زندگی اجتماعی در ایران امروز از بینظمی و بیقانونی عمیقی رنج میبرد. مردم در گیرودار روابط ناسالم اجتماعی و سیاسی راه گریزی ندارند. زیر پا گذاشته شدن حقوق مردم آنطور که مخالفین سیاسی میگویند «تنها از جنبه سیاسی نیست» بلکه اصولا زندگی اجتماعی ما بعنوان افرادی که در ارتباط با هم هستیم سرشار از دروغها، خیانتها، کمکاریها و تعرضهاست. اگر این کارها از طبقه سیاسی هم سر میزند ریشهاش آن است که اصولا ساختار جامعه ما همین است، چه بسا سیاسیونی که از آنها انتقاد میکنیم عملا بسی بهتر از ما باشند.
در ادیان الهی، از اولین روزها، قضاوت نهادی الهی بوده است که گاه در اختیار انبیاء و گاه در اختیار جانشینان آنها بوده است. نهادی که ازو انتظار بیطرفی کامل و قضاوت پس از شنیدن کامل سخن هر دو طرف بر اساس کتاب و سنت الهی میرود. در صدر اسلام بلحاظ اجتماعی خصوصیت یک مسلمان منصف و روشنفکر چنین شناخته میشد که وی اگر با کسی اختلافی پیدا کند بدون اینکه سخنی بگوید یا اقدامی کند، با هم بنزد قاضی میروند و هر چه حکم کرد میپذیرند. در این معنا مسلمان خوب کسی نیست که تا حقش پایمال شد دست به سلاح ببرد یا دعوا راه بیندازد یا سکوت کند.
اما در جامعه کنونی چه بلایی بر سر نهاد قضایی آمده است؟ مردم بسیاری افتخارشان این است که در طول عمرشان حتی یکبار هم پایشان به کلانتری و دادگاه نرسیده است. کسی اگر از کسی کتک بخورد عار میداند ازو طلب دیه کند و حتما بارها این جمله را شنیدهاید که «ما تا حالا ازین پولها نخوردهایم» کنایه ازین که گویی پول زور و حرام است. خب با چنین وضعی حقت بود از طرف کتک بخوری! عناوین اخبار خارجی روزنامهها را میخوانیم ولی انگار باور نمیکنیم: فلانی بهمانی را بخاطر یک توهین نژادپرستانه به دادگاه کشاند و دهها هزار دلار غرامت گرفت، فلان زن از بهمان مرد بدلیل سوءرفتار جنسی شکایت کرد و غرامت سنگین گرفت، چرا راه دور برویم، ما هنوز باورمان نمیشود که توانستهایم از آژانس بینالمللی اتمی بعنوان یک نهاد داوری بینالمللی حکم درست را بگیریم! ما ایرانیها هیچ وقت نمیتوانیم تصور چنین دادرسیهایی را برای خودمان داشته باشیم، چرا؟ آیا یکی از دلایل بهبود اوضاع در کشورهای غربی پایبندی جوامع آنها به یک نظام قضایی برای حل و فصل اختلافات نیست؟
برای حل اختلافات راههای دیگری هم هست. میتوان از مجلس خواست قانونی وضع کند که مثلا «وانتبارها نباید با بلندگو توی کوچهها آن هم بعدالظهر سروصدا راه بیندازند» ما معمولا در ایران بیشتر به قانون متوسل میشویم. آن وقت دولت تعدادی مامور استخدام میکند که وانتها را بپایند. بنابراین مردم علیرغم مظالمی که بر آنها میرود ترجیح میدهند یک گوشه بنشینند تا شاید یک وقتی یک سیاستمدار آگاهی پیدا شد و قوانین لازم را بتصویب رساند و اجرا کرد. اما تصور کنید اگر روزی یک ترک به دادگاه مراجعه کند و از یک فارس بابت توهین نژادی غرامت سنگینی بگیرد و فردایش هم همه روزنامهها بنویسند از فردایش دیگر کسی جرات دارد جوک ترکی بگوید؟ این راهکار اصلا نیازی ندارد وقت مجلس را بگیریم یا نیرو استخدام کنیم.
دادرسی قضایی در ایران نهادی فراموششده است در حالی که اگر به دادگاهها اختیارات مناسب داده شود (مثلا در آمریکا دادگاه میتواند بر اساس قانون اساسی علاوه بر قوانین عادی حکم صادر کند (تحلیل دمکراسی آمریکا: الکسی دوتوکویل)) و اگر مردم را با دادرسی قضایی آشنا کنیم این نهاد میتواند بسیاری از مشکلات اجتماعی را حل کند. برای ما دادگاه جایی وحشتناک است که باید به جرم جنایتکاران بزرگ رسیدگی کند و وقت ندارد مشکلات پیشپاافتاده ما را در نظر بگیرد. بسیاری از ما حتی تا حالا یک درخواست دادرسی به شورای دانشکدهمان هم ندادهایم! بنابراین فرهنگسازی در این کار نقش مهمی دارد. تا چند سال قبل دیدگاه مردم راجع به پلیس نیز همینقدر غریب بود. آدم فکر میکرد فقط وقتی جنایتی اتفاق بیفتد باید به پلیس اطلاع داد. اما حالا با راهاندازی 110 شاهدیم که مردم بسیاری از مشکلات خود را از این طریق بیان میکنند و جواب هم میگیرند، این یعنی پلیس به میان مردم آمده است. دادرسی قضایی نیز باید برای مردم آسان شود و به مردم آموزش داده شود تا بتوانیم شاهد شکلگیری یک جامعه پویا و خود-تصحیح-کن مستقل از دولت باشیم.
|
سیاست داخلی |