در انتخاباتی که گذشت اکثریت مردم به کسانی رای دادند که آنها را اصولگرا میدانستند بدون اینکه اطلاع دقیقی از اختلافات درونی جبهه اصولگرایی داشته باشند. در نگاه من علت پیروزی لیست ائتلاف اصولگرایان نه ادعای آنها در مورد ائتلاف و نه حمایت از قالیباف نبود، بلکه وجود چهرههایی چون چمران و شیبانی و خادم که نزد مردم شناخته شده بودند دلیل این پیروزی است. اکنون که لیست حامیان دولت شکست خورده است ساده است که مسئولیت شکست را بر شکستخورده بار کنیم و با برندگان در نیش زدن به بازندگان همراه شویم اما این کار تنها میتواند از اعضای حزب باد سر بزند که نمیتوانند از وسوسه همراهی با طرف برنده خلاص شوند. میتوانیم ادعا کنیم آقای چمران در هر لیستی قرار میگرفت آن لیست قاطعانه در انتخابات پیروز میشد. البته چمران بزودی نتیجه انتخاب خود را در قالب حملات شدید و ساختاری احزاب به دولت خواهد دید. همچنین انتظار میرود در شورای شهر تهران حامیان قالیباف با اصلاحطلبان در حمایت از سیاستهای شهردار در تفاهم کامل عمل کنند. در این صورت بعید نیست شاهد هماهنگی بیشتر این دو جریان در انتخابات آتی مجلس در مخالفت با رییس جمهور نیز باشیم. اما چرا ائتلاف رایحه خوش خدمت وارد رقابت انتخاباتی شد؟
از فردای پیروزی احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری، دو گروه به مخالفت با وی برخاستند. گروهی بدلایل شخصی و احساس نادیده گرفته شدن توسط احمدی نژاد و گروهی بدلیل اختلاف نظرهای بنیادی با وی. گروه اول برای جبران احساس تحقیر خود گروه دوم را وارد صحنه کرد. البته خوب است این گروه اندیشه کنند که با وجود ایجاد دودستگی (یا بهتر بگوییم اضمحلال) در جریان اصولگرا و مخالفت با رییس جمهور، نهایتا جایگاه جدیدی بدست نیاوردند و هنوز عضو شورا هستند، چیزی که در معیت رییس جمهور هم چه بسا بهتر قابل دسترسی بود. این دو جریان در مواضع سیاسی و اجتماعی خود رهبری احمدی نژاد بر جناح اصولگرا را رد میکنند در حالی که خودشان هم در حد و اندازه رهبری این جریان نیستند. بنابراین در حال حاضر جریان اصولگرا دچار تشتت نیروها و فقدان رهبری شده است. لزوم رهبری رییس جمهور یک مساله کاملا طبیعی است چرا که در زمانی که یک جناح سه مصدر انتخاباتی شورا، مجلس و ریاست جمهوری را در دست دارد بهترین گزینه برای رهبری این جناح شخص رییس جمهور با پشتوانه آراء میلیونی مردم است. با این حال نخبگان اصولگرا از پذیرش رهبری سیاسی (نه فکری) احمدی نژاد استنکاف میکنند. هر حرکت جمعی نیازمند وجود رهبری است.البته در این مساله نیاز هست که بدنه جمع دارای تقوای سیاسی لازم باشند تا بر نفس خود غالب شده و تبعیت از حرکت رهبر را پذیرا باشند، مخصوصا وقتی که قانونی برای نافذ کردن خودبخودی اراده رهبر بر جمع وجود نداشته باشد.
با اینکه احمدی نژاد مظهر تفکر اصولگرایی بود بدلیل کمبود تقوای سیاسی در میان نخبگان این جریان، آنها نه تنها وی را تنها گذاشتند بلکه به جبهه دشمن پیوستند. زمانی که احمدی نژاد آماده میشد وزرای مورد نظر خود را به مجلس معرفی کند عماد افروغ میگفت «صدای پای دیکتاتوری میآید». آیا این نوع سخن گفتن تنها ناشی از اختلاف نظر در تفسیر اصولگرایی است؟ آیا ما میتوانیم دل خود را به این خوش کنیم که این افراد نام خود را اصولگرا میگذارند؟ آنها وقتی رهبری جناح اصولگرا را میکوبند در واقع زیر پای عمود این خیمه را خالی میکنند و اگر ستون خیمه نباشد چهار میخ کناری هم به کاری نخواهد آمد. البته اختلاف نظر در چارچوب اصولگرایی امری پذیرفته شده است. اما تمسخر، تخریب ، دیکتاتور خواندن و مواضع نمایشی بر علیه رییس جمهور معنایی جز تضعیف موقعیت مظهر اصولگرایی نخواهد داشت. ستاد حامیان دولت وارد انتخابات شد تا مساله عدم پذیرش رهبری احمدی نژاد را با رای مردم حل کند که در این راه شکست خورد. اما ما از عملکرد خود در انتخابات شوراها به هیچ وجه پشیمان نیستیم. بیهوده بود که از ما بخواهند به لیستی رای بدهیم که مدیر مسئول بازتاب در آن عضویت دارد. ما به حمایت از رییس جمهور ادامه می دهیم حتی اگر تمام نخبگان و حتی مردم به او پشت کنند و تنهایش بگذارند.
|
سیاست داخلی |
«و لا ترکنوا علی الذین ظلموا منکم فتمسکم النار» ..... و (در کارهایتان) به کسانی از شما که ستم کردند (کفار) تکیه نکنید که آتش (جهنم) بشما خواهد رسید.
چند وقت پیش در یک سخنرانی دانشگاهی با موضوع جریانشناسی سیاسی ایران، یکی از اساتید دانشگاه وجه تسمیه جریان اصولگرا را این دانست که این جریان در دوره اصلاحات که فضای ارزشی جامعه دستخوش تغییرات شدید شده بود بر سر اصول خود ایستاد تا اینکه بار دیگر توانست اعتماد عمومی را بخود جلب کند. به نظرم این تفسیر بطور کلی غلط است و ماجرا چیز دیگری است. لازمه این تعبیر این است که جریان اصولگرای مابعد دوم خرداد را مساوی جناح راست پیش از دوم خرداد در نظر بگیریم در حالی که انزوای بیش از پیش جناح راست در دوران اصولگرایی مهر باطلی بر چنین فرضی میزند. در حقیقت جریان اصولگرایی را باید جنبش بازگشت به اصول اسلامی صدر اسلام و اصول انقلابی اول انقلاب اسلامی ایران در سال 57 دانست. گفتمان اصولگرایی نه تنها شامل پرهیز از غربگرایی بشیوه اصلاحطلبان بود بلکه به همان اندازه توبه از مشی سیاسی قدیم جناح راست را نیز شامل میشد. بلحاظ فلسفی جنبش اصولگرایی واکنشی در مقابل غربگرایی افراطی جریان دوم خرداد بشمار میآید که با نفی مرجعیت غرب رو بسوی مدینه فاضله جدیدی از نوع آنچه در مدینه النبی در صدر اسلام یا در ایران انقلابی 57 وجود داشت میآورد. جنبش فکریای که نهایتا تبدیل به جریان سیاسی اصولگرا شد در سالهای پایانی دهه 70 شکل گرفت، زمانی که بدلیل تسلط شدید جریان غربگرا بر عرصه فکری، چنان عرصه بر مخالفین تنگ شد که ناچار شدند با کنار گذاشتن تعارفات و تجدید نظر در مبانی خود به حمله جریانات مدرن پاسخ گویند. جنگ اول مطابق معمول در میدان اسلامشناسی و فقه روی داد. آیت الله مصباح یزدی که دستی در فقه و دستی در فلسفه غرب دارد یکتنه اعلام کرد که نظام بانکداری ایران ربوی است. وی در جایگاه سخنران پیش از خطبههای نماز جمعه برای مدتی طولانی فرصت پیدا کرد طیف وسیعی از مسایل اجتماعی را مورد بحث قرار دهد و نظریات جدیدی را مطرح کند و در این راه از همراهی شماری از روحانیون برجسته مانند آیت الله جنتی و تشویق رهبری که وی را مطهری زمان نامید نیز برخوردار شد. شاید بتوان گریه اول بعد از تولد جریان اصولگرایی را در همین زمان دانست، وقتی پس از چنین اظهاراتی موجی از بیانیهها و موضعگیریهای متقابل در مورد نظام بانکداری اسلامی برخواست.
فکر اصولگرا دیوار خیالی حایل میان دوران سنت و مدرنیته را شکست و این مرزبندی را ناموجه دانست. از دورانی که کریستف کلمب در سال 1492 دنیای جدید را کشف کرد، همواره حامیان مدرنیته برای منزوی کردن دینگرایان استدلال میکردند که دنیا عوض شده است و دیگر آن دنیایی که در آن ادیان الهی نازل شدند مصداق ندارد، دیگر نمیتوان قوانین قدیمی را برای دنیای نو بکار برد. این استدلال با چاشنی پیشرفتهای فنی و علمی و تحولات سیاسی همراه میشد تا بیشتر قابل پذیرش باشد. جریان فکری اصولگرا نشان داد که در واقع چنین تناقض خیالی بین دنیای فعلی و قدیم وجود ندارد. موسی غنینژاد مدافع سرسخت ربا استدلال میکرد که سرمایهگذاری بانکی مدرن در فعالیتهای تولیدی «تفاوت ماهوی» با قرضهای ربوی در زمان صدر اسلام دارد گویی آن زمان کسی نمیفهمید تولید و تجارت یعنی چه. وی سپس مجبور شد به استدلال سبکتری پناه ببرد، اینکه تورم وجود ربا را الزامی میکند. اما بررسی مختصری در تاریخ اسلام (بصورت مقالهای تاثیرگذار در خبرگزاری فارس) نشان داد که تورم در آن زمان نیز وجود داشته است. اصولگرایان از همان قوانین اقتصاد کلان که برای محاسبه تورم بکار میرود (افزایش نقدینگی و ...) استفاده کردند تا نشان دهند جامعه صدر اسلام را نیز میتوان وارد تحلیلهای اقتصادی کرد.
در بعد سیاسی جریان اصولگرا با رد کردن منشا مردمی «مشروعیت» نظام سیاسی در مقابل «مقبولیت» که مسالهای مردمی است توانست تاکید مکرر جریان دوم خرداد بر دمکراسی را با چالش جدی مواجه کند و آنرا تبدیل به حوزهای بحثبرانگیز بنماید. مباحث مربوط به ربا تنها یک نمونه از مباحث بیپایان است که با همین گرایش فلسفی طرفین دعوا بر سر مسایل مختلف روی داد. اصولگرایان زمانی که توانستند از خط قرمز مدرنیسم ( عبارت «زمانه فرق کرده») عبور کنند بلافاصله توانستند سیلی از نظریات جدید را در تمامی حوزهها از سیاست خارجی تا سیاست مردمداری داخلی وارد جامعه کنند. در اینجا بود که جریان اصولگرا از وادی نظریه وارد عرصه عمل شد و احمدینژاد با پشتوانه عمیقی از نظریهپردازی اصولگرایانه وارد عرصه سیاسی شد.
|
سیاست داخلی |
1- «جزء و کل» نوشته ورنر هایزنبرگ فیزیکدان معروف آلمانی که نقش مهمی در تکوین مکانیک کوانتومی داشت و یکی از عمیقترین تعبیرات کوانتومی یعنی اصل عدم قطعیت هایزنبرگ از آن اوست. این کتاب شامل خاطرات هایزنبرگ از دوران کودکی در دهه 1900 تا دهه 1960 میلادی است. در این کتاب میتوان تصاویر جذابی از الگوی زندگی مردم در صد سال قبل را دید. البته استخوانبندی اصلی کتاب شامل مباحثات هایزنبرگ با دانشمندان همعصر خود است که بیشتر حول مفاهیم فلسفی فیزیک جدید دور میزند. هایزنبرگ تلاش کرده است گفتگوهای خود را بازسازی کند و در این میان خصوصا گفتگوهای وی با آلبرت انیشتن در خور توجه است، جایی که انیشتن با تمام توان میکوشد فیزیکدانان را از راهی که در پیش گرفته بودند بازدارد. انیشتن تا آخر عمر نیز مکانیک کوانتومی را بعنوان تعبیری از حقیقت نپذیرفت و تکیه کلامش این بود که «خدا تاس نمیاندازد». در جایجای کتاب هایزنبرگ از حوادث سیاسی آلمان سخن میگوید. از جنگ جهانی اول، جنگ داخلی در مونیخ، بقدرت رسیدن هیتلر و انقلاب سوسیال ناسیونالیستی، اخراج یهودیان از مشاغل مهم، جنگ جهانی دوم، تشکیل باشگاه اورانیوم در آلمان برای ساخت سلاح هستهای، انصراف هیتلر از سلاح هستهای در حالیکه آمریکا مخفیانه آنرا دنبال کرد، آماده شدن اولین سلاح هستهای در روزی که آلمان رسما تسلیم شد و بازگشت تمایلات اتمی یک دهه پس از جنگ. همچنین کتاب شامل فصلهای متنوعی درباره رابطه دین با علم جدید، نظریه تکامل، فلسفه و زبان میباشد.
2- «نیرنگ» نوشته ادوارد جی اپشتاین، کارمند انتشارات در آمریکا که ماموریت مییابد با مصاحبه با عوامل اطلاعاتی کتابی درباره توطئه قتل کندی بنویسد. مولف در اثنای مصاحبههای خود با جیمز انگلتون رییس سابق بخش ضد جاسوسی سیا آشنا میشود و بدنبال سردرآوردن ازین مساله است که چرا انگلتون و تیم وی بطور ناگهانی از سیا کنار گذاشته شدند. در اصل کتاب شرحی بر دیدگاه انگلتون درباره ضد جاسوسی است. ضد جاسوسی شامل تعیین صحت و سقم اطلاعات دریافتی از فراریهای دشمن است و هدف آن جلوگیری از نفوذ ماموران دوجانبه به سازمان اطلاعاتی است. در این کتاب فصلهای بسیار خواندنی درباره نحوه قدرت گرفتن هیتلر در اروپا بوسیله نیرنگهای اطلاعاتی، کاربرد نیرنگ در جنگ جهانی دوم بخصوص عملیات نورماندی، سیاست گلاسنوست در شوروی سابق، دخالت سرویس اطلاعاتی آلمان در انقلاب اکتبر روسیه، دسیسه هیتلر برای بدبین کردن استالین به ارتش که موجب تصفیه خونین دهها هزار نفری در ارتش روسیه درست پیش از حمله هیتلر شد، ماجرای فریب ماهوارههای جاسوسی آمریکا توسط شوروی و ماجرای تعدادی از ماموران دوجانبه شوروی سابق وجود دارد. هسته اصلی کتاب از فرار یک مامور اطلاعاتی شوروی بنام نوسنکو به آمریکا آغاز میشود. سازمان سیا درباره صادق بودن نوسنکو چنان دچار دودستگی میشود که نهایتا ریاست جدید آن دست به تصفیه کامل بخش ضد جاسوسی که نوسنکو را جاسوس دوجانبه میدانستند میزند. چیزی که انگلتون را به یک تئوریسین سرسخت ضدجاسوسی تبدیل میکند ماجرای کیم فیلبی از مقامات بلندپایه سیا بود که از دوستان انگلتون محسوب میشد و با فرارش به شوروی وی زا وادار کرد دیدگاه جدیدی درباره توان سازمان کاگب پیدا کند.
|
مارشال هوایی هرمان گورینگ: انگلیسیها و فرانسویها خواهند آمد و ما را مانند حشرهای له خواهند کرد ..... آدولف هیتلر: نه، اگر به اندازه کافی بلند وزوز کنیم ...... اصلاحطلبان شباهتی با هیتلر ندارند اما بگمانم این حرف هیتلر را خیلی قبول داشته باشند. اصلاحطلبان پس از گذشت یک سال از دوم خرداد 76، زمانی که احساس کردند آنچنان که باید توانایی پیشبرد اهدافشان را ندارند سیاست جدیدی در پیش گرفتند. آدمهایی که تازه از بورسهای دکترای خارج از کشور (مثل انگلیس) برگشته بودند کنار هم جمع شدند و تصمیم گرفتند روزنامه راه بیندازند. تاکتیک آنها ایجاد جنگ روانی در منظر افکار عمومی برای بزانو درآوردن حریف بود و در این کار با کمک شماری از روزنامهنگاران که بعضا به خارج از کشور وصل بودند (مثل پورزند و بهنود) کاملا موفق بودند. همزمان پروژههای رسانهای مشکوکی در کشور به وقوع پیوست. قتلهای زنجیرهای با یک اطلاعیه که به روزنامهها فاکس شد کلید خورد. واکنش نظام اسلامی به این رویه صبر و تحمل در کنار برخورد دائم بود، اگرچه با تعطیل شدن هر روزنامهای یکی دیگر جای آنرا میگرفت. به اینگونه جناح اصلاحطلب چنان تندروانه حرکت کرد که تمام سرمایهسیاسی خود را در مدت یک سال تا آخر مصرف کرد. مردمی که به امید اصلاح امور به ایشان رای داده بودند در دعوای اول طرف آنها را گرفتند در دعوای پنجاهم سعی کردند دیدگاه دو طرف را به هم نزدیک کنند و در دعوای صدم به این متحد سابق بدبین شدند و در دعوای دویستم تصمیم گرفتند دیگر پولشان را برای روزنامهها دور نریزند. عملا بعد از 18 تیر 78 جنبش اصلاحات از حرکت افتاد و باقی عمر خود را تنها صرف گذران امور کرد و از سال 81 اصولگرایان روی نوار پیروزی قرار گرفتند. اگر چه اصولگرایان ازین اشتباه اصلاحات درس اساسی گرفتند تا شورای دوم کاملا در سکوت، آرامش و همدلی به پایان برسد اما روند حوادث نشان داده است که جبهه اصلاحات و برخی از جریانهای دیگر ازین موضوع درس نگرفتهاند. مخالفین دولت (شامل قالیباف و دوم خردادیها) از زمان روی کار آمدن دولت جدید و حتی قبل از آن چنان توفان رسانهای براه انداختهاند که کمر مردم را خم کرده است. کافی است رییس جمهور یک چیزی بگوید تا چهل نفر جوابش را بدهند. انگار یک چیزی بنام «رسانه» تازه اختراع شده که آقایان حریصانه از ظرفیت تاثیرگذاری آ سواستفاده میکنند و متوجه مضرات آن نیستند.
نتیجه آشوبگری رسانهای را در انتخابات آتی میتوان مشاهده کرد. حتی تا مدتی قبل، افکاری در جامعه هدف مطبوعات دوم خردادی یعنی طبقه مرفه شهری (عمدتا تهران) ظهور کرده که کاملا نسبت به اصلاح امور ناامید است. گاهی میگویند خاتمی خوب بود اما نگذاشتند کار کند. گاهی میگویند احمدینژاد را هم نمیگذارند کار کند. در انتخابات به هاشمی رای میدهند و بعد از مقابلهاش با رییس جمهور ناله سر میدهند. خلاصه افکاری ناشی از گیجی و پریشانی از خود بروز میدهند. چرا ناامیدی؟ آیا هجمه دائمی رسانهای به دولت اثری جز ایجاد ناامیدی در میان پایگاه اجتماعی خواهد داشت؟ مطبوعات ممکن است با یک هجوم هماهنگ بتوانند به موقعیت سیاسی دولت ضربه بزنند اما در دراز مدت خودشان بیشتر ضربه خواهند دید. محصول رادیکالیسم چیزی جز انزوا نخواهد بود. اگر سران دوم خردادی (و قدرت طلبانی مثل قالیباف) عاقل باشند باید فتیله انتقادات را پایین بکشند و به بدنه اجتماعی خود امید بدهند. آنها طوری عمل میکنند انگار دارای یک اکثریت پارلمانی هستند که میتواند تا یک سال دیگر دولت را استیضاح کند! شما باید با این دولت چند سال دیگر زندگی کنید. این رویه باعث انزوای خودتان است. اما برای آدمهای ناامید این جریان چه میتوان گفت؟ آنها این روزها (درست در زمان انتخابات) به این نتیجه رسیدهاند که با انتخابات نمیتوان دست هزاردستانی مثل رفسنجانی را از امور مردم کوتاه کرد. به آنها باید بگوییم که مشکل صلب بودن ساخت سیاسی نیست، اتفاقا ساخت سیاسی بسیار منعطف و در حال تحول است. مساله در دو چیز است. کمبود آگاهی سیاسی در مردم و کمبود عملگرایی سیاسی میان مردم کوچه و بازار. اگر انتقادی دارید باید به فعالیت سیاسی روی بیاورید. مقاله بنویسید، جلسه بگذارید، کاندیدا معرفی کنید، به احزاب بپیوندید و غیره. آن وقت خواهید دید چه بسا شما یک نفر بتوانید در یک موضوعی تاثیرگذار باشید. ناامیدی بیش از عوامل خارجی باعث مرگ آرمانها خواهد شد.
|
کمتر از یک هفته تا انتخابات حساس شوراها و خبرگان باقی مانده است، در حالی که این انتخابات از ویژگیهای جدیدی نسبت به دورههای قبل برخوردار است. انتخابات خبرگان عرصه رویارویی دو جریان عمده با سرلیستهای هاشمی و مصباح است. نکته قابل توجه در این میان آن است که توپخانه رسانهای اصلاحطلبان (که میتوان آنها را طرفداران هاشمی نامید) از ماهها قبل آیت الله مصباح یزدی را هدف تیترهای تحریک آمیز خود قرار داده بودند تا به مردم اینطور القا کنند که ایشان یک روحانی تندرو و بشدت مشغول زدوخورد سیاسی هستند. البته مطبوعات دوم خردادی در این زمینه آب در هاون میکوبند چرا که اصولا طیف هدف آنها در انتخابات خبرگان حضور پررنگی ندارد و تاثیرگذار نیست. در این میان هاشمی در موضعگیریهایی که در زمینه «زمینی بودن مشروعیت ولایت فقیه» داشت بارها مورد انتقاد طرفداران مصباح قرار گرفت. هاشمی با مظلومنمایی تلاش کرد پس از شکست سنگین خود در انتخابات ریاست جمهوری با ایجاد یک دعوای ساختگی خود را در موضع مظلومیت قرار دهد. هاشمی از زبان سخنگوی خود مرعشی درخواست حمایت نهادهای نظام از وی را مطرح کرد. وقتی خبرنگاران سوال کردند منظور شما کدام نهاد است پاسخ داد آنهایی که باید بفهمند خودشان میفهمند. در این میان سخنرانی حساسیتبرانگیز هاشمی در تجمع 15 خرداد قم نقش مهمی داشت. بنابر گزارشها، نیروهای امنیتی رفسنجانی با وجود اطلاع از قصد برخی طلاب برای آشوب از بازداشت آنها خودداری کردند. پس ازین واقعه هاشمی دوباره خواستار حمایت رهبری شد و رهبری نیز وارد جریان شد. در نتیجه کشوقوسهای این یک سال و گذشته محبوبیت هاشمی در میان متدینین (که متعهد به شرکت در انتخابات هستند) بشدت کاهش یافته است. بنحوی که مردم از اعلام حمایت از وی در ابتدای نماز جمعه خودداری میکنند و این وضع روزبروز در حال وخیمتر شدن است. پیامد این اوضاع ممکن است باعث شکست احتمالی هاشمی بشود.
در انتخابات شوراها سه گروه در برابر هم قرار گرفتهاند. اصلاح طلبان با مزیت توان رسانهای بالا اما با سابقه عملکرد بسیار بد. آنها اگرچه تلاش میکنند با مطرح کردن نام کرباسچی بعنوان شهردار ایدهآل خود ذهنیت مردم را ازبین ببرند اما خصوصا بدلیل کاهش تمایل طبقات مرفه شمال شهری به شرکت در انتخابات از شانس بالایی برخوردار نیستند. طرفداران قالیباف با مزیت توان رسانهای بالا، عملیات روانی شدید و حضور چهرههایی مانند چمران در لیستشان امید بیشتری به پیروزی دارند. اگرچه چمران هرگونه مخالفت با دولت در قالب این ائتلاف را انکار میکند اما این موضوع برای افکار عمومی کاملا روشن است. پیش ازین ابهامهایی درباره علت رای چمران به شهرداری قالیباف (که در دور دوم انتخابات سوم تیر با دیدار هاشمی از وی حمایت کرده بود) وجود داشت اکنون با حمایت مجدد چمران از قالیباف تردیدها تبدیل به یقین شده است. گروه سوم که حامیان دولت هستند از توان رسانهای و حضور چهرهها محرومند. این گروه بشدت توسط ستاد قالیباف تخریب میشود و محور تخریبها بیشتر حول انحصارطلب بودن آنها و جلوگیری از اجماع اصولگرایان و شهرداری احتمالی بذرپاش جوان 26 ساله است. نقطه قوت این گروه حمایت بسیجیان، خانوادههای شهدا، جانبازان و رزمندگان سابق است که در گردهمایی اخیرشان پررنگ بود. ریاست بذرپاش بر این جریان اگر چه از طرف رقیب یک پاشنه آشیل محسوب شده اما اتفاقا چیزی است که باعث تمایز و سوالبرانگیز شدن این ائتلاف شده. این ویژگی در شرایطی میتواند باعث هجوم افکار عمومی برای شناخت این گروه بشود. این احتمال در کنار حمایت واقعی این گروه از دولت باعث میشود این ائتلاف از شانس نسبی برای پیروزی برخوردار شود. بهر حال آنچه در سطح شهر دیده میشود خاموشی شمال و فعالیت شدید انتخاباتی در مرکز و جنوب و بخصوص در میان طیف متدین است و نتایج انتخابات مثل همیشه تنها در دو سه روز آخر تعیین خواهد شد.
|