جان مینارد کینز در آغاز جنگ جهانی اول جوانی 32 ساله بود که بعنوان اقتصاددان در خزانهداری دولت بریتانیا خدمت میکرد. پس از پایان جنگ و شکست آلمان در سال 1919، کینز عضو هیات مذاکره کننده در کنفرانس ورسای برای انعقاد پیمان صلح شد. کنفرانس ورسای امپراطوری اتریش-مجارستان را تجزیه کرد، لهستان را از آلمان جدا کرد، تجهیزات ارتش آلمان را به طرفهای پیروز تحویل داد و بالاخره غرامت سنگین 40 میلیارد دلاری (به دلار آن وقت) را به آلمان تحمیل کرد. کینز در حالی که هنوز کنفرانس ادامه داشت از تصمیمات غلط اقتصادی رهبران آن مایوس شد و از عضویت در هیات نمایندگی بریتانیا استعفا داد. پس از آن وی وقت خود را صرف نوشتن کتاب پیامدهای اقتصادی در زمان صلح کرد که بلافاصله پس از انتشار تاثیر گستردهای از خود بجا گذاشت. کینز معتقد بود کنفرانس ورسای تعهداتی برای آلمان ایجاد کرده است که نتیجهای جز فروپاشی اقتصادی آلمان و کل اروپا نخواهد داشت.
اکنون زمانی گذشت و دهه 30 فرامیرسید. ملت آلمان از مصیبت بزرگی که در جنگ جهانی اول درست کرده بود پشیمان بود و صادقانه میکوشید غرامتها را پرداخت کند. با اینکه بخشی از غرامتها بصورت جنسی و در قالب کالاهایی مثل زغالسنگ و غیره پرداخت میشد اما بیشتر آن میبایست نقدی صورت میگرفت. برای پرداخت نقدی نیز میبایست آلمان دارای مازاد تجاری با خارج از کشور باشد تا بتواند این مازاد را به پرداخت غرامت تخصیص دهد. این در حالی بود که اقتصاد آلمان در اثر جنگ نابود شده بود و نه تنها مازاد تجاری وجود نداشت بلکه کسری نیز در میان بود. دولت آلمان مالیاتها را افزایش داد و سرانجام در موعد سررسید غرامتها مجبور به وامگیری شد. فشار وامهای خارجی و یک سلسله رویدادهای زنجیرهای منجر به بروز «ابرتورم» بزرگ در تاریخ آلمان شد. مردم در آلمان به خاک سیاه نشستند، قیمتها در اوج تورم ساعت به ساعت بالا میرفت. اتریش نیز گرفتار تورم شدیدی شد (گالبرایت، سیری در اقتصاد معاصر) ..... سرانجام در سال 1932 پس از شکستهای مکرر اقتصادی دولتهای آلمان، هیتلر به قدرت رسید. هیتلر در اولین اقدام بازپرداخت غرامتهای جنگ جهانی اول را قطع کرد. وی سپس به رشته اقداماتی در زمینه قیمتگذاری و منع واردات دست زد که اوضاع اقتصادی کشور را بهبود داد. بسرعت رکود اقتصادی آلمان به پایان رسید، ابرقدرت انتقامجو دوباره بیدار شده بود. هیتلر با یک حرکت سریع لهستان را اشغال کرد، معاهده ورسای نقض شده بود، اینک جنگ جهانی دوم آغاز میشد.
چند ماه پیش عبدالعزیز حکیم که گویا وفاداریاش به ایران بیش از منافع ملت عراق است اعلام کرد که عراق موضوع بازپرداخت غرامت جنگ تحمیلی را در دستور کار قرار خواهد داد. این در شرایطی است که عراق همین حالا هم در اوج بدبختی خود قرار دارد. شیرازه عراق بعنوان یک ملت از هم پاشیده است، تلفات بزرگ در جنگهای متوالی و تحریمها (چند صد هزار در جنگ با ایران، نیم میلیون در تحریمها و نیم میلیون در دوران اشغال) میرود که از عراق یک ملت به لحاظ تاریخی شکستخورده مانند ملل آفریقایی پس از بردهداری بسازد. البته رفسنجانی بلافاصله پس از اظهارات حکیم اعلام کرد که اکنون زمان مناسبی برای طرح بحث غرامت نیست. اگر اکنون ایران بخواهد طلب خود را از عراق بگیرد چارهای ندارد جز اینکه لقمه را از دهان فقیرترین اقشار عراق برباید. مبالغ اندکی که حاصل از صادرات نفت عراق است میبایست به مصرف واردات کالاهای ضروری مصرفی و سرمایهگذاریهای اضطراری برسد. عراق برخلاف ایران در طول جنگ تمام نیروی اقتصادیاش را صرف جنگ کرد و در زمینه تولیدات غیرنظامی بشدت عقب ماند. پس از آن نیز بلافاصله با تحریمهای شدید بینالمللی که هدفش بیشتر قدرتنمایی آمریکا در نظم نوین جهانی بود کوچکترین امکانی برای بازسازی اقتصاد خود نداشت و اکنون نیز جریان فرار سرمایهها و نیروی انسانی از این کشور بدلیل ناامنی بسیار شدید است. عراق جدید برای ما یک بمب ساعتی است. البته تاریخ به ما در این زمینه تذکر داده است. زمانی که ایران و عراق قطعنامه صلح را پذیرفتند، کشورهای عربی که وامهای کلانی در طول جنگ در اختیار عراق قرار داده بودند تا از پیروزی ایران جلوگیری شود خواستار بازپرداخت بدهیها شدند. این درخواستها حتی از سوی کشور کوچکی چون کویت که بقولی استان نوزدهم عراق محسوب میشد شدت گرفت و حاصل آن چیزی نبود جز ورود عراق به جنگ خانمانسوز دیگری برای پاک کردن صورت حسابها. وگرنه چگونه میشد عراقی که زخمهای عمیقی از جنگ قبلی بر تن داشت بفاصله یک سال جنگ بزرگ دیگری را آغاز کند؟ آیا همه چیز را باید به حساب دیوانگی صدام حسین و توطئه آمریکا گذاشت؟
ایران شایسته است بخشودگی کامل غرامت جنگ را به مناسبت سقوط دیکتاتور عراق اعلام کند. این امر میتواند منجر به تزریق روحیه و امید به ملت مظلوم عراق در مقطع حساس کنونی بشود. از سوی دیگر اکنون دیگر غرامت 200 میلیارد دلاری برای ما ارزش چندانی ندارد چرا که ارزش دلار هر 16 سال یکبار نصف میشود و اگر قرار باشد چند دهه دیگر هم برای این بازپرداخت صبر کنیم از نظر مالی ارزش آن بمراتب کمتر نیز خواهد شد. در حالی که ملت فقیر عراق اکنون نیاز شدیدی به همین مبالغ اندک دارد. فراتر از بخشودگی بدهیها، شایسته است ایران همانند آمریکا پس از جنگ دوم جهانی کمکهای بلاعوض گستردهای را در اختیار عراق قرار دهد تا به احیای اقتصادی آن کمک کند. این کمکها میتواند در قالب خرید مواد اولیه و ماشینآلات دوباره به ایران بازگردد و باعث افزایش اشتغال در ایران شود یا با اجرای طرحهای موفق کشاورزی همچون خرید تضمینی محصولات کشاورزی در عراق مستقیما به فقیرترین اقشار این کشور کمک کند. شکوفایی اقتصادی عراق در بلندمدت بازار گشتردهای برای محصولات ایرانی بوجود خواهد آورد که سود ناشی از آن بمراتب بیشتر از غرامت جنگی توام با نفرت از ایران خواهد بود.
|
بینالمللی |