در حدود یک سال طول کشید تا آمریکا بتواند از پس مانورهای وقتتلفکن ایران برآید و قطعنامه جدیدی را صادر کند و تازه آن هم در شرایطی صادر شد که شکستش مثل روز روشن بود. بهترین نشانه این شکست لغو مذاکرات در سطوح مختلف میان ایران و غرب و بسته شدن کانالهای ارتباطی بود. ایران اگر چه همان زمانی که رییس جمهور حکم بازنشستگی به دست لاریجانی بعنوان مذاکره کننده ارشد هستهای داد درپی آن بود که باب مذاکرات بیمحتوای هستهای را ببندد اما قطعنامه جدید به این استراتژی ایران قیافهای حق به جانب و انتقامجویانه داد. زمانی که سعید جلیلی به سمت مذاکره کننده ارشد هستهای منصوب شد آشکارا بیمیلی خود به مذاکره با سولانا که آخرش معلوم نشد نماینده چه کسی بوده است را نشان داد، مذاکرات چندین بار به تعویق افتاد تا جایی که سولانا چندین بار شخصا برای گشوده شدن مجدد باب مذاکرات پیشقدم شد، بالاخره مذاکراتی سرد انجام شد که در پایان آن سولانا ناامیدی خود را ابراز کرد و جلیلی نیز با حالتی قهرگونه و بتنهایی محل مذاکرات را ترک کرده و حرفهای سنگینی برعلیه سولانا زد. در هر صورت قطعنامه جدید میخهای جدیدی به تابوت مذاکرات هستهای زد. قاطعانهترین پاسخ ایران به قطعنامه این بود که رییس جمهور در پاسخ به سوالی درباره ادامه مذاکرات هستهای با سولانا، هرگونه مذاکرات هستهای را اصولا رد کرد با هر کسی که میخواهد باشد. این موضع جدید در شرایطی که ایران با گامهایی پرشتاب بسمت صنعتیسازی سانتریفوژهای پی2 حرکت میکند چیزی جز ناکامی برای غرب به ارمغان نخواهد آورد. محافل غربی تمام دلخوشیشان این بود که اگر راهکار تهدید نظامی در برابر ایران کارساز نبوده و ایران بواسطه دستیابی به تراز جدیدی از امنیت استراتژیک مصونیت یافته است هنوز آنها می توانستند دلشان را به راهبرد فشار سیاسی طولانیمدت در کنار مذاکرات هویجی خوش کنند. اما بسته شدن باب مذاکرات پس از قطعنامه سوم وحدت داخلی غرب را که حول لزوم راهحل سیاسی شکل گرفته بود در آینده نزدیک بشدت تهدید خواهد کرد. ازین پس دولت بوش میبایست شاهد شدت گرفتن دوباره انتقادات داخلی درباره نحوه برخوردش با دشمنان آمریکا باشد. تمام این مسایل زمانی صورتی جدیتر به خود گرفت که مذاکرات ایران و آمریکا که گویی با هدف گشودن راه برقراری مجدد رابطه در درازمدت شروع شده بود بدنبال ترور عماد مغنیه مدتهاست به حال تعلیق درآمده است. آمریکا اکنون در منطقه دچار سرگشتگی عمیقی شده است چرا که دائما از رویکرد سیاسی (مذاکره با ایران) به رویکرد نظامی (ارسال ناو به سواحل لبنان) تغییر فاز میدهد و فاقد توانایی لازم برای به نمایش گذاشتن نوعی انسجام فکری است. اگر شکست آمریکا در بحران هستهای کره شمالی نوعی عقبنشینی از شرق دور محسوب میشد، بنظر میرسد زمان عقبنشینی از خاورمیانه نیز برای آمریکا فرارسیده است. ناوهایشان را به هر جا میخواهند بفرستند، آنها فاقد جایگاه راهبردی در منطقه هستند.
|
سیاست داخلی |