در این یادداشت با توجه به اینکه قیمت بلیط اکثر اتوبوسهای خصوصی 100 تومان از طرف شهرداری تعیین شده است مقایسهای داریم میان کرایه تاکسی و اتوبوس. در گذشته (نه چندان دور) مسیری که با اتوبوس با 20 تومان طی میشد با تاکسی حداکثر 300 تومان محاسبه میشد یعنی نسبتی در حدود 15 به 1 برقرار بود، اما حالا این نسبت به 3 به 1 رسیده است. آیا این عادلانه است؟ یک مسافر با توجه به چه عواملی بین این دو گزینه انتخاب میکند؟
1- برای سوار شدن به تاکسی کافی است خودتان را به اولین خیابان اصلی برسانید. اما برای سوار شدن به اتوبوس باید چند دقیقه تا ایستگاه پیادهروی کنید. 2- از زمانی که کنار خیابان بایستید ظرف دو-سه دقیقه تاکسی پیدا میکنید اما برای اتوبوس باید غالبا ده دقیقه در ایستگاه منتظر بمانید. 3- در تاکسی در فضایی راحت مینشینید. در اتوبوس به احتمال زیاد میایستید، در تابستانها گرما و در زمستانها سرما مسالهساز است. غالبا باید بشدت تحت فشار و مچاله باشید. 4- در تاکسی دقیقا در مقصد پیاده میشوید اما در اتوبوس باید از ایستگاه نهایی تا مقصد اندکی پیادهروی کنید. 5- تاکسی کمتر بین راه میایستد در حالی که اتوبوس ایستگاههای متعدد دارد. 6- خطوط اتوبوسرانی تمام مسیرهای مورد نیاز را پوشش نمیدهند. مسیرهای تاکسی پوشش بیشتری دارند ... شش دلیل فوق باعث میشوند که زمان برای مسافر اتوبوس از دست برود. مسیری که با تاکسی نیم ساعته طی میشود با اتوبوس یک ساعت طول میکشد. 7- اتوبوس دارای بازار تضمین شده است. به این معنی که بخش وسیعی از مردم (30 درصد) ناچارند از اتوبوس استفاده کنند. بنابراین اتوبوس از هرگونه رقابت برکنار است. در مقابل تاکسیها بسیاری اوقات خالی در خیابان بدنبال مسافر گشت می زنند. 8- اتوبوس از صرفهجویی ناشی از مقیاس بزرگ (تعداد مسافر در هر سفر) سود میبرد. بعنوان مثال مصرف سوخت بازای هر مسافر کمتر است. بنابراین کاملا عادلانه خواهد بود اگر نرخ کرایه تاکسی «بسیار بیشتر» از کرایه اتوبوس باشد. البته شاید برخی فکر کنند کرایه تاکسی است که غیرعادلانه است و باید بالا برود!
|
دولت در تعریف، نهادی است که مردم ایجاد میکنند تا عهدهدار خدمات عمومی جامعه باشد. خدماتی از جمله دفاع از مرزها، ایجاد امنیت داخلی، مدیریت جامعه، تامین اجتماعی و سایر خدمات عمومی که بخش خصوصی انگیزهای برای ورود به آن را ندارد یا آنچنان اهمیت دارد که نمیتوان آن را به بخش خصوصی سپرد. در واقع مساله بر سر مدیریت این خدمات است. اگر این خدمات دولتی باشند به این معنی است که مردم راهی (هر چند با چند واسطه و غیر مستقیم) برای تاثیرگذاری بر نحوه ارائه این خدمات دارند و اگر خصوصی باشند به این معنی است که تصمیم گیری به عهده آن کسی است که مالک این دستگاههای خدماتی است. با تعریف فوق اگر هم قرار بر خصوصی سازی بخشهای دولتی باشد این موضوع نباید شامل بخشهایی که شامل خدمات عمومی هستند بشود. بعنوان یک مثال تاریخی میتوانیم از تجربه شکستخورده خودگردانی بیمارستانها که توسط دولت هاشمی به جریان افتاد یاد کنیم. واگذاری بخش بهداشت جامعه (مهمترین رکن نظام تامین اجتماعی) به بخش خصوص باعث شد شکاف طبقاتی به حد غیرقابل تحملی برسد. مردم ممکن است بتوانند تحمل کنند که غذایشان سادهتر از ثروتمندان باشد اما پذیرفتن درد و رنج و احیانا مرگ یک عزیز، تنها به این دلیل که به اندازه کافی پول برای خرج عمل نداشته غیرقابل تحمل است. بیمارستانهای خصوصی حتی باعث بهبود کیفیت درمان ثروتمندان هم نشدند. برعکس آنها شروع به ابداع حیلههایی برای بیش-درمانی (اقداماتی فراتر از حد نیاز برای گرفتن پول بیشتر) نمودند. این تجربه تنها مختص ایران نیست و مطالعات جهانی نشان میدهد میزان داروهای تجویزی در بیمارستانهای خصوصی بسیار بیشتر از بیمارستانهای دولتی است.
در اینجا قصد نداریم از مالکیت بیحد و حصر دولت بر اقتصاد دفاع کنیم. ممکن است زمانی در گذشته تولید یک محصول مانند فولاد بقدری استراتژیک تلقی میشد که نیاز بود در قانون اساسی آنرا ملی اعلام کنند اما پس از گذشت دههها، تولید چنین محصولی بقدری افزایش یابد که به حد صادرات برسد و دولت احساس کند تنها با کنترل تعرفهها میتواند نیاز بازار داخلی را پاسخگو باشد. بنابراین در چنین مواردی دست زدن به سیاست خصوصی سازی میتواند درست باشد. اما آنچه با کف نیازهای مردم رابطه دارد نباید مشمول خصوصی سازی قرار بگیرد. بسیار قابل توجه است که ناوگان اتوبوسرانی تهران با 6000 اتوبوس چیزی در حدود 30% کل سفرهای درونشهری مردم را پوشش میدهد، بیش از نیمی از سهم حدود یک میلیون خودرو شخصی موجود در این شهر. از طرفی اتوبوس بدلیل ارزانی بلیط، پوشش دهنده فقیرترین اقشار جامعه و نیاز آنها به خدمات حمل و نقل میباشد. بنابراین خصوصیسازی شرکت واحد باعث محرومیت قشر بزرگی از مردم فقیر از خدمات حملونقل عمومی ارزانقیمت خواهد شد. تبعات این اقدام این خواهد بود که اولا مردم احساس خود را در مورد خدمتگذاری مسئولان از دست خواهند داد. در حالی که مدیران شهری در بدترین زمان ممکن یعنی در مقطع انتخابات با سرعت هر چه تمامتر مشغول پولی کردن اتوبوسها هستند تنش در میان مسافران افزایش پیدا کرده و عناصری مکررا در پی کشاندن مردم به درگیری با مسئولین خطوط هستند که البته با هوشیاری مردم مومن منزوی خواهند شد. اما مسئولین باید توجه داشته باشند که مردم فرمولهای اقتصادی نیستند که آرگومانش را کم و زیاد کنند و واکنش آنها را بسنجند. البته مردم بدتر ازینها را هم دیدهاند، زمانی که نرخ تورم رسمی به 50% رسید. غیر از مسایل امنیتی باید توجه کنند که یک عدهای بنام «فقرا» در جامعه زندگی میکنند که اینها اگر مجبور بشوند روزی 400-500 تومان برای اتوبوس بپردازند ممکن است مجبور بشوند غذایشان را کم کنند. از اینها گذشته، سیاست احمدینژاد در زمان شهرداری این بود که سرویسهای حمل و نقل عمومی باید تا حد ممکن ارزان باشند تا مردم تشویق به استفاده از آنها بشوند. اما با گران شدن اتوبوسها اخیرا تمایل مردم به بیرون آوردن خودروهای شخصی افزایش یافته است. این مساله میتواند سیاست دولت را برای کنترل مصرف بنزین و کاهش ترافیک با شکست روبرو کند. در انتها باید گفت که سکوت رسانههای خبری در مورد ظلمی که در این زمینه به طبقه ضعیف میرود جای بسی تعجب است. این موضوع میتواند نشاندهنده عمق جدایی بین رسانهها و مردم عادی کوچه و بازار و مشکلاتشان باشد. واقعا اگر خبرنگاری اتوبوس-سوار بود و یکباره قیمت خدماتی که دریافت میکرد 5 برابر میشد باز هم شاهد چنین سکوت رسانهای میبودیم؟ آیا بهتر نیست کاندیداهای انتخابات شوراها دست کم برای دادن این امید به مردم که ممکن است بتوان با شرکت گسترده در انتخابات، آب رفته را به جوی بازگرداند، موضع خود را در مورد این مساله روشن کنند؟
|
پس از شکست تلاشهای آمریکا برای گذراندن قطعنامه تحریمی از شورای امنیت مدتی است که شاهد کاهش حجم تهدیدات غرب بر ضد ایران هستیم. ایران و آمریکا، طرفهای اصلی متخاصم در پرونده هستهای ایران هماکنون در شرایط انتخاباتیای قرار دارند که برای آمریکا بسیار حساس و برای ایران دارای درجه کمتری از اهمیت میباشد. دولت بوش پس از رویارویی با شکست سنگین در انتخابات کنگره در حال حاضر منتظر دریافت نظرات طرف دمکرات و مشغول گفتگوهای داخلی درباره مهمترین موضوعات سیاست خارجی از جمله مساله عراق و برنامه هستهای ایران است. بنابراین در حال حاضر در میان هیات حاکمه آمریکا هیچ نوع اجماعی برای شروع یک ابتکار عمل جدید دیپلماتیک در برابر ایران وجود ندارد.
در طرف دوم انتخاباتی با ماهیت محلی (شوراها) و کاملا داخلی (خبرگان) در جریان است که در اثنای آن بار دیگر طرفهای غربگرا به ماراتنی نفسگیر با طرفهای تازه نفس اصولگرای خود کشانده شدهاند. دمکراسی ایرانی با هر سال یک انتخابات، طرفهای شکست خورده در عرصه افکار عمومی را هر سال وادار به رقابت مجدد با طرف پیروز میکند و این موضوع فشاری سخت بر آنها وارد میکند. در دو انتخابات اخیر، غرب تلاش کرد با دخالت بیسابقه در انتخابات ایران و تعیین نامزدهای مطلوب و تبلیغ برای آنها در رسانههای وابسته به غرب، با هزینه اندک و با استفاده از تهدید و تطمیع یک ملت، به سیاست خارجی و داخلی ایران شکل دلخواه خود را بدهد. اما بخصوص در انتخابات ریاست جمهوری در برابر فشارهای شدید غرب و غربگرایان (که کاملا در محورهای تبلیغاتی با هم هماهنگ بودند) مردم بر علیه فشارهای غرب برانگیخته شدند. ملت ایران با رای به ضد آمریکاییترین نامزد انتخابات دور تازهای از سیاست تهاجمی بر علیه غرب را کلید زد که به شکستهای پیدرپی بلوک آمریکایی انجامید. در انتخابات کنونی آمریکا و اروپا تصمیم گرفتهاند عاقلانه از حمایت از طرف مطلوب در انتخابات خودداری کنند تا بیش ازین وجهه این طرفها در افکار عمومی ایرانیان آسیب نبیند. در تکمیل این سناریوی تاثیرگذاری، غرب با آگاهی از پاسخ شدید مردم به تهدیدهای هستهای تصمیم گرفته است فشارهای خود را در برهه انتخابات کاهش دهد. در این چارچوب کاملا قابل فهم است که در اخبار میشنویم مقامات اروپایی پیش نویس قطعنامه جدید تحریم را ارائه دادهاند اما ارائه آن به شورای امنیت را به سه ماه بعد (!) موکول کردهاند.
|
تردیدی نیست رسیدن به یک درک عمیق از نوع رفتار، خطوط قرمز و هدف نهایی کشورها نقش مهمی در پیروزی در مذاکرات حساسی همچون پرونده هستهای ایران خواهد داشت. در این میان اهداف بلوک آمریکایی شامل تمامی کشورهای انگلیسی زبان بعلاوه ژاپن در برخورد هر چه شدیدتر با ایران کاملا روشن است اما این وضوح در عملکرد بلوک اروپای قارهای و بلوک آسیایی (چین و روسیه) وجود ندارد. بخصوص عملکرد روسیه همواره در ایران موجب شگفتی میشود. دو تفسیر در مورد عملکرد روسیه وجود دارد. تفسیر تیم سابق مذاکره کننده هستهای این بود که روسیه یک قدرت درجه اول جهانی نیست و نهایتا در زمینه پرونده هستهای ایران تابع تصمیمات غرب خواهد بود و بنابر این بهترست از ابتدا با ارباب مذاکره کنیم. تیم جدید هستهای بنظر میرسد نقش بیشتری برای روسیه قایل باشد. دستکم لاریجانی تصور میکند روسیه ظرفیت خوبی بلحاظ تبلیغاتی برای تاثیرگذاری بر غرب برخوردار است و ازینرو میتوان گفت پس از اروپا دومین طرف مذاکره جدی تیم جدید روسیه است. البته این بمعنای تکیه بر روسیه نیست. در واقع روسیه بدلیل مواضع متلون هستهایاش مهرهای مناسب جهت پاسکاری مداوم بین ایران و غرب است در حالی که چین ثبات قابل توجهی در مواضعش دارد و خیلی هم طرف مذاکره قرار نمیگیرد. اما مشکل اصلی در رابطه با روسیه فهم رفتار متناقض این کشور است.
زمانی که پس از فوت زودهنگام رییسجمهور انتصابی روسیه، میخائیل گورباچف از سوی حزب کمونیست به ریاست جمهوری رسید توازن قوا در عرصه تبلیغات جهانی در اثر پیشرفتهای غرب در زمینه شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای به ضرر روسیه تغییر کرده بود. این پیشرفتهای تکنیکی با تاکید بیشتر بر اهمیت تبلیغات و روابط عمومی در سرویسهای اطلاعاتی غربی همراه شد و با چاشنی ناتوانی روسیه در این زمینه، منجر به شکست تبلیغاتی بلوک کمونیسم در برابر سرمایهداری شد. ازینرو گورباچف آغاز دوره جدیدی از سیاست گلاسنوست (تبلیغات) را اعلام کرد. برای کاهش فشار تبلیغاتی غرب، مقامات روسیه مطابق معمول در دورههای گلاسنوست در مذاکرات و سخنرانیهای رسمی کمونیسم را زیر سوال بردند و تغییراتی جهت باز کردن فضا و افزایش انتقادات درون-سیستمی انجام دادند. دشمنی با غرب بطور نمادین با مذاکرات سطح بالا و پیمانهای خلع سلاحی کاهش یافت. در این اثنا با کودتای بوریس یلتسین نظام کمونیستی شوروی سابق سقوط کرد و روسیه اقمار خود را یکی پس از دیگری رها کرد. آیا این کودتا چیزی شبیه به انقلابهای رنگی دوران پس از یازده سپتامبر بود که توسط آمریکا هدایت و حمایت شد؟ بنظر اینطور نمیرسد. غرب پاداش روسیه در چرخش بسوی سرمایهداری را با زیرکی داد. آمریکا لحظهای از بلعیدن اقمار سابق روسیه غافل نشد و ناتو سالها پس از انحلال پیمان رقیب ورشو گامهای بلند خود را بسوی شرق آغاز کرد. اتحادیه اروپا سهم بزرگی از کشورهای بازمانده از بلوک شرق سابق را بدست آورد و آمریکا موجی چند میلیونی از فرار مغزهای روسی را پذیرا شد. با این وجود مدتها طول کشید تا آمریکا چنان نفوذی در جمهوریهای سابق شوروی بدست آورد که بتواند کودتاهای رنگی ولو موقتی و بیثبات بوجود بیاورد. در این میان با وقوع کودتا در روسیه اتفاق قابل ملاحظهای رخ نداد. مطبوعات غرب در توضیح این مساله نوشتند که همان نخبگان کمونیست اینک لباس ملیگرایی پوشیده و هنوز در راس قدرت هستند. حاکمان جدید از میان دستگاههای اطلاعاتی شوروی سابق برخاستند و بدون کمونیسم اینک بیپرده در راه افزایش قدرت بینالمللی روسیه گام برمیداشتند. برخورد سرد غرب با روسیه جدید موجب سرخوردگی مردم این کشور شد تا جایی که آنها دوباره خواستار بازگشت کمونیسم شدند. اما مسوولان بنظر نمیرسید با مساله غیرمنتظرهای برخورد کرده باشند و نشانهای از تجدیدنظرطلبی از خود بروز نمیدادند. با وجود تسخیر عراق (متحد روسیه در خاورمیانه) توسط آمریکا و انواع انقلابهای رنگی در حیات خلوت روسیه که توسط آمریکا سازماندهی میشود روسیه هنوز با جدیت خواستار عضویت در ناتو و اتحادیه اروپایی و سازمان تجارت جهانی است. مسکو نشان داده است که پیروزی نهضتهای آزادیبخش ضدآمریکایی در سراسر جهان چندان او را بوجد نیاورده است. در جای خود روسیه با معامله بر سر ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت و صدور قطعنامه بر ضد کره شمالی توانست مجوز ورود به سازمان تجارت جهانی را از آمریکا کسب کند. همینطور چند روز قبل که تقاضای عضویت روسیه در اتحادیه اروپا توسط لهستان (متحد آمریکا در اروپا) وتو شد این امر سبب هشدار شدیداللحن روسیه به این کشور شد. سیاست گلاسنوست گورباچف در بهبود رابطه با چین هنوز کمونیست (که در دهه هفتاد و در اوج جنگ سرد آسیب دیده بود) بدون وقفه ادامه دارد.
بنظر میرسد روسیه با حاکمانی که تجربه غنی از رویارویی با بلوک غرب را دارند در اندیشه جهان آینده نیاز به متحدانی بزرگتر از کشورهای اقماری دارد. این کشور اقمار خود را رها کرده است تا به متحدین جدیدی دست یابد. در حال حاضر چین یکی ازین متحدین است اما تکلیف اروپا روشن نیست. در واقع ارتش دیپلماتیک روسیه بیوقفه به غرب میتازد. روسیه با فشارهای خود در زمینه انرژی امیدوار است راه ورود خود به اتحادیه اروپا و ناتو را هموار کند. اروپایی که با حضور روسیه به وسعت شگرفی دست مییابد و از نظر منابع انرژی خودکفا میشود با استفاده از فناوری پیشرفته نظامی روسیه پاشنه آشیل خود در برابر آمریکا را در زمینه توازن نظامی رفع کرده و ظرفیت سیاسی خود در استقلال از آمریکا را بمنصه ظهور خواهد رساند. برای رویارویی با آمریکا و تشکیل قطب قدرت جدید جهانی روسیه پول کم دارد و اروپا ارتش و این دو بخوبی با هم جور خواهند شد. در این زمینه تحلیلی است که میتوانیم نوع تحرکات آمریکای نگران را درک کنیم. آمریکا با اینکه توانسته پویاترین اقتصاد جهان یعنی ژاپن را به همپیمانی کامل و مطیع تبدیل کند از اتحاد روسیه و اروپا واهمه دارد. آمریکا تلاش میکند با خریدن کشورهای اروپای شرقی و نصب سیستمهای ضد بالستیک در این کشورها مانعی میان روسیه و اروپا ایجاد کند. روسیه نیز به تحرکات سریع خود در این زمینه ادامه میدهد. چند هفته قبل روسیه پیشنهاد یک معامله بزرگ را به اروپا داد که بر مبنای آن روسیه یک مخزن بزرگ گازی را که برای آمریکا در نظر گرفته شده بود در ازای امتیازات بلندمدت به اروپا واگذار خواهد کرد. تحولات پرونده هستهای ایران هم نشاندهنده تلاش مشترک اروپا و روسیه برای محدود کردن دامنه عمل آمریکاست و تحولات آینده روشن خواهد کرد که روسیه تا چه حد در این رویای اروپایی خود موفق خواهد بود.
|