جریان دانشجویی دوباره بیدار شده و آرامش باندهای ثروت و قدرت را برهم زده و موجب واکنش آنها شده است. مدتها بود که جریان دانشجویی دوران رکود فعالیت سیاسی خود را میگذراند اما امروز به لطف عملکرد ننگین قوه قضائیه در چندین پرونده ملی دانشجویان بار دیگر انگیزه لازم برای حضور در صحنه را یافتهاند. شاید بتوان استارت این حرکت را جنجال روزنامههای دوم خردادی درباره اظهارات فاطمه رجبی در مورد سفر خاتمی به آمریکا دانست. فاطمه رجبی در بازگشت از سفر حج ضمن پاسخ به حملات مخالفان عنوان کرد که خاتمی از ترس اینکه چند بسیج دانشجویی بیانیه بدهند دیدار خود با کارتر را لغو کرد. این اشارات زمینه روانی لازم برای فعالیت مجدد جنبش دانشجویی را فراهم کرد. پس از صدور آراء غیرعادلانه قوه قضائیه و در شرایطی که در اثر چند سال عملکرد ناصواب قوه قضائیه همه امیدها برای مبارزه با مفاسد اقتصادی و اجرای فرمان هشت مادهای رهبری از بین رفته بود این بار اصولگرایان عزم خود را بر برخورد با این رویه جزم کردند. در مصاحبههای تلویزیونی اعضای دولت کاملا مشخص بود که کابینه تصمیم قاطعانه برای ایستادگی در برابر تصمیمات غیرموجه قوه قضائیه گرفته است. برای اولین بار وزرا به فاصله چند ساعت از صدور چنین احکامی جلوی دوربینها حاضر شده با انتقاد شدید از قوه قضائیه پیگرد قانونی قاضی صادر کننده رای (در مورد پرونده هاوایی) را خواستار شدند. در این اثنا جنبش عدالتخواه دانشجویی که پس از مایوس شدن از پیشبرد فرمان هشت مادهای تقریبا منحل شده بود از طرف نخبگان اصولگرا فراخوان به واکنش شد. مسعود دهنمکی در وبلاگ خود نوشت «از لبنان رفتن واجبتر، از زنجیره انسانی دور نیروگاه مهمتر، از کاریکاتور فلان آقا در روزنامه مهمتر، از موی کاکل دختران گناهتر، از آستین کوتاه پسران بدتر. اینجاست که باید فشار از پایین و چانهزنی از بالا صورت گیرد .... حتی اگر متهم به گروه فشار شوید.» از آن روز تاکنون جنبش عدالتخواه دانشجویی دوباره زور بازوی خودش رو جمع کرده و دعوای جدیدی رو شروع کرده. این موضوع برای جریان اصولگرایی بسیار مهم است چرا که در اصل این جریان در پی فرمان هشت مادهای حرکت سیاسی خود را آغاز کرد و آن وقتها هنوز حتی احمدینژادی هم نبود که سمبول اصولگرایی بشود. البته این روزها همه گروههای سیاسی درباره عدالت صحبت میکنند و وضعیت طوری شده که کلمه عدالت دیگر معنای سابق تند و تیز خود را از دست داده، شاید با تقابل اخیر بین اصولگرایان و قوه قضائیه این کلمه دوباره احیا شود.
چند شب قبل در برگشت به خانه سوار اتوبوس بودم و گفتگوی دو جوان را در صندلی عقبی گوش میکردم. هر دو کارشناسی در زمینه فنی حرفهای (قطعهسازی) از دانشگاه یزد بودند. یکیشان مراجعه کرده بود به کارخانه برای کار در رشته خودش بهش گفته بودند ماهی 160 هزار تومان و پرسیده بودند سربازی رفتهای؟ که نرفته بود و شده بود ماهی هشتاد تومان. این جوان هم به کار آزاد روی آورده بود. پرسید زن گرفتهای؟ نه بابای حسرتباری گفت. آن وقت در روزنامه میخوانیم که فلان مدیر شرکتهای دولتی ماهی 8 میلیون حقوق میگیرد. به خدا ما مسئولیت داریم. شما فکر میکنی انرژی حسرتهای فقرا در این نظام آفرینش کجا برود خوب است؟ غیر از فرق سر ما؟ ثروتمندان هرگز حتی نفهمیدند عمق ناراحتی فقرا چقدر است. آنها چه میدانند یک بچه افسریه وقتی کنار دست چند تا شمال شهری مینشیند چطور خودش را جمع میکند و سرش را پایین میاندازد. اگر این ظاهرش است باطنش چه خبر است؟ چقدر این جامعه به پایین شهریها فشار حقارت وارد میکند؟ فقط خود فقرا میدانند. بالا شهریها خیلی سنگینتر و قشنگتر حرف میزنند آنها بهتر لباس میپوشند آداب اجتماعی بالاتری دارند کلاس آنها بالاتر است. آن طرف این سکه حقارت پایین شهریهاست. بگذریم اما خدا از ما خواسته بین فقرا زندگی کنیم نه بین ثروتمندان شاید به همین دلیل. رفیق عزیز حقوقهای میلیونی ممکن است در خانه من و تو را هم بزند ... آن وقت کجاست کسی که مثل احمدینژاد حقوقش را نگیرد و تازه کار هم بکند؟ شاید هم به این نتیجه برسیم که بهتر است ما این حقوق را بگیریم و به اسلام با آن خدمت کنیم!
|