شغل چیزی است که بیشتر ما تمام جوانیمان را صرف رسیدن به آن میکنیم. سرمایههای مهمی مثل وقت آزاد در جوانی و انرژی تازهای که داریم را صرف مقدماتی همچون تحصیل، آموزش تعاملات اجتماعی و یادگیری مهارتهای عملی میکنیم تا از سرجمع این مهارتها بتوانیم در آینده شغلی بدست آوریم. هدف تمام این تلاشها این است که شخص بتواند جایی در جامعه برای خود باز کند. به کاری مشغول شود یا خدمات و کالایی ارائه کند که اولا مورد احتیاج دیگران باشد و حاضر باشند برای آن پول پرداخت کنند و ثانیا انجام آن کار دستکم بطور کامل از عهده دیگران ساخته نباشد. در چنین صورتی فرد را میتوان برای جامعه مفید و ضروری دانست. با این وجود شغل گاهی معنای دیگری به خود میگیرد و بیشتر مترادف با مقام میشود. در این حالت فرد جایگاهی را اشغال میکند و مدعی میشود (یا افرادی مدعی میشوند) که تنها اوست که شایستگی احراز آن مقام را دارد. بنابراین شخص فوق در امنیت کامل و بدور از هر گونه رقابت میتواند در جایگاه بالایی که دارد به ارائه خدماتی بپردازد که از ارزش نازلی برخوردارند و هیچ نیازی هم برای بهبود کیفیت کار خود احساس نخواهد کرد. نمونه چنین جایگاههایی را در مشاغل دولتی و دیوانسالاری میتوان دید. «کارمند» چه دونپایه و چه بلندپایه در موقع استخدام با یک نظام ارزشیابی دشوار روبرو نیست و پس از استخدام نیز پشت حصار بلند قوانین کار و سیاست کلی دولت که مجبور به مدارا با میلیونها کارمند خویش است هرگز مواجه با دشواری نخواهد بود. اگر چه ممکن است عملکرد خوب یا بد اندکی در بالا و پایین رفتن مرتبه شغلی وی موثر باشد اما ایضا چنین کارمندی مشاهده میکند که روابط بسیار مهمتر از ضوابط در ارتقاها موثرند. بنابراین کارمند معمولا انگیزه خیلی زیادی برای بهبود امور خود ندارد دستکم انگیزهاش از نوع مرگ و زندگی نیست. بر خلاف وی، فعال بخش خصوصی در یک محیط کاملا سیال و بیاطمینان دائما با خطر حذف از عرصه تجارت روبروست بنابراین شدت تلاش وی قابل مقایسه با کسی نیست که از یک شغل مطمئن برخوردار است. جای تعجب نیست اگر بسیاری از پیشرفتها ابتدا در بخش خصوصی صورت میگیرد و پس از سالها به بخش دولتی هم میرسد. جای تعجب باز هم نیست اگر فعال بخش خصوصی پس از سالها تلاش هنگامی که آموخت در این شرایط دشوار چگونه روی پای خود بایستد از اعتماد بنفسی فراتر از کارمند حتی از نوع بلندپایهاش برخوردار است، با اینکه زندانها پر از ورشکستگان بخش خصوصی است اما باز هم جای تعجب نیست که افرادی که موفق میشوند پاداش مادی بیشتری نیز در قیاس با همتایان کارمند خود بدست میآورند که کمتر به خود جرات دادهاند خطر کنند و همواره در مسیرهای آرامی حرکت کردهاند که دیگران برایشان مدتها قبل باز کردهاند.
|
سیاست داخلی |