سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات

بن‏بست راهبردی (سه شنبه 87/5/8 ساعت 8:16 عصر)

کاسترو در آغوش خروشچف در بحران موشکی کوباآمریکا به بازی خطرناک خود با امنیت جهانی ادامه می‏دهد و در این راه تا جایی پیش خواهد رفت که بقیه دنیا را وادار به ائتلاف برای حفظ صلح یا برای برپایی جنگی نهایی کند. سپر دفاع موشکی جدیدترین موضوع برهم‏زننده توازن راهبردی نظامی در سطح بین‏المللی است. استقرار سپر ضد موشکی در اطراف مرزهای روسیه که تنها قدرت موشکی بازدارنده در برابر ایالات متحده است مفهومی جز بستن راه تنفس روسیه ندارد. آمریکا نمی‏تواند تنها با لفاظی و جنگ رسانه‏ای موضوع را فیصله دهد. روسیه یا خواهد مرد یا خواهد ایستاد راه وسطی باقی نخواهد بود.

اگرچه روسیه و بطور کلی بلوک شرق که اکنون بمعنای آسیاست، چند دهه است دچار تزلزل در تصمیم برای هماوردی با غرب است اما استقرار سپر ضد موشکی آمریکا می‏رود که بهانه لازم برای آغاز دور تازه مسابقه تسلیحاتی را بدست افکار عمومی شرق بدهد. نشانه‏های این موضوع روزافزون هستند اما جدیدترین واکنش‏ها تهدید ضمنی روسیه به بازگشت به دوران بحران موشکی کوبا است. کوبا دژ کمونیسم بود. مشرف بر قلب سرمایه‏داری بنحوی که گویی از جنوب بدور آن حلقه زده است. زمانی که در کوبا انقلاب شد هیچ کس در دنیا باور نمی‏کرد آمریکا اجازه دهد در حیاط خلوتش یا بهتر بگوییم پشت گوشش یک رژیم کمونیستی برسرکار آید. آمریکا می‏توانست مثل چند ده قبل‏تر که انقلاب مردمی کوبا را سرکوب کرده بود مداخله نظامی انجام دهد. اما این کار دیگر تبدیل به یک زخم کهنه می‏شد. آمریکا صبر کرد و دل به اقدامات پنهانی بست. اما شوروی نیز بیکار ننشست و خلاصه انقلابیون جهان دست بدست هم دادند و کوبا چند سالی دوام آورد. فرض کنید زمانی فرارسید که آمریکا تصمیمش را گرفت و آماده اقدام قاطع شد. ازینجا بود که «بحران موشکی کوبا» آغاز شد. ماهواره‏های آمریکایی که بطور منظم از کشورهای دشمن عکسبرداری می‏کردند متوجه چیزهای تازه‏ای شدند. نشانه‏هایی از موشک‏های قاره‏پیمای اتمی در خاک کوبا! تحقیقات ادامه یافت و عکس‏هایی از کشتی‏های جنگی شوروی که مشغول انتقال موشک‏های قاره‏پیما به کوبا بودند بدست آمد. شوروی رودست خورد، ایالات متحده رسما به شوروی اولتیماتوم داد که یا سلاح‏های اتمی را از خاک کوبا خارج کند یا آمریکا آماده فشردن ماشه اتمی خواهد شد. برای آمریکا تنفس در فضایی به فاصله تنها چند صد کیلومتر از کلاهک‏های اتمی دشمن ممکن نبود، تهدید جنگ اتمی کاملا جدی بود و جدی هم گرفته شد. رهبر شوروی دست‏ها را بالا برد و سلاح‏ها تحت نظارت بین‏المللی از کوبا خارج شد. در توافقی که حاصل شد ایالات متحده متعهد شد اقدامی برای سرنگونی حکومت کمونیستی کوبا بعمل نیاورد. این دستاورد بزرگ شوروی از مانور موشکی در نزدیکی خاک آمریکا بود.

 اکنون روسیه تهدید ضعیفی را مطرح کرده است: نصب ایستگاه‏های شنود و جاسوسی در کوبا و شاید رادارهای هشدار دهنده پرتاب موشکی. اما آمریکا بخوبی می‏داند که دامنه عمل مسکو می‏تواند حتی تا استقرار کلاهک‏های اتمی در خاک کوبا گسترش یابد. اگر شما تصمیم گرفته‏اید موشک‏های شلیک شده از خاک روسیه را در میانه راه منهدم کنید اشکالی ندارد، ما آنها را از جایی دیگر پرتاب خواهیم کرد. اگر آمریکا می‏تواند کلاهک‏های اتمی خود را در ده‏ها کشور جهان پخش کند تا در روز حادثه بتواند از هر طرف ضربه را وارد کند روسیه و هر قدرت منطقه‏ای دیگری نیز قادر به چنین کاری خواهد بود. اگر عدم تفاهم روح حاکم بر یک جهان هسته‏ای باشد هیچ کس در امان نخواهد بود.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    «مرده شور قالیباف را ببرد» (پنج شنبه 87/5/3 ساعت 8:48 عصر)

    این درددل یک خانم 40 ساله بود که امروز درست کنار ایستگاه اتوبوس شهرک مخابرات دائی ‏80 ساله‏اش پایش به چاله چوله‏هایی که شهرداری به پیاده‏روها می‏زند گیر کرد خورد زمین سرش شکافت البته نمرد ولی خون از سرش بقولی یک خانم مسن فواره می‏زد و در همین وضعیت 45 دقیقه طول کشید تا آمبولانس برسد. اصولا در مملکت گل و بلبل ما بقول یک پیرمرد عبوری چیزی که اهمیت ندارد جان آدمیزاد است و اینکه اگر جاییت به جایی خورد انتظار کمکی از کسی نداشته باشی بهتر است. چیزی که هست قانونی تصویب شده است که اگر کسی مشرف به مرگ بود همچنان که این پیرمردی که به اندازه یک لیوان خون از سرش رفته بود و دستی دستی داشت جلوی ما پرپر می‏شد که این قانون می‏گوید چنین افرادی را نباید به بیمارستان رساند .... اینطوری در مصرف بنزین و ترافیک صرفه‏جویی می‏شود. این قانون درخشان می‏گوید هر «خودرویی» که فرد بدحالی را به اورژانس برساند بلافاصله تحت تعقیب قانونی قرار می‏گیرد، راننده دستگیر می‏شود و خودرو به پارکینگ منتقل می‏شود .... راننده باید ثابت کند کسی را نکشته است. بنابراین شما به هر راننده تاکسی که می‏گفتید این بنده خدا داره میمیره و بیمارستان عظیم میلاد همین بقله! ... کسی حاضر نبود بره زیر تیغ قانون مرده شوری مملکت. وقتی چند ماه قبل یکی از همکلاسی‏هامان در دانشگاه پایش به این سنگفرش‏های مورد علاقه مسئولین خورد و حین فوتبال زمین خورد و مرد چیزی نگفتیم اما تا کی باید در برابر امنیت و سلامت آدمها سکوت کنیم و مهندس چمران برایمان از ضرورت «پیاده راه سازی»‏ در شورای شهر نطق تخصصی ایراد بفرمایند و صدها میلیون پول بی‏زبان مردم را خرج کندن آسفالت‏ها و جایگزین کردن سنگفرش‏هایی بکنند که مترصد جان آدم‏های ضعیف هستند؟ چرا تنها چیزی که برایمان اهمیت ندارد جان آدمهاست؟ کنار خیابان «جوب» می‏سازیم به عمق نیم متر! چند ماه پیش صبح که به دانشگاه می‏رفتم دیدم یک ماشینی از چهاراه با سرعت عبور کرده بود و انداخته بود توی جوی آب .... راننده رویش پارچه سفید کشیده بودند .... چرا این متخصصین عزیز نمی‏فهمند که کنار خیابان نباید چاه بکنند؟ یقه کی رو بگیریم؟


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    بی‏وتن (شنبه 87/4/29 ساعت 8:32 عصر)

    داستان بیوتن (بی‏وطن) نوشته امیرخانی را باید اوج کارهای چند سال اخیر وی دانست. امیرخانی سال‏ها پیش سفری به آمریکا کرد و آن طور که شنیده‏ام در آنجا ماشینی کرایه کرد و دورتادور آمریکا را گشت. اکنون بی‏وتن را باید ماحصل این سفر دانست. اگرچه بعد ازین سفر وی کتاب نشت نشا (فرار مغزها) را نوشت و دیدگاه‏های خود را درباره علل مهاجرت متخصصان بیان کرد اما در بی‏وتن درباره خودش و آمریکا صحبت کرد، موضع شخصی و نهایی‏اش درباره آمریکا.

    امیرخانی فارغ‏التحصیل مدرسه علامه حلی (استعدادهای درخشان) و دانشگاه شریف است،‏ بنابراین خودبخود مهمترین بازی زندگی‏اش چیزی نیست جز بازی آمریکا یا ایران. بیشتر فارغ‏التحصیلان این مراکز مهاجرت می‏کنند و آنها هم که نمی‏کنند اغلب مجبور بوده‏اند به تصمیم‏گیری دشواری در این باره دست بزنند بنابراین عجیب نیست وقتی دریابیم ایدئولوژی شخصی امیرخانی در نسبت با آمریکا تعریف می‏شود. با این وجود می‏خواهم نقدهایی را بر نوع برخورد وی با جامعه آمریکا وارد کنم. معتقدم نویسنده با یک پیشداوری وارد آمریکا می‏شود، با حرکاتی نادرست تضاد مذهبی خود با آمریکا را به پیش می‏برد و نهایتا دچار سرنوشت نادرستی در آمریکا می‏شود.

    نویسنده خود را در ایران در مقابل دولت احساس می‏کند. آقای «گاورمنت» که نماینده دولت در این داستان است توسط امیرخانی به لجن کشیده می‏شود، وی شخصی است که دنبال تخریب قبور شهداست، چشمش دنبال ناموس مردم است (اگر دوست دختر ارمیا را بتوانیم ناموس وی به حساب بیاوریم)، ناخن‏های چرکی دارد و در آمریکا دائم دنبال ناخن‏گیر است. از اساس بگویم که تاریخ سوءاستفاده از احساسات مخاطب برای لجن‏مال کردن نماینده یک طیف فکری یا یک نهاد بزرگ گذشته است. آیا در نظر امیرخانی دولت فی‏نفسه در ایران مولود نامشروع است یا وی تنها با بعضی دولت‏ها مشکل دارد؟ تردیدی نیست که فاصله نهاد دولت با افراد از جبه برگشته‏ای مثل ارمیا می‏تواند زیاد باشد اما نه تنها دوران آنتی‏دولتیسم در دنیا به پایان رسیده (تا جایی که حتی بانک جهانی از نقش متعادل دولت در اقتصاد دفاع می‏کند)، بلکه پیوند اصولگرایی ارمیا با لیبرالیسم ضد دولتی او خیلی نچسب بنظر می‏رسد.

    ارمیا آمریکا را متشکل از مراکز فساد، پول‏پرستی، سرگرمی و دادگاه می‏بیند و برخوردش با هر یک ازین نهادها نیز بسختی قابل درک است. ارمیا ظاهرا برای دیدن یک دختر مذهبی ایرانی با کاباره می‏رود و آن دختر رقاصه آنجا از آب در‏می‏آید! وقتی در آنجا سر میزش مشروب می‏گذارند میزش را عوض می‏کند! وقت نماز که می‏گذرد روی چوب پنبه‏های کف سالن رقص نماز می‏خواند! و آخرش هم مثل لابد قیصر گیلاس شراب را توی دستش خورد می‏کند!! مساله اینجاست که گویی وی کودکانه می‏خواهد مخالفت خود را به دل مرکز فساد ببرد. این در حالی است که برخورد اسلام اینچنین نیست. تا جایی که من می‏فهمم برخورد اسلامی این است که یا آنجا نروی یا اگر رفتی کلا کافه را بهم بریزی. بطور کلی ارمیا دچار تناقض در عمل و ایدئولوژی است و خواننده تنها می‏ـواند به ارمیا بشکل یک آدم مجهول که واکنش‏هایش پیش‏بینی‏ناپذیر است نگاه کند. ارمیا در آمریکا تلاش می‏کند نقش بهلول را بازی کند و آخرش هم بدون اینکه مقاومتی از خود نشان بدهد تسلیم مرگ می‏شود. اما بگمان من این مرگ شهادت حسین گونه نیست. وقتی در گوشه‏ای از زمین اسلام حاکم است مسلمانی فنا شدن زیر چرخ‏دنده‏های نظام‏های طاغوتی نیست،‏ اگر هم اسلام در هیچ جا حاکم نباشد باز مسلمانی چنین نیست.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    بر علیه شهر (جمعه 87/4/21 ساعت 7:19 عصر)

    فرهنگ جامعه بشری مشحون از ادبیات ضد شهری است. از دیرباز همواره روستاها مظهر آرامش و زندگی واقعی دانسته شده در حالی که مردمان شهرها مردمی گرفتار فساد، مصرف‏زده، رفاه‏طلب، غیرمولد و اخیرا ماشین‏زده نام گرفته‏اند. بیشتر مکاتب بشری یا بطور کلی شهرنشینی را منفی تلقی کرده‏اند یا دست‏کم خواستار توقف سطح فعلی شهرنشینی شده‏اند. با این وجود اسلام رویه کاملا متفاوتی را در ابتدای ظهور خود در پیش گرفت. پیامبر هنگامی که در مدینه مستقر شد و حکومت اسلامی تشکیل داد پذیرای اعراب از سرتاسر شبه جزیره که برای اسلام آوردن و بیعت با او می‏آمدند شد. در این هنگام ایشان اعراب بادیه نشینی که اسلام می‏آوردند را ملزم می‏کرد به شهر مدینه کوچ کنند و در آن سکنی گزینند. در میان معارف اسلامی نیز تاکید بر شهرنشینی و دوری از زندگی روستایی که جاهلانه نامیده شده است همواره به چشم می‏خورد. علی‏رغم تمام برنامه‏ریزی‏ها و شعارها بر علیه گسترش شهرها اما گویی در طول تاریخ بشری هیچ نیرویی را یارای متوقف ساختن گسترش شهرها نبوده است. در برخی جاها سرعت رشد بیشتر و برخی جاها کمتر است. بدون استثنا، شهرهای ممالک جهان سومی با سرعت سرسام‏آوری رشد می‏کنند چرا که اقتصاد این کشورها نیز معمولا نرخ رشد بالایی دارد.

    از دیدگاه اقتصادی شهرنشینی بازدهی امکانات زیستی را بالا می‏برد. مصرف انبوه و متراکم در یک مکان امکان بیشتری برای توزیع بهتر و با هزینه کمتر ایجاد می‏کند. اما مهمترین امتیاز زندگی شهری امکان بیشتر برای مبادله اطلاعات است. اطلاعات و ارتباطات میان انسان‏ها کلید نهایی برای انتقال تجارب و یافته‏ها میان افراد و موجب بهبود جهشی امور است. بنابراین انسان شهری از آنجا که بطور طبیعی امکان ارتباط‏گیری با انبوهی از انسان‏های متفاوت را دارد بر سر گنجی بی‏پایان نشسته است که بازدهی کار و زندگی وی را مافوق تصور فرد روستایی گسترش می‏دهد. علم،‏ هنر، فلسفه،‏ دین و صنعت و خلاصه بیشتر دستاوردهای مهم بشری از شهرها سرچشمه گرفته‏اند و تاریخ تمدن را در هر منطقه‏ای با قدمت اولین شهرهای آن اندازه می‏گیرند. روستاها تنها متکفل اساسی‏ترین و سطح‏ پایین ترین نیازمندی‏های مردم یعنی غذا هستند در حالی که سایر ملزومات زندگی عمدتا در شهرها بدست می‏آید، جایی که تراکم انواع نیروی کار پربازده و متخصص وجود دارد.

    امروزه گسترش حمل و نقل و ارتباطات به روستاییان اجازه داده است که در نزدیکترین شهرها ساکن شوند بدون اینکه دست از زمین کشاورزی خود بشویند. تعداد روستاها دائما رو به کاستی است و در طول جاده‏ها فراوان می‏توان روستاهایی را دید که دیگر تنها چند پیرمرد و پیرزن در آن زندگی می‏کنند،‏ جوان‏ها رفته‏اند و دیگر بازنمی‏گردند. کشاورزی مکانیزه می‏شود و شاید در آینده روبات محور هم بشودو در آن صورت سیر شهرنشینی در دنیا که دائما روبه فزونی دارد به عدد کامل خواهد رسید. مسلما این خبر خوبی برای کسانی است که در آینده در روستاها زندگی نخواهند کرد.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    نظامی‏گری در علم (یکشنبه 87/4/16 ساعت 8:22 عصر)

    در رشته تحصیلی ما هر کس می‏بایست موضع خود را نسبت به نظامی‏گری روشن کند. بسیاری افراد عادتا نسبت به کاربردهای نظامی علم بدبین هستند و ترجیح می‏دهند خود را از همکاری با نهادهای نظامی کنار بکشند. با این وجود بسیاری از همین دانشجویان وقتی برای ادامه تحصیل به آمریکا می‏روند کاملا محتمل است که در پروژه‏های نظامی آمریکا مشغول شوند. تا حدودی مساله به تبلیغات بازمی‏گردد اما من در اینجا می‏خواهم در سطح عمیق‏تری به موضوع بپردازم.

    یک طرز فکر موجود در میان ملل جهان سومی و همچنین جناح‏های رادیکال غرب (ضد جنگ‏ها، چپ‏ها، سبزها) وجود دارد که می‏گوید رقابت تسلیحاتی چیز بیهوده‏ای است. شاه‏بیت طرح‏شان این است که کشورها اگر چند درصد از بودجه دفاعی‏شان بکاهند فقر و گرسنگی از جهان رخت برمی‏بندد. اما من مطمئن نیستم. در مقابل استدلال طرفداران نظامی‏گری این است که خرج شدن پول‏ها در تحقیقات علمی نظامی بعنوان یک نتیجه فرعی باعث پیشرفت علم بطور کلی و افزایش رفاه بشری خواهد شد. مثال‏ها هم فراوانند مثل اینترنت که یک شبکه دفاع هسته‏ای بود، بطور کلی اکثر فناوری‏ها ابتدا در میدان جنگ مورد استفاده قرار گرفتند و سپس کاربردهای شهری پیدا کردند.

    در کشور ما استدلال بنفع کاربردهای نظامی علم با توجه به قرار داشتن زیر رگبار تهدیدهای نظامی و اقتصادی قوی است اما چنین استدلالی بسرعت رنگی ایدئولوژیک بخود می‏گیرد و شاید همین باعث می‏شود بسیاری از افراد که همسنخی ایدئولوژیک با حکومت ندارند خودبخود نسبت به فناوری نظامی نیز بدبین شوند. اگر استدلال شود که ما چون مورد تهدید آمریکا هستیم باید در زمینه فناوری نظامی پیشرفت کنیم ممکن است جواب بدهند که اصلا چرا ما باید کاری کنیم که با آمریکا مشکل پیدا کنیم؟ اما بنظر من می‏بایست موضوع را در یک چارچوب بزرگتر تاریخی قرار داد. دشمنی آمریکا با ما شاید برای ما نعمتی باشد. دشمنی شکم‏سیر که در عین داشتن ابهت بسیار بلحاظ اشتباهات محاسبه قادر به وارد آوردن ضربه جدی نیست اما صرف گارد دشمنی که با ما گرفته حیثیت بین‏المللی ایران را افزایش داده و آنرا در تراز قدرتی منطقه‏ای یا بالاتر از آن قرار داده است. هیجان ناپیدایی که از بیم مورد حمله قرار گرفتن از سوی بزرگترین قدرت نظامی جهان در ایران در یک ده اخیر برانگیخته شده است ما را وادار کرده است چشم به افق‏هایی بلند بدوزیم چرا که هر چه دشمن بزرگتر باشد آمادگی ما نیز لاجرم باید بیشتر باشد. اگر آمریکا دشمن ما نبود هرگز بفکر ایجاد یک برنامه گسترده هسته‏ای نمی‏افتادیم، هرگز بدنبال تحقیقات سلول‏های بنیادی نمی‏رفتیم، اگر خطر تحریم نبود اصلاحات اقتصادی با این سرعت و با این حجم از همدلی مردم و مسئولان جریان نمی‏یافت ....

    برای کسانی که این استدلال در سودمند بودن تحریم‏ها و تهدیدهای نظامی را قبول ندارند یک مثال تاریخی جالب توجه خواهد بود. تمدن بزرگ اسلامی که تقریبا یک سوم بخش‏های شناخته شده عالم در آن روز را در سیطره خود داشت با هجوم اقوام مغول نابود شد و امروز انحطاط تاریخی ما و عقب‏افتادگی ما از قافله پیشرفت بشری را متفقا به هجوم مغول نسبت می‏دهیم. مدت‏ها برای من سوال بود که چرا سرزمین‏های وسیع اسلامی مثل علف خشک زیر پای مغول خرد و نابود شد؟ چرا درست زمانی که سعدی می‏گفت «در آن ساعت که ما وقت خوش بود ..... بسال ششصد و پنجاه و شش بود» درست همان موقع سپاه مغول دیواره‏های بغداد را می‏کوبید که پایتخت جهان اسلام بود؟ جوابش این است که «سپاه مغول یک هنگ کامل از مهندسین چینی بهمراه داشت که در امر بکارگیری سلاح‏های آتشین برای شکستن برج و باروی شهرها صاحب تخصص بودند» (تکنولوژی در تمدن جهان: آرنولد پیسی). آنها نوعی اولیه از سلاح مخوف آینده «توپ آتش افکن» در اختیار داشتند. نتیجه کاملا ویرانگر بود. یک تمدن هفتصد ساله برای مدت دست کم هفتصد سال آینده پوسید و نابود شد. اگر اسلام برایتان مهم است بگویم اسلام ضربه خورد. مساله اساسی این بود که مسلمانان تا بحال سلاح آتشین ندیده بودند، اگر دیده بودند بالاخره صد سال دویست سال بعد آنرا می‏ساختند. اما امپراطوری چین متاسفانه یا خوشبختانه بسیار در طول تاریخ نجیب بوده است. گزارشی از یورش آنها به سرحدات شرقی تمدن اسلامی نداریم. مسلمانان نیز چندان به حرکت بدانسو تمایل نشان ندادند. نتیجه یک غافلگیری تاریخی بود.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    <   <<   6   7   8   9   10   >>   >
    فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 19 بازدید
    دیروز: 17 بازدید
    کل بازدیدها: 232903 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [121]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [117]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده