصمیم‏گیری مطرح بود غرب سیاست تبلیغاتی زیرکانه‏ای در پیش گرفت. سیل تحلیل‏های خودزنی از مراکز تحلیلی غربی سرازیر شد که در آنها واکنش ضعیف ایران به قطعنامه با عنوان «واکنش سرد» و «واکنش خونسردانه»‏ تعبیر می‏شد و استدلال می‏شد که خونسردی ایران نشانه آن است که قطعنامه تاثیر چندانی بر ایران نداشته است. فصل مشترک تحلیل‏های غربی این بود که «بی‏اعتنایی ایران به قطعنامه نشانه قدرت ایران است» که البته منظور از بی‏اعتنایی همان عدم واکنش بود. در حالی که قبلا چیز دیگری در تفکر اصولگرا نشانه قدرت بود و آن اعمال قدرت بود بصورت عکس‏العمل متقابل. در پشتیبانی از گزاره جدید، غرب تلاش کرد شواهد عملی ارائه دهد. بنابراین سیل درخواستها برای مذاکره با ایران به وزارت خارجه سرازیر شد تا جایی که نمایندگان مجلس با غرور خبر ازین موضوع دادند. البته فاش شدن این خبر اروپا را ناراحت نکرد چون اصلا آنها هدفشان همین بود که طرفهای ایرانی احساس کنند روی تشک پر غو خوابیده‏اند. سرانجام انتقال پرونده هسته‏ای از گفتمان ایستادگی به گفتمان تنش‏زدایی با موفقیت انجام شد و ایران تصمیم گرفت عملا هیچ کاری انجام ندهد. البته این باعث نشد که آمریکاییها پس از چند روز زمزمه‏های خود را مبنی بر اینکه «عدم واکنش ایران به قطعنامه نشان می‏دهد برای وادار ساختن این کشور به تمکین نیاز به تحریم‏های گسترده‏تری هست»‏ از سر نگیرند.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    <      1   2   3   4   5      
    بین‏المللی - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 2 بازدید
    دیروز: 28 بازدید
    کل بازدیدها: 233127 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [121]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [117]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده