دولت در تعریف، نهادی است که مردم ایجاد میکنند تا عهدهدار خدمات عمومی جامعه باشد. خدماتی از جمله دفاع از مرزها، ایجاد امنیت داخلی، مدیریت جامعه، تامین اجتماعی و سایر خدمات عمومی که بخش خصوصی انگیزهای برای ورود به آن را ندارد یا آنچنان اهمیت دارد که نمیتوان آن را به بخش خصوصی سپرد. در واقع مساله بر سر مدیریت این خدمات است. اگر این خدمات دولتی باشند به این معنی است که مردم راهی (هر چند با چند واسطه و غیر مستقیم) برای تاثیرگذاری بر نحوه ارائه این خدمات دارند و اگر خصوصی باشند به این معنی است که تصمیم گیری به عهده آن کسی است که مالک این دستگاههای خدماتی است. با تعریف فوق اگر هم قرار بر خصوصی سازی بخشهای دولتی باشد این موضوع نباید شامل بخشهایی که شامل خدمات عمومی هستند بشود. بعنوان یک مثال تاریخی میتوانیم از تجربه شکستخورده خودگردانی بیمارستانها که توسط دولت هاشمی به جریان افتاد یاد کنیم. واگذاری بخش بهداشت جامعه (مهمترین رکن نظام تامین اجتماعی) به بخش خصوص باعث شد شکاف طبقاتی به حد غیرقابل تحملی برسد. مردم ممکن است بتوانند تحمل کنند که غذایشان سادهتر از ثروتمندان باشد اما پذیرفتن درد و رنج و احیانا مرگ یک عزیز، تنها به این دلیل که به اندازه کافی پول برای خرج عمل نداشته غیرقابل تحمل است. بیمارستانهای خصوصی حتی باعث بهبود کیفیت درمان ثروتمندان هم نشدند. برعکس آنها شروع به ابداع حیلههایی برای بیش-درمانی (اقداماتی فراتر از حد نیاز برای گرفتن پول بیشتر) نمودند. این تجربه تنها مختص ایران نیست و مطالعات جهانی نشان میدهد میزان داروهای تجویزی در بیمارستانهای خصوصی بسیار بیشتر از بیمارستانهای دولتی است.
در اینجا قصد نداریم از مالکیت بیحد و حصر دولت بر اقتصاد دفاع کنیم. ممکن است زمانی در گذشته تولید یک محصول مانند فولاد بقدری استراتژیک تلقی میشد که نیاز بود در قانون اساسی آنرا ملی اعلام کنند اما پس از گذشت دههها، تولید چنین محصولی بقدری افزایش یابد که به حد صادرات برسد و دولت احساس کند تنها با کنترل تعرفهها میتواند نیاز بازار داخلی را پاسخگو باشد. بنابراین در چنین مواردی دست زدن به سیاست خصوصی سازی میتواند درست باشد. اما آنچه با کف نیازهای مردم رابطه دارد نباید مشمول خصوصی سازی قرار بگیرد. بسیار قابل توجه است که ناوگان اتوبوسرانی تهران با 6000 اتوبوس چیزی در حدود 30% کل سفرهای درونشهری مردم را پوشش میدهد، بیش از نیمی از سهم حدود یک میلیون خودرو شخصی موجود در این شهر. از طرفی اتوبوس بدلیل ارزانی بلیط، پوشش دهنده فقیرترین اقشار جامعه و نیاز آنها به خدمات حمل و نقل میباشد. بنابراین خصوصیسازی شرکت واحد باعث محرومیت قشر بزرگی از مردم فقیر از خدمات حملونقل عمومی ارزانقیمت خواهد شد. تبعات این اقدام این خواهد بود که اولا مردم احساس خود را در مورد خدمتگذاری مسئولان از دست خواهند داد. در حالی که مدیران شهری در بدترین زمان ممکن یعنی در مقطع انتخابات با سرعت هر چه تمامتر مشغول پولی کردن اتوبوسها هستند تنش در میان مسافران افزایش پیدا کرده و عناصری مکررا در پی کشاندن مردم به درگیری با مسئولین خطوط هستند که البته با هوشیاری مردم مومن منزوی خواهند شد. اما مسئولین باید توجه داشته باشند که مردم فرمولهای اقتصادی نیستند که آرگومانش را کم و زیاد کنند و واکنش آنها را بسنجند. البته مردم بدتر ازینها را هم دیدهاند، زمانی که نرخ تورم رسمی به 50% رسید. غیر از مسایل امنیتی باید توجه کنند که یک عدهای بنام «فقرا» در جامعه زندگی میکنند که اینها اگر مجبور بشوند روزی 400-500 تومان برای اتوبوس بپردازند ممکن است مجبور بشوند غذایشان را کم کنند. از اینها گذشته، سیاست احمدینژاد در زمان شهرداری این بود که سرویسهای حمل و نقل عمومی باید تا حد ممکن ارزان باشند تا مردم تشویق به استفاده از آنها بشوند. اما با گران شدن اتوبوسها اخیرا تمایل مردم به بیرون آوردن خودروهای شخصی افزایش یافته است. این مساله میتواند سیاست دولت را برای کنترل مصرف بنزین و کاهش ترافیک با شکست روبرو کند. در انتها باید گفت که سکوت رسانههای خبری در مورد ظلمی که در این زمینه به طبقه ضعیف میرود جای بسی تعجب است. این موضوع میتواند نشاندهنده عمق جدایی بین رسانهها و مردم عادی کوچه و بازار و مشکلاتشان باشد. واقعا اگر خبرنگاری اتوبوس-سوار بود و یکباره قیمت خدماتی که دریافت میکرد 5 برابر میشد باز هم شاهد چنین سکوت رسانهای میبودیم؟ آیا بهتر نیست کاندیداهای انتخابات شوراها دست کم برای دادن این امید به مردم که ممکن است بتوان با شرکت گسترده در انتخابات، آب رفته را به جوی بازگرداند، موضع خود را در مورد این مساله روشن کنند؟
|