بحران در دو کانون سرمایهداری غرب (آمریکا و فرانسه) آزمایشگاهی برای آزمون آینده غرب خواهد بود. در روزهای اخیر سرانجام بحران سقوط آزاد دلار که اقتصاددانان غربی 15 سال منتظر وقوع آن بودند آغاز شد. بحران در اقتصادهای غربی را باید نتیجه مستقیم جابجا شدن مرکز ثقل اقتصاد جهانی از غرب به شرق دانست. دههها قبل، سربرآوردن اقتصاد صادراتی ژاپن اولین چالش آسیایی را در برابر غرب قرار داد. آمریکا میتوانست به خودش دلخوشی بدهد که با در اختیار گذاشتن بازار بزرگ مصرفی خود به ژاپن فرصت احیای اقتصادی به این کشور نابود شده از جنگ جهانی دوم اعطا کرده است، گو اینکه آمریکا تا زمانی که برق جنگندههای سریع روسی را در جنگ کره ندیده بود ضرورتی برای کمک به ژاپن احساس نکرده بود. با این وجود سالها چانهزنی سیاسی آمریکا با ژاپن هرگز نتوانست برتری نوظهور ژاپن را در فتح بازارهای آمریکای شمالی حذف کند یا آنرا وادار به در پیش گرفتن سیاستی بازتر در مقابل نفوذ غرب بنماید. ضعف سیاسی که گریبانگیر آمریکا شده بود اجازه نداد بحران روبه افزایش تراز پرداختها با ژاپن را به نحوی موثر حل کند. آمریکا فکر کرد لابد ژاپن استثناست، پس تلاش کرد کسری بازرگانی با ژاپن را بکمک تراز مثبت تجاری با بقیه جهان جبران کند.
پس از معجزه ژاپن، ببرهای آسیایی مد روز شدند. کره جنوبی، تایوان، مالزی و سنگاپور با دست یازیدن به راهحل ژاپنی (تولید برای صادرات به بازار بزرگ آمریکا) جهش اقتصادی را آغاز کردند و همچنان آمریکا به خودش افتخار میکرد که میتواند لکوموتیو اقتصاد جهانی باشد. وقتی بحران کسری تجاری عمیقتر شد بنظر میرسید اقدامی لازم باشد. حفاظت از ببرها به اندازه ژاپن فوریت نداشت. پس سرمایهداران غربی چون جورج سوروس آزاد بودند که با وارد آوردن ضربات دقیق مالی ظرف چند روز درآمد ملی این کشورها را به خاک سیاه بنشانند. با این حال این اقدامات در وقتی بود که دیگر کار از کار گذشته بود. رقیب اصلی، چین یک میلیاردی وارد رقابت صادراتی شده بود. از ابتدای دهه نود میلادی کسری تجاری آمریکا رسما آغاز شد. لستر تارو استاد اقتصاد امآیتی (که خود یک چینیتبار است) هشدار میداد که کسری تجاری در قیاس با اقتصاد آمریکا اگرچه مثل دم کوچکی برای یک دایناسور است اما همین دم کوچک اگر رفع و رجوع نشود نهایتا تعادل دایناسور را به هم خواهد زد و آنرا ساقط خواهد کرد.
وقتی اقتصادهای مهم آسیا یکییکی توانایی ورود به بازار جهانی را پیدا کردند کسری تجاری آمریکا به اندازههای باورنکردنی رسید. سالهای اول آمریکا تلاش کرد قرضها را با فروش اموال خود به طلبکاران خارجی به تاخیر اندازد. سونی ژاپن فاکس قرن بیستم را خرید و اوراق قرضه دولت آمریکا توسط چین و دیگران به وفور خریداری شد. اما هیچ نشانهای از بهبود موجود نبود. کسری هر سال افزایش مییافت چرا که آمریکا قصد نداشت مصرف خود را تعدیل کند. همچنان به واردات گسترده ادامه میداد بدون اینکه به همان میزان صادرات داشته باشد. وقتی نشانههای تکمیلی از افول قدرت سیاسی آمریکا به اطلاع بازار رسید هجوم سهامداران بین المللی به درهای خروجی آغاز شد. کشورها اکنون با یکدیگر در فاصله گرفتن از دلار مسابقه گذاشتهاند تا حدی که حتی سارکو آمریکایی هم شکایت میکند که دلار مشکلساز شده است.
در چنین شرایطی هیات حاکمه آمریکا بالاخره تصمیم تاریخی را گرفت. ارزش دلار شیرجه مستقیم خود را آغاز کرده است و اگر آمریکاییها خوششانس باشند فرود نرمی خواهند داشت. کاهش ارزش دلار به این معنا خواهد بود که مزیت کشورهای صادرکننده به آمریکا کاهش خواهد یافت. واردات آمریکا کاهش خواهد یافت و مردم آمریکا باید مصرف کالاهای ارزان وارداتی را محدود کنند و به کالاهای ساخت داخل گرانتر رو بیاورند و سطح زندگی خود را کاهش دهند. در بلند مدت کاهش ارزش دلار بمعنای آن است که مردم آمریکا یاد خواهند گرفت که برای صادرات به بقیه دنیا کالا تولید کنند. آنها باید بیاموزند که نقش فروتنانهتری در محیط بینالمللی به عهده بگیرند و سهم بیشتری از تقسیم کار بینالمللی را به عهده بگیرند. البته اینها همه بشرطی است که هنوز اعتماد نسبی به اقتصاد آمریکا حفظ شده باشد. اگر اعتمادها بیش ازین متزلزل شود سقوط دلار آنچنان شدید خواهد شد که رکود بینالمللی چندساله تنها یکی از نتایج آن خواهد بود. آمریکا چنان جایگاه خود را از دست خواهد داد که تجدید سازمان اقتصاد جهانی حول قدرتهای جدید چند سالی طول خواهد کشید.
|
سیاست داخلی |