تصور عمومی این است که برخی سیاست های دولت از جمله اعطای وامهای مسکن و تزریق نقدینگی به بازار باعث افزایش قیمت مسکن شده است و بنابراین این گونه سیاستها باید متوقف شود. در این مورد بنظر میرسد نوعی اغتشاش ذهنی بوجود آمده که خوب است کمی برای روشن شدن مسائل درباره آن صحبت کنیم.
1- وجه سیاسی: مسلما رسانههای مخالف دولت در حال بزرگنمایی «انکار دولت نسبت به گرانی مسکن» تحت عناوین مختلفی از جمله نرخ رسمی تورم اعلام شده توسط بانک مرکزی، تغییر و افزایش دامنه کالاهای مورد محاسبه در نرخ تورم و برخی اظهارات مقامات دولتی هستند. بیپرده باید بگوییم که این شایعات در مردم اثر کرده و تنها یک مساله اینترنتی و روزنامهای نیست که بتوان آنرا نادیده گرفت. از سوی دولت نیز بدرستی این تصور وجود دارد که پذیرش افزایش قیمت مسکن توسط مقامات مسئول خود موجب افزایش هجوم به بازار مسکن و تقویت موج روانی خرید میشود و بنابراین در این مورد سکوت میکنند. بنظرم کاملا ضروری است دولت اولا بطور دقیق نحوه محاسبه نرخ تورم را به مفصلترین و مداومترین وجه ممکن اعلام کند تا سیاست رسانهای ستاد ضد عدالت خنثی گردد. از طرف دیگر بدلیل حساسیت شدید بحث مسکن که بخش بزرگی از درآمد خانوار را به خود اختصاص میدهد خوب است دولت نوعی سیستم نظارت بر بازار ایجاد کند که دست کم بتواند بطور هفتگی گزارش مستندی درباره قیمت مسکن به تفکیک شهر و نوع خانه ارائه دهد. در این صورت امکان موجسواری در این زمینه به حداقل میرسد و بحثها با استناد به آمار کارشناسی صورت میگیرد.
2- وجه نظام اقتصادی کلان: در کشور ایالات متحده آمریکا در یک شهر کوچک پایینترین قیمت برای یک خانه در حدود 200 هزار دلار است. با این حساب شاید بتوان حداقل قیمت خانه در یک کلان شهر مثل نیویورک را 400 هزار دلار دانست. این در حالی است که در این کشور حقوق یک استاد دانشگاه (پس از کسر مالیات) در حدود 50 هزار دلار در سال است. پس میتوان درآمد یک فرد متوسط را در حدود 30 هزار دلار در سال در نظر گرفت. بنابراین ارزش یک خانه برابر حدودا 13 سال درآمد این فرد است. در ایران حداقل قیمت یک خانه در تهران را میتوانیم در حدود 50 میلیون تومان بدانیم در حالی که یک حقوق بگیر متوسط، ماهی 250 هزار تومان حقوق میگیرد برابر با سالی حدودا 3 میلیون تومان. بنابراین ارزش یک خانه در تهران تقریبا برابر 16 سال درآمد این فرد است. بنابراین با وجود افزایش شدید قیمت مسکن وضعیت در ایران با کشورهای دارای سیستم اقتصادی سرمایهداری تفاوت زیادی ندارد. البته ما انقلاب نکردیم که آخرش تفاوتی با آمریکا نداشته باشیم و این شاخصها اتفاقا به ما علامت میدهد که بیش از حد غرق در مدل اقتصادی سرمایهداری شدهایم. در سوی دیگر نظام اقتصادی اشتراکی قرار دارد (در کشورهای بلوک شرق) که در آنها اساسا فرد مالک مسکن نبوده است و بنابراین پولی نیز برای آن نمیپرداخته است. هر خانوادهای بمحض تشکیل، از دولت یک خانه دریافت میکرده و تنها در حد مخارج نگهداری ساختمان پول پرداخت میکرده است. البته بدلیل تسلط کامل دولت بر مسکن، در این نظام، دولت قادر بود از مهاجرت فراتر از ظرفیت به شهرها جلوگیری کند تا کمبود مسکن پیش نیاید. کمی نزدیکتر، در کشور عربستان سعودی تمامی زمینهای شهری در مالکیت شهرداری است و ارزش خرید و فروش هر خانه تنها برابر هزینه ساخت آن است. این طرح شبیه به پیشنهاد جدید دولت جهت حذف قیمت زمین از مسکن میباشد.
3- در عمل: فکر میکنم «اصولگرایان منهای دولت» در زمینه تفکر اقتصادی دچار تضاد و دوگانگی شدهاند. آنها از طرفی از گران شدن مسکن شکایت میکنند و از طرف دیگر میگویند که این مساله نتیجه افزایش نقدینگی جامعه و نیز وامهای مسکن است. بنابراین بیاییم نقدینگی جامعه را کاهش دهیم و وام مسکن را هم قطع کنیم. اما یک لحظه صبر کنید! مگر شما نمیخواستید مردم خانهدار شوند؟ در حالی که در عمل دارید وام مسکن آنها را قطع میکنید و حقوقها را کاهش میدهید! این بنظر نقض غرض نمیرسد؟ اگر تئوری اقتصاد کلان را دربست درباره مسکن بپذیریم باید قبول کنیم که اگر 10% به توانایی مردم جهت خرید مسکن بیفزاییم 10% هم به قیمت مسکن افزوده میشود و این چیزی جز بازی با حاصل جمع صفر نیست! بنابراین راهحل چیست؟ طبق معمول خواهند گفت که بیماری اقتصادی کشور مزمن است و تنها با افزایش تولید در بلند مدت قابل درمان است. بیتعارف گوش ملت از این حرفها پر است و به همین دلیل هم به یک سیاستمدار انقلابی رای داده است که بیاید و زمین و زمان را به هم بریزد نه اینکه همه چیز همانطور که هست بماند.
4- راه حل: بیتردید مشکل مسکن مساله عدالت است. با درمانهای کلی اقتصادی که به همه خریداران مسکن به یکسان نگاه میکند نمیتوان مردم را خانهدار کرد. اگر به تمام خریداران وام بدهید نتیجهاش تنها افزایش قیمت مسکن است. پس باید تنها به اقشار نیازمند وام بدهید تا در کل جامعه، افزایش نقدینگی احساس نشود. اقشار ثروتمند را هم به حال خودشان بگذارید تا با پرداخت قیمت مسکن سطح درآمدهایشان کاهش یابد. بال دیگر سیاست مسکن اعمال کنترل دولتی بر مهاجرت است. هر سیاست تسهیل خرید مسکن، اگر در ابتدا از مهاجرت افسار گسیخته به شهرها جلوگیری نکند تنها موجب تسهیل مهاجرت و افزایش مشکلات خواهد شد. بنابراین دولت باید توجه داشته باشد که پیگیری شدیداللحن سیاست تمرکز زدایی از تهران ضرورت بالایی دارد. از طرف دیگر باید دانست که همیشه تاریخ اینگونه نبوده است که تمام هم و غم آدمها صرف مسکن بشود. اگر نظام سرمایهداری با سوءاستفاده از نهایت نیاز انسان به سرپناه قیمت آنرا تا فلک افزایش میدهد هیچ نیازی به ادامه پایبندی به این سیستم اقتصادی نیست. میتوان و باید تا حد مورد نیاز به سلب حقوق مردم در رابطه با مالکیت اقدام کرد تا جامعه دچار مشکل کشنده مسکن نشود. البته این اقدام حتما یک اقدام انقلابی خواهد بود و جلوهای از آن میتواند سیاست حذف قیمت زمین از مسکن باشد. باید بپذیریم که در نظامهای اشتراکی هم نکات مثبتی وجود داشت که میتوان از آنها برای بهبود سیستم فعلی اقتصادی استفاده کرد. نمونه آن ایفای نقش دولت بعنوان انحصار خرید و توزیع گندم در سالهای اخیر است که باعث ایجاد امنیت تولید، رونق بیسابقه و جهش در تولید این محصول استراتژیک شد. لازم نیست همیشه تسلیم تئوریهای غربی اقتصادی باشیم. اگر کاری جواب میدهد ارزش امتحان کردن دارد ولو برخلاف «اصول اقتصادی» باشد.
|
سیاست داخلی |