چند روزی بیشتر از مصوبه کنگره آمریکا برای تامین مالی طرح ساخت نسل جدیدی از سلاحهای هستهای نمیگذرد. سلاحهای جدید اساسا بمبهای هستهای تاکتیکی کوچکی هستند (در اندازه بمب هیروشیما) که قادرند پناهگاههای زیرزمینی را منهدم کنند. توافق برای ساخت این سلاحها در میان سیاستمداران آمریکایی را میتوان نوعی پیروزی برای تفکر سنتی نظامی در برابر اندیشه بازدارندگی هستهای که متاخرتر است دانست. در تفکر سنتی، سلاح هستهای هم یکی از سلاحهاست، تنها قدرت بیشتری دارد، بنابراین باید برای کاربست آن در میادین نبرد برنامهریزی و اقدام کرد. باید آنرا بر روی هیروشیما و ناکازاکی آزمایش کرد حتی اگر همزمان رهبران ژاپن مشغول بحث درباره تسلیم شدن باشند. اگر چه نبردهای آمریکا پس از جنگ دوم جهانی عمدتا فاقد شرایطی بودند که کاربرد بمب هستهای را توجیه کند، و فراتر از آن استفاده از سلاحهای هستهای میتوانست پای شوروی را بمیان بکشد اما این موضوع باعث نشد ارتش آمریکا از اورانیوم ضعیف شده در سلاحهای متعارفش استفاده نکند. ایالات متحده بدون توجه به پرتوزا بودن این ماده، صرفا برای سنگین کردن سلاحهای ضد تانک خود از اورانیوم که سنگینترین عنصر شناخته شده طبیعی است بجای سرب استفاده کرد. مهم نبود که بر اثر چنین کاری میلیونها نفر در عراق و حتی خود سربازان آمریکایی حاضر در صحنه دچار انواع سرطان (از جمله سندروم خلیج فارس) خواهند شد. در کوران جنگ عراق نیز هنگامی که نیروهای آمریکایی در حال سرازیر شدن بسمت بغداد بودند هیچ چیز مانع از آن نشد که کاخ سفید بطور غیررسمی امکان استفاده از سلاح اتمی برای درهم شکستن هرگونه مقاومت را گوشزد نماید. هر چه باشد اکنون دیگر خطری دست کم از نوع هستهای از جانب روسیه احساس نمیشد. نوانجیلیها هم در آمریکا بشدت مشغول تبلیغ برای یک نبرد هستهای آخرالزمانی هستند که گویا وعده پیامبران بنیآسراییل است و با این کار عملا مقاومتها را برای عملی ساختن کاربرد سلاح هستهای در جنگها از میان بردهاند.
با این وجود سلاح هستهای تنها هنگامی بکار رفت که هیچ قدرتی در دنیا از توانایی تلافی هستهای برخوردار نبود، هنگامی که تنها آمریکا آن را داشت. هنگامی که سلاح میان بازیگران بینالمللی پخش شد نظریه بازدارندگی متولد شد. روشن بود که سلاح هستهای نیروی نهایی طبیعت است و قدرت آن میتواند بدلخواه افزایش یابد. در عرض چند سال بمبهایی ساخته شدند که قدرت انفجاری آنها 1000 بار بیشتر از بمب هیروشیما بود. بنابراین تنها کاری که میبایست انجام میشد جلوگیری از باز شدن پای سلاح هستهای به جبهههای نبرد بود. با این حال اگر چه دکترین نظامی رسمی شوروی استفاده از نیروهای متعارف بود اما ناتو به رهبری آمریکا به این دلیل که در برابر نیروهای متعارف شوروی احساس ضعف میکرد دکترین نظامی خود را بر پایه پاسخ هستهای به حمله متعارف احتمالی شوروی قرار داد. روشن بود که تا زمانی که یک کشور سلاح هستهای در اختیار دارد هیچ کس نمیتواند آنرا به درجه ای از ضعف بکشاند که در یک نبرد نظامی تسلیم شود، بنابراین مطلوبیت جنگ میان قدرتهای هستهای بطور کامل از بین رفت، چرا که هیچ کس تصور نمیکرد بتواند با جنگ خواستههای خود را به طرف دیگر تحمیل کند. بدینسان نظریه بازدارندگی سلاح اتمی را اسلحهای برای نجنگیدن میدانست. غایت سلاح هستهای بازداشتن دشمن از وارد آوردن ضربه نخست هستهای بود. با این وجود راهبرد بازدارندگی دچار نقصی بنیادی است. اگر تهدید به نابودی متقابل هستهای هدفش جلوگیری از وارد آمدن ضربه نخست باشد، چه خواهد شد اگر واقعا این ضربه نخست وارد شود؟ تلافی کردن و کشتن میلیونها غیرنظامی چه نفعی به حال قربانیان بیشمار حمله هستهای خواهد داشت؟ سوال اینجاست که حتی اگر کشوری سلاح هستهای در اختیار داشته باشد آیا از آن برای تلافی یک حمله اتمی استفاده خواهد کرد؟ البته همه چیز تنها به وضعیت روانی رهبران این ملت بستگی خواهد داشت ...
بنابراین نظریه بازدارندگی ناتوان از تضمین عدم تعرض هستهای است مگر اینکه کاربرد عقل متعارف را در تلافی کردن بطور کامل کنار بگذارد (جاناتان شل، سرنوشت زمین). نقص اساسی نظریه بازدارندگی اکنون به پیروزی مجدد نظریه سنتی انجامیده است. سلاحهای تاکتیکی هستهای که بنابر پیمانی در دوران جنگ سرد نابود شده بودند دوباره به صحنه میآیند. با این وجود باید دانست کهتنها رهبران دیوانه ای مثل رهبران آمریکا قادرند چنین حماقتی را مرتکب شوند. انفجار یک سلاح هستهای در سطح زمین گودالی به عمق 180 متر ایجاد میکند بنابراین چندان مهم نیست که شما سلاحی را چند متر زیر زمین منفجر کنید یا اساسا در جو. اگرچه انفجار در سطح زمین باعث کاهش برد تخریب ناشی از پرتوزایی اولیه و موج انجار میشود اما انفجارهای زمینی باعث برخواستن ابر عظیمی از گرد و غبار رادیواکتیو میشود که در چند روز پس از انفجار بصورت باران رادیواکتیو بر سطح زمین میبارد. گوی آتشین ناشی از انفجار هستهای به ابعاد صدها متر با درجه حرارتی در حد سطح خورشید نه تنها تا کیلومترها هر چه زیر پایش باشد میپزد و سرخ میکند بلکه باعث ترکیب نیتروژن و اکسیژن موجود در جو شده خطرناکترین آلایندهها یعنی اکسیدهای نیتروژن را پدید میآورد، این آلاینده ظرف چند روز لایه ازن جو را بسته به شدت انفجار هستهای تخریب خواهد کرد. بعنوان شاهدی بر این موضوع میتوان از سوراخ شدن لایه ازن در دهه 90 نام برد. اگرچه این موضوع عمدتا به گاز فلوئور موجود در اسپریها نسبت داده میشد اما احتمالا انفجارهای هستهای که بدفعات در آغاز جنگ سرد در اتمسفر زمین انجام شده بود نقش مهمی در آن داشته است. امری که پس از تصویب معاهده منع آزمایش هستهای در جو تخفیف یافت. وقوع یک جنگ گسترده هستهای حتی با سلاحهای نسبتا کوچک قادر است با تخریب لایه ازن، افزایش شدید تابش ماوراءبنفش خورشید و وقوع بارانهای پرتوزا نه تنها میلیاردها نفر را راهی دیار عدم کند بلکه چه بسا به برچیده شدن کلی نسل بسیاری از گونهها (از جمله انسان) ظرف مدت کوتاهی بینجامد. کافی است در نظر بگیریم که بلافاصله پس از آسیب دیدن لایه ازن تنها ده دقیقه کافی است تا «همه» موجودات زنده از شدت تابش کور شوند.
هرگونه راهحل برای مساله هستهای بینالمللی باید امکان انقراض نسل بشر بر اثر کاربرد سلاحهای هستهای در جنگ را مد نظر قرار دهد. تا زمانی که رهبران دیوانهای مثل جرج بوش وجود دارند که حاضرند برای منافع یک ملت (در خوشبینانهترین فرض) ملت دیگری را به خاک و خون بکشند چنین چشماندازی بیش از آن جدی است که نادیدهاش انگاریم. پای گذاردن بشر به مرحلهای از دانش که او را بر آزاد ساختن انرژی محبوس در هسته اتم قادر کرده است زنگ خطری جدی برای سازمان سیاسی ناکارآمد جهانی است. آنچه سلاح هستهای را خطرناک میسازد قرار داشتن آن در دستان «ملتها» است که حتی تا سرحد مرگ حاضرند از منافع «ملی» خود در برابر دیگران دفاع کنند. بنابراین تنها راه حل برای خروج از وضعیت «پیش از نابودی کامل» که در آن قرار داریم یک راه حل سیاسی است که به منازعات جهانی پایان دهد یا دستکم آنها را از حالت حیثیتی خارج سازد. با توجه به پاسخگویی هر یک از دولتهای مدرن فعلی به تنها ملت خود باید گفت تنها راهحل تشکیل دولت واحد جهانی است (جاناتان شل، سرنوشت زمین). تشکیل چنین دولتی همراه با متمرکز ساختن نیروهای نظامی در دستان قدرت مرکزی میتواند مناقشات فعلی را از حالت مسلحانه خارج ساخته به آنها بعد سیاست داخلی بدهد. بدیهی است در درون یک کشور واحد هیچ گاه نیروهای سیاسی بر علیه یکدیگر از سلاح هستهای استفاده نخواهند کرد چرا که همیشه راهکارهایی سیاسی مبتنی بر مذاکره، اقناع و تقسیم صلحآمیز منافع وجود دارد. دمکراسی در ابعاد جهانی هرگز به ملت کوچکی چون آمریکا اجازه نخواهد داد بر گرده میلیاردها انسان سوار شود و همگان را به نابودی دستهجمعی و ابدی تهدید نماید.
|
بینالمللی |