تهاجم فرهنگی دارای یک لایه سطحی و یک لایه عمقی است. لایه سطحی شامل تقلید از غرب در مسایلی مانند پوشش، رفتار و نهادهای اجتماعی است. اسلام با تکیه بر قاعده «نفی تشبه به کفار» مسلمانان را از این گونه تقلیدها از غیرمسلمانان نیز بازمیدارد اما مساله مهم این است که تقلید ظواهر غربی برخواسته از نفوذ فکر غربی است. تا زمانی که ما در ذهن و ایدئولوژی خود دنبالهروی غرب نباشیم تمایل قلبی به تقلید ظاهری از آنها پیدا نخواهیم کرد و عمق تهاجم فرهنگی نیز در همین پذیرش ایدئولوژی غرب است.
«فمینیسم ایرانی» ممکن است مثل «غربزدگی بومی» متناقض و خیالی بنظر برسد اما خیالی است که به حقیقت پیوسته .... فمینیسم در ایران بومی شده است. فمینیسم صورتی از ایدئولوژی لیبرالیسم است که در حوزه مسایل زنان تجلی پیدا کرده است. بنیاد لیبرالیسم بر تساویطلبی اجتماعی است که در فمینیسم بصورت تساوی زن و مرد درآمده است. لیبرالیسم با تکیه بر تساویطلبی میان افراد جامعه هر گونه ولایت انسان بر انسان (از جمله ولایت کلیسا و دین بر جامعه) را نفی کرد و فمینیسم نیز مدعی اجحاف در حق زنان در نهاد خانواده شد. این در حالی است که برای اداره هر اجتماع کوچک یا بزرگ وجود سلسله مراتب (ولایت بعضی بر بعضی دیگر) امری ضروری است و اگر قرار باشد سلسله مراتبی وجود نداشته باشد همه نهادها از بین خواهند رفت.
فمینیستها مدعی ظلم به زن در جامعه هستند. از نظر آنها زن موجود مظلومی است که دائما حقوقش توسط مردان نقض میشود. بنابراین یک آدم فمینیست نه تنها از نظر تئوری معتقد به تساوی زن و مرد است بلکه در عرصه عمل از آنجا که ناتوان از تغییر مناسبات جامعه است احساس خشمگینانهای نسبت به جامعه و بخصوص مردان دارد. بازتاب ذهنی این احساس تنفر برترانگاری زن بر مرد است چرا که مرد ظالم است و زن مظلوم. بنابراین اولین نشانه یک فمینیست تنفر از مردان است. البته این خشم در موارد اندکی بصورت بارز خود را ظاهر میکند و در بیشتر موارد تحت پوشش حرکتهای جمعی با ریسک و خطر پایینتر بروز پیدا میکند. یک زن فمینیست از آنجا که خود را دستکم مساوی مردان میداند مجبور است مردانهتر از آن باشد که در واقع هست. وی در واقع احتمالا محکم حرف میزند و وقتی تصمیم میگیرد مثل مرد پای حرفش میایستد. ممکن است احیانا از روی نردهها هم بپرد و کارهای جوانپسند دیگری هم انجام بدهد. به هر حال منتظر مردی است که خشم خود را از وی نشان دهد. این صورت حاد از بیماری فمینیستی را میتوانید در بازی «هدیه تهرانی» در نقشهای متعدد در انبوهی از فیلمها از «سلطان» به بعد ببینید.
اما بحث اصلی ما این گروه از افراد نیستند. وجه غالب فمینیسم در ایران آنچیزی است که میتوانیم نام «حرکت زنان» را بر آن بگذاریم تا تاکیدی بر گستردگی آن کرده باشیم. تجلی زنگرایی در ایران تلاش زنان برای ارتقای جایگاه اجتماعی خود است. البته کسی نباید از تلاش هیچ فردی برای پیشرفت در جامعه ناراحت باشد اما اگر تنها دو نفر در یک جامعه زندگی کنند، آن وقت تلاش بیسابقه یکی برای ارتقاء جایگاه خود معنایی جز غلبه بر دیگری را نخواهد یافت. این دو نفر «زن» و «مرد» هستند. در نیم قرن پیش در آمریکا زنان تحت تاثیر جنبش فمینیستی بطور گستردهای به اشتغال خارج از خانه روی آوردند ولی نتیجه این امر تنها گسترش بیکاری میان مردان بود. در ایران ما معمولا خیلی خوشحال هستیم که اکثریت محیرالعقولی از ورودیهای دانشگاهها را دختران تشکیل میدهند و حداکثر اینکه نگران تغییر توازن تحصیلکردهها و ایجاد مشکل در امر ازدواج هستیم. معمولا با استناد به جامعهشناسان غربی علت رویکرد گسترده دختران به تحصیلات عالی را ناشی از تنگنای زندگی اجتماعی زنان در جامعه عقبافتاده ایران میدانیم. چه بسا حقیقت غیر ازین باشد. دخترها خودشان صراحت بیشتری دارند. آنها میگویند میخواهند درس بخوانند تا در آینده بتوانند با یک آدم حسابی ازدواج کنند. آنها هر مرد بیسروپایی را لایق خود نمیدانند و حتی اگر هنوز دبیرستانی باشند رویای ازدواج با یک دانشگاهی را در سر میپرورانند. بنابراین اگر موافق باشید علت هجوم دختران به دانشگاهها برتر دانستن خود از گروه کثیری از مردان است.
از داستان مظلومیت دختران در خانواده و رویآوری اجباری آنها به دانشگاه که یک تم قالبی فمینیستی است که بگذریم به مظلومیت این قشر شریف در امر ازدواج میرسیم. جامعهشناسان چه تحلیلی از پدیده افزایش سرسامآور مهریه دارند؟ جز تحلیل آبکی مبتنی بر «چشم و همچشمی خانوادهها». و چرا مردان نتوانستهاند یک حرکت سازمان یافته در برابر افزایش مهریه داشته باشند؟ آیا دلیل آن فقر تحلیل نیست؟ یا بهتر بگوییم تسلط گفتمان فمینیستی حتی بر مردان. در حالی که زنان حرکات جمعی طبقاتی را تمرین میکنند مردان هنوز در بند عشق و عاشقی هستند. مردی که بر اثر به اجرا گذاشته شدن مهریه همسرش به زندان افتاده بود جلوی دوربین سیما میگفت «هنوز دوستش دارم». این روزها به زندان انداختن شوهران تبدیل به یک رویه شده است و این موضوع نهاد خانواده در ایران را دچار تزلزل جدی نموده است. امروز اگر چه زنان ادعا میکنند که در امر ازدواج آنها انتخاب میشوند بجای آنکه انتخاب کنند، اما حقیقت این است که مردان انتخاب میکنند که زیر بار تبعیت کدام زن بروند. بنظر من افزایش سرسامآور مهریه نتیجه احساس خشم نهادینه شده زنان از مناسبات اجتماعی است و به اجرا گذاشته شدن مهریهها نشانی از انتقامجویی آنان.
جنبش زنان ایرانی اگر با قدرت فعلی ادامه یابد در قدم اول نهاد خانواده را درهم خواهد کوبید. اگر چه تاکنون مردها بار مسئولیت خانواده را با بر عهده گرفتن خرج خانواده (حتی اگر زن هم شاغل باشد) و با پذیرفتن ریسک مهریه بالا و با پذیرش سلطه نسبی زن بر خانواده پذیرفته اند اما انتظار میرود چنانکه در غرب رخ داد زنان به این هم رضا ندهند و تا نابودی کامل نظام خانواده پیش بروند. در قدم بعدی جنبش زنان ماهیتی سیاسی خواهد یافت و با ایدولوژی بشدت مهاجم و سرسختی که دارد و با پایگاه طبقاتی بزرگی که در اختیار دارد کرسیهای سیاسی را به نفع پوچگرایی خود تسخیر خواهد کرد. امری که در غرب امروز شاهد آن هستیم. البته غرب میزان زهرآگین بودن این جنبش برای آینده ایران را کاملا تشخیص داده و سرمایهگزاری بزرگی روی آن کرده است. از جایزه نوبل به شیرین عبادی تا جایزه کن امسال به یک فیلم فمینیستی ساخته یک زن ایرانی. غرب بیش از حرکات مسلحانه به حرکات زنمحورانه امید بسته است.
|
سیاست داخلی |