بخشی از صحبتهای دیروز دکتر علی لاریجانی در دانشگاه الزهراء برای من یک تم آشنا بود، ایشان گلایه کرده بود که «گروهی در کشور اعتقاد دارند حزب از دستاوردهای مدرنیته غرب است و ما در ایران نیازی به حزب نداریم»، سپس به بحث لزوم پیشرفت با زمانه و لزوم سازماندهی مدنی در کشور پرداخته بود. فارغ ازینکه این صحبتها بیشتر به تصمیم ایشان برای تاسیس یک حزب سیاسی پس از انتخابات مربوط است تا اینکه یک دغدغه آکادمیک باشد فکر میکنم این موضوع نشاندهنده یک پرسش اساسی در سپهر سیاست ایران است. لااقل از صد سال و بلکه دویست سال پیش سوال اساسی در زندگی ایرانی چگونگی برخورد با پیشرفت سریع غرب و بطور کلی ایدئولوژی مدرنیته غربی بوده است. از آنجا که تمام ابعاد زندگی انسان ایرانی (بطور کلی شرقی) متاثر از برتری کوبنده غرب در تمام ابعاد اقتصادی، نظامی، فنی، فرهنگی و غیره بوده است لاجرم سیاست ایران که باید سرجمع تلاشهای تکتک مردم برای فائق آمدن بر مشکلات و حرکت بسوی افقهای برتر باشد نیز بیش از هر چیز پاسخی به نسبت سنت و مدرنیته بوده است. این شکاف اصلی در دوره قاجار بشکل تحولخواهی مردم+روشنفکران+روحانیت در مقابل تصلب ساختار حاکمیت قاجار جلوه کرد که به تنشها و انقلابهای متعدد در نهضت مشروطه انجامید، با این وجود جناح پیروز در این نهضت بزودی دوباره حول محور اصلی دچار شکاف شد، گروهی مدرنتر از خود غربیها شدند و گروهی در ادامه راه تردید کردند و خود را عقب کشیدند. پس از آن، دوره پهلوی دوره حاکمیت بیقید و شرط نوگرایان و متجددین بود در حالی که اپوزیسیون نظام بدست گروههای مخالف تجدد از جمله مذهبیها قرار داشت، مثال بارز این طیف آل احمد است، اولین کسی که در ایران به «معمای ماشین» پرداخت و در کتاب غربزدگی یکی از نخستین آثار کلاسیک ضد مدرن ایران را پدید آورد. شکاف اصلی میان تجددطلبی و سنتگرایی هنوز هم در ایران کاملا فعال است و نیروهای سیاسی را (بنظر من) بهتر میتوان بر این اساس دستهبندی کرد تا بر اساس اصولگرایی و غیره. البته برای انتخاب میان سنت و مدرنیته نباید عجله کرد چرا که اگر این سوال پاسخ روشن و قاطعی داشت بسیار پیش از این جدال بر سر آن به پایان رسیده بود و امروز مساله سیاست ما چیز دیگری بود، با این حال شاید بهتر باشد بگوییم پایی در سنت داشتن و دستی در تجدد (با وجود تضاد دائمی که میآفریند) برای حال فعلی ما بهتر است، چرا که پذیرش دربست تجدد که هدیه غرب متخاصم است معنایی جز تسلیم فرهنگی ندارد، گو اینکه چشم بستن بر دستاوردهای تجدد نیز محال است. باز گذاشتن هر دو راه چه بسا امکان انتخاب راهحلهای واقعی در زندگی را برای ما افزایش میدهد و منبعی بکر از نوآوریهای بومی در اختیار ما قرار میدهد که در جهان یگانه برای ماست.