مذاکراتی که دیروز میان نمایندگان ایران و آمریکا در کشور تحت اشغال آمریکا برگزار شد تاثیرات مهمی در عرصه بینالمللی برجا خواهد گذاشت که در اینجا به اختصار به آنها میپردازیم. اگر چه نفس انجام چنین مذاکراتی موجب ایجاد مشاجرات و شکافهایی در درون جناحهای سیاسی دو کشور شد اما تاثیرگذاری این مذاکرات را باید بیشتر در عرصه بینالمللی جستجو کنیم. کشیده شدن ایران به چنین مذاکراتی حاصل فضاسازی آمریکا در محیط بینالمللی بود بگونهای که ایران توانایی گریز از چنین مذاکراتی را نداشت. درست به همان دلیلی که ایران بسختی میتوانست از مذاکره با آمریکا در اشغال افغانستان و متعاقب آن اشغال عراق خودداری کند. با این حال پس از چندین نوبت جاخالی دادن وزیر خارجه ایران از ملاقات با همتای آمریکاییاش ادامه این روند بصلاح دانسته نشد و اجلاس دیروز در دستور کار قرار گرفت.
اما ایران در شرایطی به دیدار آمریکا رفت که خصومت میان دو کشور نقطه اوج خود را پشت سر گذاشته بود و تردیدها درباره نحوه مدیریت آمریکا بر بحرانهای بینالمللی در افکار عمومی داخل آمریکا و در میان سیاستمداران بلوکهای مختلف قدرت بالا گرفته بود. آمریکا اگر چه با نمایش مذاکره با ایران بدنبال بهبود وجهه جهانی خود بود اما باید گفت مهمترین نتیجه چنین مذاکرهای به خاک سپرده شدن «نفرت از ایران» بعنوان یک راهبرد بینالمللی خواهد بود. آمریکا پس از یک مغازله چهار ساعته با دشمن دیرین خود صلاحیت اخلاقی خود را برای رهبری جبهه جهانی ضد ایرانی از دست داده است و دیگر قادر نخواهد بود دشمنی شدید با ایران و ترس از این کشور را برای افکار عمومی توجیه کند. چطور میتوان نگران بمباران هستهای توسط کشوری بود که میتوان با او حرف زد؟ از این نظر تاثیر مذاکره ایران و آمریکا مشابه ماجرای آزادسازی ملوانان انگلیسی از سوی ایران بود که یک شوک مثبت به جناح اروپایی جبهه ضد ایرانی وارد کرد بگونهای که هیچگاه از این شوک نتوانستند خارج شوند. انگلیس پس از اینکه نمکگیر ابراز لطف ایران شد بطور کلی به لاک خود فرو رفت و دیگر نتوانست نقش رهبری مبارزه خشن با ایران در عرصه بینالمللی را ادامه دهد. اکنون نیز انتظار میرود آمریکا بعنوان تنها بازیگری که فینفسه بر نفرت از ایران تاکید داشت بسرعت مشروعیت بینالمللیاش را در این زمینه از دست بدهد. اگر چه روند تجدید روابط با آمریکا تازه در آغاز راه است اما از هماکنون نشانههایی از فروپاشی این «اجماع بینالمللی» بر ضد ایران به چشم میخورد:
1- الگوی قیمت نفت برای سالهای گذشته کاملا روشن بود. هنگامی که تنشها میان ایران و آمریکا بالا میگرفت قیمت نفت نیز بعنوان نشانگر تنش بالا میرفت، اکنون اوضاع برعکس است. همزمان با کاهش تنش قیمت نفت که مدتها در شرایط آرامش بسر میبرد بسمت رکوردها بالا میرود. بهانههای همیشگی که گویا بیشتر برای پنهان کردن اصل مساله بکار میروند این است که اعتصاب در نیجریه و پایان مهلت شورای امنیت به ایران باعث افزایش قیمت نفت شده است. اما حقیقت مساله این است که آمریکا در ماههای گذشته برای افزایش فشار بر ایران، اعراب را وادار کرده بود با اضافه تولید قیمت را کاهش دهند تا اعتمادبنفس ایران کاهش یابد. اکنون اعراب که نظارهگر کاهش نفوذ منطقهای خود و نزدیکی ایران و آمریکا هستند دیگر لزومی نمیبینند ازین رهبر شکست خورده تبعیت بکنند. اکنون آنها با کاهش تولید عصبانیت خود را از آمریکا آشکار کردهاند.
2- اتحادیه اروپا پس از امضای قرارداد واردات گاز از ایران در مقابل آمریکا ایستاد و با توصیه سولانا به آمریکا جهت انجام مذاکره رودررو با ایران تلاش کرد تابوی دشمنی ایران و آمریکا را بشکند و خود را از زیر بار همراهی با آمریکا در این ماموریت دشوار رهایی بخشد. اکنون اروپا با خرسندی و در سکوت نظارهگر فروپاشی مبارزه با ایران است.
3- محمد البرادعی نیز هنگامی که بالاخره پیشنهادهای مکررش برای وارد شدن آمریکا به گفتگو با ایران در شرف انجام بود بار سنگین خود را زمین گذاشت و اعلام کرد بهتر است سطح کنونی غنیسازی در ایران برسمیت شناخته شود. او هر چقدر هم که وابسته به آمریکا باشد از تلاش چند ساله برای خطر اول نشان دادن ایران که امری دشوار بود خسته شده و اکنون احساس آرامش بیشتری خواهد کرد.
در عرصه داخلی دو کشور اگر چه جبهه اصولگرا در ایران قادر است به دشمنی ذاتی خود با طاغوت بینالمللی به رهبری آمریکا ادامه دهد اما در آمریکا جکهوریخواهان قادر به ادامه چنین روندی نخواهند بود. چرا که دشمنی آنها با ایران بر مبنای خطر احتمالی ایران برای امنیت آمریکا استوار شده است و چنین ذهنیتی با انجام مذاکرات دوجانبه بطور کامل فروخواهد ریخت. البته این بمعنای پایان اقدامات خصمانه آمریکا و غرب بر علیه ایران نخواهد بود بلکه تنها نشانه تضعیف مشروعیت بینالمللی این اقدامات خواهد بود.
|
سیاست داخلی |