سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

بین‏المللی - پیاده رو خاطرات

ساختار جدید امنیتی در منطقه (چهارشنبه 86/5/10 ساعت 11:36 صبح)

دولت آمریکا در یک چرخش آشکار سیاسی بزرگترین برنامه فروش تسلیحات در تاریخ را به اعراب حاشیه جنوب خلیج فارس به اجرا گذاشته است. آمریکا از جنگ اول خلیج فارس در سال 1990 به این سو پس از مهار قدرت عراق شخصا خود مسئولیت محدود کردن تنها قدرت باقیمانده در منطقه یعنی ایران را بعهده گرفته بود. از آن زمان حضور گسترده نیروهای آمریکایی در خلیج فارس ضامن حفظ منافع آمریکا و هم‏پیمانان این کشور بود. اکنون بنظر می‏‏رسد این مسئولیت در حال تفویض به کشورهای عربی است. در واقع تنها یک تغییر بزرگ استراتژی در افکار دولتمردان آمریکایی می‏تواند تصمیماتی به این بزرگی را توجیه کند. ایران در سال‏های گذشته دو جهش راهبردی را در قدرت نظامی خود تجربه کرده است. در گام اول دستیابی ایران به فناوری هسته‏ای موجب شد فناوری نظامی متعارف اعراب در برابر فناوری غیرمتعارف هسته‏ای ایران (ولو بدون بمب) از کار بیفتد. در این مرحله ایالات متحده تنها قدرتی بود که توانایی موازنه توانایی جدید ایران در سطح منطقه‏ای را داشت و آمریکا بعنوان رهبر جهان غرب بسرعت به ایفای نقش رهبری در مبارزه با ایران پرداخت. در گام دوم جنگ 33 روزه حزب‏الله با اسراییل در سال گذشته عملا نشان داد که فناوری متعارف نظامی ایران نیز به برتری یا دست‏کم موازنه با فناوری نظامی متعارف غرب رسیده است. اگرچه برای مدت یک سال ازین تحول جدی، آمریکا در سردرگمی بسر می‏برد اما اکنون با مسلح کردن بی‏سابقه اعراب به این تحول واکنش نشان می‏دهد. در حقیقت آمریکا نظام جدید امنیتی خلیج فارس را بر پایه موازنه قدرت هسته‏ای ایران با قدرت هسته‏ای آمریکا و موازنه قدرت متعارف ایران با قدرت متعارف اعراب (و نه اسراییل که خیلی از ایران دور است و اخیرا تضعیف هم شده) قرار می‏دهد. چنین ساختاری با حفظ کنترل اتمی آمریکا بر منطقه، امکان برخوردهای کم‏شدت متعارف میان ایران و آمریکا که می‏تواند مشابه جنگ 33 روزه به شکست راهبردی غرب دامن بزند از بین می‏رود. در این ساختار امنیتی جدید نیازی به استقرار نیروهای متعارف آمریکایی در منطقه نخواهد بود و انتظار می‏رود پس از تکمیل این طرح نیروهای آمریکایی از منطقه خارج شوند. از سوی دیگر آمریکا تلاش می‏کند با افزایش توانایی نظامی کشورهای همسایه ایران از حرکت آنها بسمت فناوری هسته‏ای که در دراز مدت سلطه آمریکا بر منطقه را نابود می‏کند جلوگیری کند.

با این حال باید اشاره کنیم که طرح تسلیحاتی جدید برای اعراب یک تراژدی تاریخی خواهد بود. آشکار است که این یک طرح آمریکایی است و منافع درازمدت آن برای آمریکا و غرب خواهد بود و توجه به اعراب در این طرح تنها برای قانع کردن آنها در جهت بعهده گرفتن این نقش دشوار در منطقه است. خریدهای عظیم تسلیحاتی خزانه دولت‏های عربی را خالی خواهد کرد و پول نفتی که از مصرف‏کنندگان غربی دریافت شده است به آمریکا و شرکت‏های تسلیحاتی بازخواهد گشت. اما نصیب اعراب تنها مشتی ابزارهای فوق مدرن بی‏مصرفی است که تنها برای ترساندن همسایگان کاربرد دارد. انبوهی از مستشاران آمریکایی برای اداره سیستم‏های جدید وارد خواهند شد. بنابراین منابع انبوهی صرف برپایی سامانه‏هایی می‏شوند که هیچ پیوندی با اقتصاد کشورهای میزبان ندارد. اما در سوی دیگر میدان در ایران، بازدارندگی مبتنی بر دستیابی به فناوری هسته‏ای یک حرکت کاملا بومی بوده است. احداث کارخانجات و دستیابی به فناوری موجب ایجاد یک بخش اقتصادی بسیار پیشرفته و با فناوری بالا در کشور شده است که بسرعت قابل تعمیم به کاربردهای دیگر خواهد بود. جالب اینجاست که حتی فعالیت‏های نظامی متعارف نیز در ایران بدلیل بومی بودن منجر به پیشرفت بلندمدت اقتصادی و تقویت بخش فناوری پیشرفته شده است. در حقیقت ایران با راهبردی که در پیش گرفته است اگرچه سایه سنگین ابرقدرت‏ها را بالای سر خود احساس می‏کند اما با بریدن زنجیر توسعه وابسته به غرب یک توسعه بومی را پایه‏گذاری کرده که در چند دهه آینده منجر به شکوفایی اقتصادی در سطح بین‏المللی برای ایران خواهد شد. در حالی که اعراب درست به این دلیل که وابسته به غرب هستند امکان رسیدن به رشد واقعی اقتصادی را برای خود از بین برده‏اند.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    درس‏هایی از جنگ جهانی اول (شنبه 86/5/6 ساعت 10:52 صبح)

    کنفرانس صلح ورسایجان مینارد کینز در آغاز جنگ جهانی اول جوانی 32 ساله بود که بعنوان اقتصاددان در خزانه‏داری دولت بریتانیا خدمت می‏کرد. پس از پایان جنگ و شکست آلمان در سال 1919، کینز عضو هیات مذاکره کننده در کنفرانس ورسای برای انعقاد پیمان صلح شد. کنفرانس ورسای امپراطوری اتریش-مجارستان را تجزیه کرد، لهستان را از آلمان جدا کرد، تجهیزات ارتش آلمان را به طرف‏های پیروز تحویل داد و بالاخره غرامت سنگین 40 میلیارد دلاری (به دلار آن وقت) را به آلمان تحمیل کرد. کینز در حالی که هنوز کنفرانس ادامه داشت از تصمیمات غلط اقتصادی رهبران آن مایوس شد و از عضویت در هیات نمایندگی بریتانیا استعفا داد. پس از آن وی وقت خود را صرف نوشتن کتاب پیامدهای اقتصادی در زمان صلح کرد که بلافاصله پس از انتشار تاثیر گسترده‏ای از خود بجا گذاشت. کینز معتقد بود کنفرانس ورسای تعهداتی برای آلمان ایجاد کرده است که نتیجه‏ای جز فروپاشی اقتصادی آلمان و کل اروپا نخواهد داشت.

    اکنون زمانی گذشت و دهه 30 فرامی‏رسید. ملت آلمان از مصیبت بزرگی که در جنگ جهانی اول درست کرده بود پشیمان بود و صادقانه می‏کوشید غرامتها را پرداخت کند. با اینکه بخشی از غرامت‏ها بصورت جنسی و در قالب کالاهایی مثل زغال‏سنگ و غیره پرداخت می‏شد اما بیشتر آن می‏بایست نقدی صورت می‏گرفت. برای پرداخت نقدی نیز می‏بایست آلمان دارای مازاد تجاری با خارج از کشور باشد تا بتواند این مازاد را به پرداخت غرامت تخصیص دهد. این در حالی بود که اقتصاد آلمان در اثر جنگ نابود شده بود و نه تنها مازاد تجاری وجود نداشت بلکه کسری نیز در میان بود. دولت آلمان مالیات‏ها را افزایش داد و سرانجام در موعد سررسید غرامت‏ها مجبور به وام‏گیری شد. فشار وام‏های خارجی و یک سلسله رویدادهای زنجیره‏ای منجر به بروز «ابرتورم» بزرگ در تاریخ آلمان شد. مردم در آلمان به خاک سیاه نشستند، قیمت‏ها در اوج تورم ساعت به ساعت بالا می‏رفت. اتریش نیز گرفتار تورم شدیدی شد (گالبرایت، سیری در اقتصاد معاصر) ..... سرانجام در سال 1932 پس از شکست‏های مکرر اقتصادی دولت‏های آلمان، هیتلر به قدرت رسید. هیتلر در اولین اقدام بازپرداخت غرامت‏های جنگ جهانی اول را قطع کرد. وی سپس به رشته اقداماتی در زمینه قیمت‏گذاری و منع واردات دست زد که اوضاع اقتصادی کشور را بهبود داد. بسرعت رکود اقتصادی آلمان به پایان رسید، ابرقدرت انتقام‏جو دوباره بیدار شده بود. هیتلر با یک حرکت سریع لهستان را اشغال کرد، معاهده ورسای نقض شده بود، اینک جنگ جهانی دوم آغاز میشد.

    چند ماه پیش عبدالعزیز حکیم که گویا وفاداری‏اش به ایران بیش از منافع ملت عراق است اعلام کرد که عراق موضوع بازپرداخت غرامت جنگ تحمیلی را در دستور کار قرار خواهد داد. این در شرایطی است که عراق همین حالا هم در اوج بدبختی خود قرار دارد. شیرازه عراق بعنوان یک ملت از هم پاشیده است، تلفات بزرگ در جنگ‏های متوالی و تحریم‏ها (چند صد هزار در جنگ با ایران، نیم میلیون در تحریم‏ها و نیم میلیون در دوران اشغال) می‏رود که از عراق یک ملت به لحاظ تاریخی شکست‏خورده مانند ملل آفریقایی پس از برده‏داری بسازد. البته رفسنجانی بلافاصله پس از اظهارات حکیم اعلام کرد که اکنون زمان مناسبی برای طرح بحث غرامت نیست. اگر اکنون ایران بخواهد طلب خود را از عراق بگیرد چاره‏ای ندارد جز اینکه لقمه را از دهان فقیرترین اقشار عراق برباید. مبالغ اندکی که حاصل از صادرات نفت عراق است می‏بایست به مصرف واردات کالاهای ضروری مصرفی و سرمایه‏گذاری‏های اضطراری برسد. عراق برخلاف ایران در طول جنگ تمام نیروی اقتصادی‏اش را صرف جنگ کرد و در زمینه تولیدات غیرنظامی بشدت عقب ماند. پس از آن نیز بلافاصله با تحریم‏های شدید بین‏المللی که هدفش بیشتر قدرت‏نمایی آمریکا در نظم نوین جهانی بود کوچکترین امکانی برای بازسازی اقتصاد خود نداشت و اکنون نیز جریان فرار سرمایه‏ها و نیروی انسانی از این کشور بدلیل ناامنی بسیار شدید است. عراق جدید برای ما یک بمب ساعتی است. البته تاریخ به ما در این زمینه تذکر داده است. زمانی که ایران و عراق قطعنامه صلح را پذیرفتند، کشورهای عربی که وام‏های کلانی در طول جنگ در اختیار عراق قرار داده بودند تا از پیروزی ایران جلوگیری شود خواستار بازپرداخت بدهی‏ها شدند. این درخواست‏ها حتی از سوی کشور کوچکی چون کویت که بقولی استان نوزدهم عراق محسوب می‏شد شدت گرفت و حاصل آن چیزی نبود جز ورود عراق به جنگ خانمان‏سوز دیگری برای پاک کردن صورت حساب‏ها. وگرنه چگونه می‏شد عراقی که زخم‏های عمیقی از جنگ قبلی بر تن داشت بفاصله یک سال جنگ بزرگ دیگری را آغاز کند؟ آیا همه چیز را باید به حساب دیوانگی صدام حسین و توطئه آمریکا گذاشت؟

    ایران شایسته است بخشودگی کامل غرامت جنگ را به مناسبت سقوط دیکتاتور عراق اعلام کند. این امر می‏تواند منجر به تزریق روحیه و امید به ملت مظلوم عراق در مقطع حساس کنونی بشود. از سوی دیگر اکنون دیگر غرامت 200 میلیارد دلاری برای ما ارزش چندانی ندارد چرا که ارزش دلار هر 16 سال یکبار نصف می‏شود و اگر قرار باشد چند دهه دیگر هم برای این بازپرداخت صبر کنیم از نظر مالی ارزش آن بمراتب کمتر نیز خواهد شد. در حالی که ملت فقیر عراق اکنون نیاز شدیدی به همین مبالغ اندک دارد. فراتر از بخشودگی بدهی‏ها، شایسته است ایران همانند آمریکا پس از جنگ دوم جهانی کمک‏های بلاعوض گسترده‏ای را در اختیار عراق قرار دهد تا به احیای اقتصادی آن کمک کند. این کمک‏ها می‏تواند در قالب خرید مواد اولیه و ماشین‏آلات دوباره به ایران بازگردد و باعث افزایش اشتغال در ایران شود یا با اجرای طرح‏های موفق کشاورزی همچون خرید تضمینی محصولات کشاورزی در عراق مستقیما به فقیرترین اقشار این کشور کمک کند. شکوفایی اقتصادی عراق در بلندمدت بازار گشترده‏ای برای محصولات ایرانی بوجود خواهد آورد که سود ناشی از آن بمراتب بیشتر از غرامت جنگی توام با نفرت از ایران خواهد بود.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    نقدی بر نظام آموزش عالی (سه شنبه 86/5/2 ساعت 3:28 عصر)

    با توجه به انتقاد اخیر رییس جمهور از نظام آموزشی کشور بی‏مناسبت نیست که برخی نظرات جامعه دانشگاهی کشور درباره مشکلات و موانع موجود بر سر راه علم و فناوری در جامعه ایران بازگو شود. اگر چه تاکید ویژه احمدی‏نژاد بر تئوری‏زدگی در آموزش بود فکر می‏کنم مشکلات نظام علمی ایران در درجه اول به سازماندهی مربوط باشد تا اهداف. از حدود چند دهه قبل (دهه هشتاد میلادی به این طرف) با ظهور معجزه اقتصادی در ژاپن و تقابل جدی اقتصادی و فناورانه ژاپن با آمریکا تحلیل‏های زیادی درباره چرایی برتری ژاپن در بسیاری از رشته‏های صنعتی بر همتاهای غربی‏اش بیان شد. اگر چه امروزه با رکود اقتصادی‏ای که ژاپن از سال 1990 با آن دست به گریبان است دیگر کمتر کسی به شیوه‏های مدیریتی و ساختار اجتماعی ژاپن فکر می‏کند و نگاه‏ها بیشتر معطوف به رقیب تازه نفس یعنی چین است. اما میراث ژاپن در زمینه صنعت یگانه بوده است. الگوی توسعه ژاپنی تفاوت مهمی با الگوی توسعه آمریکایی داشت. ژاپنی‏ها وقت خود را برای تحقیقات بنیادی تلف نمی‏کردند. در عوض تلاش اصلی آنها بر سازماندهی تولید، اقتصادی کردن و افزایش کیفیت محصولات قرار داشت. بنیان‏های نظری صنعت الکترونیک در آمریکا کشف شد اما نهایتا این ژاپنی‏ها بودند که «الکترونیک مصرفی» را به یک صنعت همه‏گیر تبدیل کردند. برای دهه‏های متوالی آمریکا محصولات تازه‏ای را در بخش‏های تحقیقاتی خود تولید می‏کرد، اما پس از چند سال وقتی ژاپنی‏ها به هر نحو (از جمله جاسوسی فنی) تا حدودی فناوری را بدست‏ می‏آوردند در تولید آن آمریکا را پشت‏سر می‏گذاشتند و حتی بازار داخلی آمریکا را هم تصرف می‏کردند. تا حدودی می‏توان مدعی شد شیوه ژاپنی صنعت الگوی آنچه امروز «کارآفرینی» نامیده می‏شود قرار گرفته است. کارآفرینی یعنی بها دادن به تولید و ایجاد فرصت‏های شغلی بجای غرق شدن در تئوری‏های ریاضی پیچیده. کارآفرینی یعنی اکتفا به فناوری سطح پایینتر و در عوض کوشش برای راه‏اندازی صنعت و تولید. حال که منشاء تاریخی نظریه کارآفرینی روشن شد امیدوارم سرنوشت دو اقتصاد ژاپن و آمریکا بعد از گذشت سه دهه از دوره درخشش ژاپن بقدر کافی گویا باشد که محو صد در صد نظریه کارآفرینی نشویم. البته عناصر مثبتی در این نظریه وجود دارد و در خود آمریکا هم گونه‏ای از کارآفرینی موجود است اما آنچه مورد تاکید است این است که نفی نظریه پردازی علمی تحت عنوان تئوری زدگی باعث کاهش ظرفیت‏های خلاقانه فنی و اقتصادی می‏شود و فرصت جهش‏های بزرگ را از کشور خواهد گرفت. مثال مهم آن اختراعی بنام شبکه اینترنت است. اگرچه ممکن بود در ابتدا اینترنت یک سرگرمی دانشگاهی بنظر برسد اما بتدریج و پس از سی سال در دهه نود آنچنان شکوفا شد که توانست اقتصاد آمریکا را بشدت تقویت کند. سلاح اتمی در ابتدا چیزی جز دلمشغولی فیزیکدانان آلمانی در مورد رفتار ماده در ابعاد کوچک نبود. اتفاقا اصطلاحی که آمریکاییها برای دفاع از پژوهش‏های بنیادی می‏آورند این است که اگر این کار را نکنیم فردا ممکن است با چیزی معادل بمب اتمی در جنگ جهانی دوم در دست دشمنان‏مان روبرو شویم. امروزه روشن است که خلاقیت و نوآوری از مهمترین ابعاد موفقیت یک نظام علمی-اقتصادی است و این خلاقیت پیوند وثیقی با پژوهش‏های بنیادی دارد.

    مشکل اصلی آموزش عالی در ایران را می‏توان بلاتکلیفی و عدم جدیت موجود در آن دانست. مشخص است که اگر هدف تعریف‏شده‏ای برای سیستم به این بزرگی وجود داشت دستیابی به آن قابل اندازه‏گیری بود و طبعا پیشرفت دور از دسترس نبود. بعنوان مثال زمانی که در کشور تصمیم به توسعه فناوری هسته‏ای گرفته شد درست به این دلیل که جدیت وجود داشت ظرف یک دهه موفقیت‏ها یکی پس از دیگری بدست آمد اما در دانشگاه‏های ما چنین هدفمندی‏ای مشاهده نمی‏شود. بازتاب بی‏هدفی از هم پاشیدن سازماندهی است. استادان دانشگاه آدمهایی همه‏کاره هستند. اکثر آنها برای خودشان شرکت تاسیس کرده‏اند و با سوءاستفاده از عنوان دانشگاهی که دارند پروژه‏های بزرگی بدست آورده‏اند. بیشتر وقت این اساتید به رتق و فتق امور شرکتی می‏گذرد و به عضویت در هیات علمی دانشگاه بعنوان صرفا یک عنوان نگاه می‏کنند. اگر چه با روی کار آمدن احمدی‏نژاد حقوق اساتید دو برابر شد و به حدود یک میلیون تومان در ماه رسید اما این امر تاثیری در بی‏قیدی نسبت به دانشگاه نگذاشت. انتظار می‏رفت گام بعدی سیاست احمدی‏نژاد الزامی کردن حضور تمام وقت اساتید در دانشگاه باشد اما چنین چیزی به وقوع نپیوست. اساتید دانشگاه عمدتا بدلیل اینکه مقامات مهمی در صنعت یا نظام اداری به عهده دارند ارزشی برای کارهای تحقیقاتی قایل نیستند. از سوی دیگر دانشجویان تحصیلات تکمیلی که بخش اعظم تحقیقات باید به عهده آنها باشد نیز انگیزه‏ای برای کار کردن ندارند. در حالی که در همه دنیا دوره کارشناسی ارشد در عرض دوره دکترا قرار دارد و دانشجو می‏تواند مستقیما از کارشناسی به دکترا وارد شود ایران فاقد چنین سیستم کارآمدی است. نتیجه آن است که دانشجو وقتی وارد دوره دکترا می‏شود که خیلی سنش بالا رفته است، احتمالا ازدواج کرده و تازه حساب سربازی رفتن بعد از چهار سال را هم می‏کند. در نتیجه خودبخود دانشجوی دکترا دیگر توان جدی گرفتن درس را بعنوان فعالیت اصلی زندگی خود ندارد. وی مجبور است در کنار درس کار هم بکند. یعنی درست همان اتفاقی که برای استاد هم افتاده است. با وجودی که هر استاد در دانشگاه مدیر یک شرکت هم هست اما تلاش استادان فقط صرف جذب بهترین دانشجویان به شرکتشان است و هیچ ارتباط نظام‏مندی میان صنعت و دانشگاه وجود ندارد. بنابراین استاد بی‏انگیزه، دانشجو بی‏انگیزه و فرآیند آموزش پادرهواست. آیا با این وضعیت تعجبی دارد که شاهد کاهش شدید حضور قشر جدی جامعه (پسران) در دانشگاه‏ها هستیم؟ آیا باز هم باید از مدرک‏گرایی و ظاهربینی ناراحت باشیم؟ البته با وجود همه این کاستیها جامعه علمی ایران در محیط بین‏المللی در حال ترقی قابل ملاحظه‏ای است اما این منافی وجود ضعف‏های ساختاری در نظام آموزش عالی نیست و تنها نشاندهنده این است که با رفع این موانع روند حرکت علمی در ایران چقدر می‏توانست سریعتر باشد.

    مطالب مرتبط:‏
    نخبگان آینده ساز ، پخمگان آینده دار


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    ادعای ارضی و تحول کیفی در قدرت (پنج شنبه 86/4/28 ساعت 11:15 صبح)

    برخی از نویسندگان (آنتونیو نگری و مایکل هارت، امپراطوری) شورش‏های اجتماعی جوانان در دهه 60 در سراسر دنیای غرب و بویژه آمریکا را سرآغاز عصر تازه‏ای از تحول در مفهوم قدرت می‏دانند که مشخصه آن تمرکززدایی و ایجاد یک قدرت بدون مرکز ابتدا در جامعه ایالات متحده و سپس گسترش آن در سراسر دنیا بوده است. تحلیل مشابهی توسط آینده نگران (آلوین تافلر، جابجایی در قدرت) مبنی بر دگرگونی اساسی سپهر قدرت و چرخش از قدرت سخت مبتنی بر زور و نیروی نظامی بسوی قدرت نرم مبتنی بر دانایی و اطلاعات از دهه 70 میلادی ارائه شده است. سال 1970 اولین سالی بود که در آن بطور نمادین درصد نیروی کار شاغل در بخشهای خدماتی (مبتنی بر اطلاعات) از بخش صنعت در آمریکا پیشی گرفت.

    ساختار جدید قدرت غرب اولین رویارویی خود را با شرق کمونیستی تجربه کرد. تهاجم فرهنگی به بلوک شرق ارکان جوامع کمونیستی را بلرزه درآورد و پیروزی‏های بزرگی را نصیب غرب نمود. واقعا اگر قرار بود همین مقدار غنایم از طریق نیروی نظامی بدست آید چه حجمی از سلاح و پول و تلفات لازم بود تا یک دوجین کشور بزرگ و کوچک دشمن را بگشاید و تبدیل به متحد راهبردی غرب بنماید؟ تردیدی نیست که پیروزی سرمایه‏داری بر کمونیسم را باید در عرصه فرهنگ تحلیل کرد. در شرایطی که گفتمان مارکسیسم تمام تاکیدش بر زیربنایی بودن مسایل اقتصادی و روابط نیروی کار با سایر نهاده‏های تولید بود، غرب زمین بازی را به عرصه فرهنگ تغییر داد. اگر چه گورباچف با اعلام سیاست فضای باز سیاسی در دوران گلاسنوست تلاش کرد این عقب‏ماندگی فرهنگی را جبران کند اما تاریخ نشان داد که دیگر دیر شده بود.

    پس از پیروزی بر بلوک شرق اگرچه غول قدرت نظامی آمریکا در عملیات طوفان صحرا برای همیشه از شیشه بیرون آمد اما هنوز قدرت نرم در تحولات جهانی مورد نظر آمریکا حرف اول را می‏زند. در مورد ایران پس از جنگ تحمیلی دو سیاست مختلف در نظر گرفته شد. اولی با استفاده از نهادهای مالی بین‏المللی بر تکنوکرات‏های بقدرت رسیده در ایران دوران رفسنجانی چنان تاثیر گذاشت که بدون نیاز به هرگونه شدت عملی ایران توصیه‏های اقتصادی آمریکا را موبه‏مو به مورد اجرا گذاشت. این سیاستها در درجه اول می‏توانست ایران را مانند برزیل، آرژانتین و سایر لاتین‏ها به کشوری مقروض به بانک جهانی و تحت‏الحمایه آنها تبدیل کند. پس از فتح اقتصاد نوبت به روبنای سیاست رسید.  عوامل براندازی با سوءاستفاده از آرای انتخاباتی جناح چپ سنتی در ایران به ساختار قدرت نفوذ کردند و چنان در رسیدن به آمالشان عجله کردند که دو سال بعد در 18 تیر 78 به فاز براندازی سخت و آشوبگرانه وارد شدند که البته شکست خوردند.

    انفعال انقلاب اسلامی در برابر تحولات در سپهر قدرت اما بیش ازین ادامه نیافت. اگرچه نیروهای انقلابی در دوران رفسنجانی نتوانستند  اجرای سیاست‏های اقتصادی تعدیل را متوقف کنند اما با ورود رهبر انقلاب به عرصه فکری پس از دوم خرداد و طرح مباحث گسترده‏ای مثل جامعه مدینه النبی بجای جامعه مدنی استارت تحول در انقلاب اسلامی زده شد. در شرایطی که آمریکا در سراسر جهان از طریق انتخابات و تاکتیک‏های مربوط به آن قدرت‏های مخالف غرب را سرنگون می‏ساخت ایران و متحدینش از جمله حزب‏الله تصمیم گرفتند انتخابات و فضای سیاسی را جدی بگیرند. حزب‏الله تبدیل به یک حزب سیاسی شد و در انتخابات شرکت کرد. مقارن با آن پیروزی نیروهای ارزشی در انتخاباتهای کوچک در ایران باعث شد آمریکا امید خود را از دولت خاتمی قطع کند. پروژه بعدی آمریکا انقلاب‏های مخملین بود. اینک دیگر ماسک دمکراسی‏خواهی را هم کنار می‏گذاشتند و با استفاده از اراذل و اوباش و به سبک 28 مردادی نهادهای قانونی را تصرف می‏کردند. اما اینبار نیز نیروهای اسلامی از تحولات خیلی عقب نماندند. در حالی که روزنامه کیهان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری تهدید می‏کرد که اگر قرار بر تکرار انقلاب مخملین در ایران باشد امت حزب‏الله هم به خیابان‏ها خواهد آمد، حزب‏الله لبنان هم با استشمام توطئه انقلاب کاج در لبنان چنان راهپیمایی‏های خیابانی ترتیب داد که آمریکا به یک شکست آبرومندانه رضایت داد. بولدوزر مخملین از کار افتاد.

    ادعاهای ارضی بر ضد ایران نیز بخشی از برنامه همه‏جانبه غرب بر ضد انقلاب است. هدف آن از یکسو ایجاد تشویش در مردم ایران از طریق ایجاد تصور یک درگیری محتوم در آینده با اعراب و از سوی دیگر دامن زدن به عرب‏گرایی در ممالک عرب‏زبان و تبدیل آن به سدی در برابر انقلاب اسلامی است. همانطور که زمانی پارسی‏‏گرایی در ایران را به سدی در برابر افکار انقلابی دنیای عرب تبدیل کرده بودند. ایران اما در برابر این بی‏اخلاقی آشکار دچار اضطراب شده بود. متهم شدن به اشغالگری اتهام سنگینی برای ایرانی بود که اساسش بر اعتراض به اشغالگری اسراییل بنا شده بود. در نظر آمریکاییها این اتهام می‏توانست به تضعیف موقعیت اخلاقی نظام اسلامی در داخل و خارج بینجامد. ایران دور اول بازی را با سکوت برگزار کرد اما نتیجه نداد. دور دوم بازی با روی کار آمدن خاتمی و گسترش روابط با ارتجاع منطقه شروع شد اما این هم راهکاری از سر ضعف بود و جواب نداد. ایران سعی کرد واقع‏بین باشد، پررویی بچه از بزرگترش است و باید با آمریکا طرف شد. ایران برگ هسته‏ای را رو کرد و وارد یک چالش بزرگ با ابرقدرت شد. ایران تا جایی در این چالش پیش رفت که به نوعی همسنگی اتمی (نه لزوما کمی بلکه کیفی) با آمریکا دست یافت. در بحبوحه جنگ نرم ایران وآمریکا کشورهای کوچکتر فهمیدند که در این میدان کاره‏ای نیستند و مدتی خودشان را کنار کشیدند. وقتی آمریکا نهایتا در مقابل ایران احساس ناتوانی کرد بار دیگر مساله جزایر داغ شد. پس از تکرار ادعاهای ارضی بر علیه ایران اما اتفاقات تازه‏ای افتاد. ایران در چالش اتمی با غرب یاد گرفته بود که در محذور اخلاقی قرار نگیرد. این بار ایران در یک تحول کیفی سیاسی ادعای ارضی را با ادعای ارضی متقابل (و حتی بزرگتر) پاسخ گفت. پاسخ ایران که در قالب سرمقاله بسیار زیبای کیهان ارائه شد چنان مستدل و کوبنده بود که باعث جیغ شدید سران خودفروخته عرب و حامیان آنها شد. آنها باور نمی‏کردند که ایران نهایتا به همسنگی روانی با خلیج فارس نشینان دست یافته است.

    یادداشت‏های مرتبط در وبلاگستان:
    تصمیم سازان (سیاست خارجی) 
    بحرین مال ماست (تلنگر)
    مگر شریعتمداری سب نبی کرده؟ (فصل آگاهی)


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    روستا در محاصره تجدد (شنبه 86/4/23 ساعت 10:32 صبح)

    نوگرایی و تحولات صنعتی و فرهنگی در ایران بسرعت پیش می‏رود و کسانی که به هر دلیلی قادر نیستند با این سرعت خود را تطبیق دهند چاره‏ای جز کنار گذاشته شدن و تحمل فقر، محرومیت و انزوا ندارند. روستاییان از مهمترین این اقشار هستند. اگرچه در سال‏های اخیر اتفاقات خوبی در عرصه کشاورزی رخ داده است اما بسیاری از روستاهای ایران با مرگ تدریجی‏ای دست و پنجه نرم می‏کنند که در طول یک قرن اخیر از قحطی بزرگ 1288 به این سو و بخصوص پس از اصلاحات ارضی محمد رضا شاه دامنگیرشان شده است. اگر چه انقلاب اسلامی با راه‏اندازی نهادهایی چون جهاد سازندگی، کمیته امداد و دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری تلاش بی‏سابقه‏ای برای رفع مشکلات روستاها و فراهم‏سازی امکانات زیرساختی انجام داد، اما متاسفانه این تلاش‏ها بر مبنای نوعی مدیریت از راه دور روستا و فهم غیر صحیح از مسایل خاص آن انجام شد. بردن آب، برق، مخابرات، تلویزیون و رادیو، راه و سایر امکانات به روستا بیشتر در راستای پروژه مدرنیزاسیون تحمیلی شبیه به ایدئولوژی دوره سازندگی انجام شده است. در مدرنیزاسیون تحمیلی تحولات ساختاری جوامع مدرن که در راستای حل مشکلات خاص خودشان طراحی و اجرا شده بود عینا در جوامع پیرامونی کپی‏برداری و گاهی بزور وارد می‏شود بدون اینکه به میزان انطباق آن محصولات با نیازهای درجه اول این جوامع توجه شود. چنین رویکردی با پاک کردن صورت مساله مانع از چاره‏اندیشی جدی برای مسایل می‏شود. اگر چه دولت نهم با سفر به مناطق دوردست و تلاش برای حل مشکلات ملموس مردم و اخیرا با انحلال ساختار برنامه‏ریزی دیکته شده از مرکز و واگذاری اختیارات آن به استانداری‏ها گام در راه واقعی کردن برنامه‏ریزی اقتصادی در کشور نهاده است، اما چنانچه خواهیم دید این تلاش‏ها حداکثر قادر خواهند بود یک طرف مشکل را حل کنند و بنابراین باید با اصلاحات نهادی دیگری عجین شوند تا بهبود واقعی در اوضاع پدید آید.

    صنعت فرش در ایران از جمله مهمترین صنایع دستی بوده است که تا گذشته‏ای نه چندان دور بخش مهمی از صادرات غیر نفتی ایران را بخود اختصاص می‏داده است. صنایع دستی نشانگر مرحله‏ای از تکامل صنعتی در ایران هستند که در صورت ادامه تحول آزادانه علمی بدور از دخالت‏های استعماری می‏توانست بتدریج نوعی تجدد بومی را در ایران پایه‏گذاری کند. با این وجود، ضعف تاریخی شرق در برابر قاره اروپا و شکست‏های پی‏درپی، تکامل نهادی و علمی را در آسیا ناکام گذاشت. صنعتگران ایرانی هرگز موفق نشدند برای بهبود فناوری و هنر تولید فرش قدمی بردارند. اکنون بازار فرش بشدت تحت فشار است. از سویی ماشینی شدن تولید و تغذیه بخش کم‏درآمد بازار با فرش ماشینی باعث ایجاد بیکاری گسترده در میان بافندگان فرش دستباف در روستاها شده است. اما مهمتر از آن تحولات فرهنگی است که می‏رود کلیت بازار فرش را دچار رکودی بی‏سابقه نماید. امروزه فرش از یک کالای کاربردی بعنوان کفپوش منازل تبدیل به یک کالای تزئینی و هنری شده است و جای آنرا کفپوش‏های دیگری چون سنگ، پارکت و سرامیک گرفته است. همچنین مصرف پشتی (شامل فرش) بنفع مبل بشدت کاهش پیدا کرده است. ضعف فرهنگی ایران باعث شده است حتی در داخل کشور خودمان هم ذائقه مصرف‏کنندگان بسمت کالاهای خارجی تغییر کند و این معنایی جز بیکاری گسترده در میان زنان روستایی ندارد. روزگاری درآمد زن روستایی از بافتن فرش بیش از مرد بود. اکنون وی بیکار شده است. مقصر کیست؟ همه کسانی که می‏توانند تاثیرگذاری فرهنگی داشته باشند مخصوصا ما شهرنشینان.

    اما وضعیت مرد روستایی چگونه است؟ وی معمولا کشاورز است و گندم می‏کارد. زمین کوچک هزار متری دارد. در سال‏های اخیر احداث چاه‏های عمیق برای گاوداری‏ها و سایر واحدهای صنعتی سطح آب سفره‏های زیرزمینی را بشدت کاهش داده است. بنابراین قنات روستا که سابقه هزار ساله دارد خشک شده است. سرمایه‏دارها شش اینچ آب دارند و کشاورزها یک قطره هم ندارند. از آنجا که امیدی برای اعمال مدیریت بر سفره‏های آب نیست تنها راه چاره کشاورز این است که او هم چاه عمیق بزند. البته این کار نیاز به سرمایه کلان دارد. در حالی که آب هر روز به عمق بیشتری پایین می‏رود برای هر متر کندن چاه چند صد هزار تومان پول لازم است. تازه چنین چاهی به پمپ نیاز دارد و آن هم هربار که خراب شود چند میلیون هزینه دارد. کشاورزان البته ناامید نیستند آنها، تمام کشاورزان روستا متحد شده‏اند و تعاونی مانندی تشکیل داده‏اند و خرجها را سرشکن می‏کنند با وجود این سازمان آشفته کار بهره‏وری را پایین آورده است. درآمدها پایین است، بدلیل عدم وجود شبکه توزیع انبوه کالاهای مصرفی در روستا هزینه زندگی در برخی موارد از شهرها بالاتر است، جوانان روستا را ترک کرده‏اند و روستا تحت تهاجم شدید فرهنگی کلان‏شهرها قرار دارد. روستا نهادی رو به موت است مگر اینکه مشکل اصلی آن فهم شود. مشکل مردم روستا کاهش قدرت واقعی آنهاست. آنها نه تنها نیاز دارند با استفاده از نهادهای دولتی (همچون شوراهای روستا) نوعی قدرت سیاسی محلی بوجود آورند که مشکلات بومی را درک کند و برای آن راه‏حل ارائه دهد بلکه نیاز به ایجاد نوعی قدرت مردمی دارند. چرا که دولت در هر منطقه‏ای بطور معمول نقشی در حد ایجاد سازش میان منافع صاحبان مختلف قدرت را بازی می‏کند. بنابراین کشاورزان ابتدا باید تبدیل به یک نهاد ذی‏نفوذ بشوند تا بعد بتوانند در چانه‏زنی‏ها در سطح سیاسی مقداری از توقعات خود را بدست آورند. در این راستا تقویت و تحکیم ساختار حقوقی تعاونی‏های کشاورزی و ادغام زمینها می‏تواند موثر باشد. این تعاونی‏ها می‏توانند نقش سخنگوهای سیاسی و اقتصادی کشاورزان را در برابر سرمایه‏دارای که عمدتا از کلان‏شهرها می‏آیند بازی کنند و مانع نابودی زیست‏بوم روستاها شوند.

    یادداشتهای مرتبط در وبلاگستان:‏
    ناکارآمدی نظام برنامه‏ریزی دولتی در ایران: ریشه‏های تاریخی و بنیان‏های نظری آن (عبدالله شهبازی)


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    <      1   2   3   4   5      >
    بین‏المللی - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 1 بازدید
    دیروز: 28 بازدید
    کل بازدیدها: 233126 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [121]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [117]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده