حوادث قفقاز را باید آغاز دوره جدیدی در روابط بینالملل دانست، همانطور که پایان جنگ دوم جهانی دوره جدیدی را رقم زد و همانطور که فروپاشی بلوک شرق عالم سیاست را تغییر داد. از فردای فروپاشی شوروی جهان تک قطبی شد، اگر چه بسیاری از ما هرگز تمایل نداشتیم این حقیقت را بپذیریم و در رد آن بعنوان مثال به آمارهایی که کاهش نقش آمریکا در اقتصاد جهانی را نشان میداد استناد میکردیم، امیدوار بودیم اروپا و ژاپن راهی مستقل از آمریکا در پیش بگیرند و در مقابل او بایستند. اما حقیقت این بود که اروپا دست کم برای یک سده است که از دوران اوج خود گذشته است و دیگر نه یارای ابرقدرتی دارد و نه چنین شخصیتی از خود در ذهنش باقی مانده است.
جهان تک قطبی که در آن آمریکا در راس نظم نوین جهانی قرار گرفته بود و در رده بعدی قدرتهای سابق حضور داشتند تبدیل به یک نظام پلیسی جهانی شد. یک دیکتاتوری بینالمللی که در آن آمریکا تلاش داشت سلطه بلامنازع خود را بر دنیا تامین کرده جاودانه سازد. ازینرو همانطور که در کشورهای دیکتاتوری صادق است، قدرتهای میانی در قدرت شریک شدند و همکاریشان خریده شد و در عوض توده محروم بینالمللی بار این تقسیم غنایم و مالیاتهای جهانی را به دوش گرفت. ملل جهان سوم آماج سرکوب قرار گرفتند. آمریکا نوک پیکان تهاجم خود را بسوی ضعیفترینها گرفت. ما اغلب با خشم و ناباوری شاهد این بودیم که ابرقدرت به ضعیفترینها از جمله سومالی، افغانستان و عراق بیدفاع حملهور میشود در حالی که میان قدرتهای برخوردار سازش و همکاری و تقسیم غنایم حکمفرما بود. در جهان تک قطبی ضعفا له میشدند، کشورشان اشغال میشد، با تیراژ بالا مورد هدف ماشین کشتار تروریسم غرب قرار میگرفتند و این همه بخاطر این بود که کسی به خودش جرات ندهد ضربهای هر چند کوچک به هرم ناپایدار قدرت جهانی وارد کند.
بالاخره آمریکا کار را از حد گذراند، تصور کرد دیگر حتی به قدرتهای رده دوم هم نیازی ندارد و بسمت مهار بلند مدت قدرتهایی مثل روسیه گام برداشت. این اشتباه در نهایت به تغییر نظام تک قطبی و بازگشت به یک دوقطبی نامتعادل منجر شد. در نظام دوقطبی جهانی، رای ضعفا مهم فرض میشود، آنها را یا نمیکشند یا هر دو ابرقدرت با هم میکشند، فضایی هر چند اندک برای تنفس باز میشود و اگر کشوری در یکی از دو اردوگاه جای بگیرد میتواند خود را از نزاعهای کوچک کنار بکشد و در انتظار نزاع بزرگ جهانی (احتمالی) بنشیند. بیچاره آن کشورهایی که نخواهند یا نتوانند در یکی از دو قطب جذب شوند، چون مثل گرجستان و اوستیا بزودی صحنه جنگ و خونریزی خواهند شد. نمونه تاریخیاش ویتنام بود که محل جنگ دو ابرقدرت شده بود. در دنیای جدید اگر مورد تجاوز یکی از قدرتها قرار بگیری قدرت مخالف از تو دلجویی خواهد کرد همین است که احتمالا دوران ابوغریبها را پشت سر خواهیم گذاشت و دوباره قدرتها تبلیغاتی از قبیل حقوق بشر را شروع خواهند کرد تا از خود وجهای اخلاقی ارائه دهند.
برای ما خوب است اگر قاطعانه به قطب در حال تشکیلی بپیوندیم که دیگر بر محور کمونیسم قرار ندارد و هدفش و نتیجه کارکردش اندکی عادلانهتر کردن نظام بینالمللی است. فکر نمیکنم کسی در ایران هنوز به فلسفه عدم تعهد پایبند باشد چرا که زمانه تغیر کرده و همه ما از نظم تک قطبی جهانی بشدت لطمه دیدهایم. ما باید در کنار روسیه و چین باشیم تا آنها قادر باشند تا حدودی جلوی آمریکا را بگیرند. اگر چه یک نظام دو قطبی مخصوصا در اوایل شکلگیری خود میتواند منشا خطراتی هم باشد. در تمام طول دوران جنگ سرد هیچگاه یک سرباز آمریکایی با یک سرباز روسی رودررو نشد چرا که رویارویی مستقیم نظامی میتوانست به نابودی اتمی بینجامد اما امروز شاهدیم که آمریکا حتی وقتی درگیری بوضوح در درون حوزه نفوذ مسکو قرار دارد اقدام به لشکرکشی و حتی ارسال نیروی زمینی میکند، آمریکا هنوز سر عقل نیامده و امیدواریم بزودی واقعیت را بپذیرد.
|
سیاست داخلی |