از چند سال پیش گاهبگاه در تجمعات دانشجویی در برابر سفارت انگلیس شرکت داشتهام و چیزی که نظر من را در این مدت به خود جلب کرده است این است که چنین تجمعاتی هر بار بیشتر به خشونت کشیده میشود چه از طرف دانشجویان و چه از طرف نیروهای پلیس یا بهتر بگوییم پلیس ضد شورش. آیا باید دانشجویان را مقصر قلمداد کرد که وزن خود را بیش از آنچه هست برآورد کرده و درصدد تاثیرگذاری بر جریانهایی هستند که به آنها مربوط نیست؟ یا نیروی انتظامی را مقصر بدانیم که با دانشجویان بسیجی همانطور رفتار میکند که با اراذل و اوباش میکند؟ البته این روزها بدلیل قدرت رسانهای مخالفین نظام سعی میشود تا جای ممکن برخوردها با هر کس که ممکن است مورد حمایت این رسانهها قرار بگیرد توام با رافت بیشتر اسلامی باشد، در حالی که دانشجویان بسیجی همانطور که در درگیری اخیر مشاهده کردیم از کمترین حمایت رسانهای نیز برخوردار نیستند. این وضعیت نوعی شکاف در میان بدنه و سر اصولگرایان را آشکار میکند. از سویی نیروهای سیاسی اصولگرا بدلیل جانبداری از نظام اسلامی هیچگاه قادر نبودهاند در یک جریان اعتراضی آن هم از نوع خشن آن بر علیه همین نظام وارد شوند و از سوی دیگر بدنه اصولگرایان بالاخص دانشجویان در فضای بیقدرتیای که بسر میبرند روزبروز رادیکالتر میشوند و چارهای جز برخوردهای خشن برایشان باقی نمیماند. وقتی سفارت انگلیس و لانه روباه پیر چنان جراتی بخود میدهد که برای طرفداران غرب در محل بدنام سفارتخانهاش پارتی راه بیندازد چگونه ما از دانشجویان بسیجی انتظار داریم همچنان به بحثهای آکادمیک درباره اینکه «استعمار بد است» مشغول باشند؟ چرا انتظار داریم بالاخره کلام حق «انگلیس اشغالگر است» با تمام معنای نهفته در آن بر زبانشان جاری نشود؟
چگونه است که همزمان ما شاهد صعود و قدرتگیری دولت اصولگرا در ایران و ایضا قدرتگیری سفارت انگلیس هستیم؟ چرا درست وقتی ایران دیگر از آمریکا نمیترسد تابوی مذاکره با آمریکا باید بشکند؟ به گمان من تمام این مطالب به هم مربوط است. درست به همین دلیل که دیگر قدرت آمریکا برای چربش بر ایران کافی نیست پرچمهای دوستی بالا میرود. اگر آنها قادر به ضربه زدن به ما بودند قطعا ترجیح میدادند ما را در گوشه رینگ و مضطرب نگه دارند. اکنون جریان حزبالله و مخصوصا شاخه جوانان آن باید بدانند که این روند بازگشتناپذیر است. ما در سرازیری نه تنها رابطه با آمریکا که همزیستی با ابرقدرتها داریم هر لحظه سرعت میگیریم. علت آن هم این است که قادر نیستیم بیش ازین خلاف عرف بینالمللی حرکت کنیم. در این میان نقش پرونده هستهای ایران بسیار مهم است. هدف اعلام شده آمریکا از فشار بر ایران دوگانه تغییر رژیم یا تغییر رفتار بود و همینطور هم شد. اگر چه ما فناوری و نظام را حفظ کردیم اما لاجرم آنقدر مورد تهدید قرار گرفتیم که رفتارمان تغییر کرد، دستکم رفتار ظاهری بسیار مودبانهتری جلوی بزرگترهای بینالمللی پیدا کردیم. اکنون حتی اگر آمریکاییها همه دیپلماتهای ما را هم دستگیر کنند باز هم بسان عاشقی دنبال مذاکره با آنها خواهیم رفت، هر چقدر به مرزهایمان تجاوز کنند آزادشان خواهیم کرد وخلاصه صحنه مشحون از حسن نیت است!
و اینکه دوستان بسیجی اگر میبینند جشن تولد ملکه منحوس در ایران برگزار میشود و توسط نیروی انتظامی حمایت میشود دلیل آن بسیار ساده است، چرا که متقابلا جشن پیروزی انقلاب هم در لندن برگزار میشود و گزارشش را هم از سیما پخش میکنند. اگر چه باید به مسئولین گفت آن انقلابی که جشن آن کنار باکینگهام برگزار شود معلوم نیست به کجا میرود. آنچه مسلم است ایران با دستیابی به توان اتمی ازین پس در عرصه بینالمللی تغییر نقش خواهد داد. ایران از یک کشور آشوبگر به یک قدرت مداخلهگر و در مراحل بالاتر به یک قدرت بازدارنده صرف تبدیل خواهد شد و البته این چیز بدی هم نیست. اگر در منطقه یک قدرت بازدارنده وجود داشت اکنون یک میلیون نفر مسلمان عراقی زنده بودند و این کشور تحت اشغال قرار نداشت.
|
سیاست داخلی |
آنچه این روزها از عملکرد سازمانهای اطلاعاتی غربی در منطقه خاورمیانه شاهد هستیم نشان از آن دارد که آنها راهکارهای نظامی و سیاسی را با رویکرد اطلاعاتی مخفیانهتری جایگزین کردهاند و این نیست مگر به دلیل به ضعف کشیده شدن قدرت غرب در این منطقه از جهان. با روی کار آمدن گیتس با سوابق اطلاعاتی بعنوان وزیر دفاع و جابجایی یکی از افراد اطلاعاتی به وزارت خارجه انتظار میرفت که آمریکا قدم در چنین راهی بگذارد. پس از شکست سال گذشته اسراییل در نابودسازی حزبالله و شکست آمریکا در جلوگیری از قدرتگیری اتمی ایران اکنون صحنه خاورمیانه تغییر کرده است.
اسراییل که نوعی کلونی تحمیلی غرب در محل تلاقی سه قاره بزرگ و آبراههای مهم تاسیس شده بود تا بعنوان جانشین اربابان غربی به مدیریت منطقه بر اساس منویات غرب بپردازد اکنون خود تبدیل به بار گرانی برای جهان غرب شده است. اکنون نه تنها اسراییل منطقه را با تجاوزهای مکرر کنترل نمیکند بلکه آمریکا شخصا مجبور شد در منطقه دخالت نظامی بکند. حتی کار تا جایی بالا گرفت که اکنون آمریکا به اسراییل توصیه میکند دست به هیچ عملی نزند و ژست صلحطلبانه هم بگیرد. اسراییل نه تنها از جنوب لبنان عقبنشینی کرد، نه تنها از نابودسازی حزبالله بدلیل ناتوانی صرفنظر کرد، نه تنها تشکیل دولتی فلسطینی را پذیرفت، بلکه دارد با سوریه هم وارد مذاکره میشود تا جولان را هم پس بدهد و آرزو دارد بتواند با دادن اراضی 1967 به فلسطینیها بقیه را نگه دارد.
اکنون پس از ظهور ایران اتمی دیگر مجالی برای اقدامات گستاخانه صهیونیستها باقی نمانده است. اکنون رییس جمهور دلیری در ایران حاکم است که با موضعگیری قوی خود در جنگ سال گذشته اسراییل با حزبالله اجازه نداد اسراییل به سوریه حمله کند. اسراییل که سهل است بزرگترهایش هم در مواجهه با ایران دست به عصا شدهاند. قدرتها در حال بازتعریف مناسبات خود با ایران اتمی هستند و بیشتر بر مسایل آینده مخصوصا مساله گسترش موشکی ایران متمرکز شدهاند. اکنون دیگر زمانی نیست که اسراییل بتواند هر کشوری را تهدید به حمله کند. اکنون اسراییل سر جای خودش مینشیند و تلاش میکند نیروهای متنازع در لبنان و فلسطین و ایران را به جان هم بیندازد. وقوع درگیریهای گسترده در لبنان و فلسطین خود دلیلی بر احساس ضعف شدید اسراییل برای مقابله با کلیت آنهاست. همچنانکه تمرکز شدید آمریکا بر برخی طیفهای سیاسی در ایران نیز نشانه توازن مثبت قوا به نفع ایران است.
در این میان چهارشنبهای دیگر رسید و باز دشمنان اسلام و عدالت با کار گذاشتن بمب در نزدیکی سرداب غیبت امام زمان (عج) به تلاش خود برای دستیابی به حضرت ادامه دادند چرا که در خبر هست که ایشان در مثل چنین زمانهایی به اینجا سر میزنند. بارها شنیدهایم که افسران آمریکایی روحانیون شیعه را دستگیر کرده و از ایشان سوالاتی درباره امام و مشخصات ظاهری و حتی محل اختفای ایشان میپرسند. حالا که یانکیها اینقدر به اخبار مربوط به امام حال حاضر ما علاقه دارند یک حدیث برایشان بخوانیم .... در احادیث هست که حضرت در آستانه ظهور بشدت تحت تعقیب دشمنانی که قصد جان ایشان را دارند قرار دارند بنحوی که در این تعقیب و گریز شهرها و بیابانها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارند. نهایتا ایشان در این مسیر به کعبه پناه میبرند و آنجا دعوت جهانی خود را آغاز میکنند .... بنابراین قصابان آمریکایی حواسشان جمع باشد مبادا طرح عدوانیشان برای حضرت گوشهای باشد از طرح کلی رحمانی خداوند برای تسریع در ظهور ایشان.
|
سیاست داخلی |
از آنجا که بالاخره کار میان احمدی نژاد و بزرگ رباخواران مملکت به داوری فقهای شورای نگهبان کشید و فیالجمله نتیجه تقریبا روشن است ذکر نکاتی چند در باب جمعبندی از دو سال مبارزه با ربا یا بهتر بگوییم 6 سال، خالی از لطف نخواهد بود.
اگر شماها بانکدارهای بزرگ طرفدار دمکراسی بودید باز جای شکرش باقی بود. کافی بود بشما بگوییم که هنوز آنقدر از سوم تیر نگذشته که در آن مردم رایی قاطع به یک آدم یلا قبایی دادند که مهمترین شعار اقتصادیاش حذف ربا بود. احمدینژاد قدم اول را لرزان برداشت و بجای کاهش یکباره بهره بانکی به کاهش پلکانی سالی دو درصد رضایت داد. حضرات شما هم یک سالی تحملش کردید تا آبها از آسیاب بیفتد. حالا که همه یادشون رفته که جریان سوم تیر چی بود دیگه کسی از شماها برای ایشان تره هم خورد نمیفرمایید.
اگر شماها مثل پدران معنویتان در عصر روشنگری معتقد به تجربه بودید و هیچ چیزی را تا خودتان آزمایش نمیکردید نمیپذیرفتید باز خوب بود. بشما نشان میدادیم که چگونه کاهش اندکی در نرخ بهره بانکی در یکی دو سال گذشته باعث کاهش متناسب در نرخ تورم شده است. ممکن بود حتی چشمانتان را آنقدر باز کنید که عملکرد اسلامگرایان ترکیه در کاهش شدید نرخ بهره و کنترل تورم را هم بتوانید ببینید.
اگر شماها اهل اسلام و مسلمانی بودید که نیستید مثل داستان شازده کوچولو میپرسیدیم لطفا یک رباخوار بمن نشان بده! اگر نظام بانکداری که شما ارائه دادهاید ربا نیست پس ربا اصلا وجود خارجی ندارد. آیا عملکرد شما تفاوتی با عملکرد بانک جهانی یا بانکهای خارجی دارد؟ اگر ندارد پس یا هر دو رباخوار هستید یا هیچ کدام. و از آنجاکه دلیلی در دست نداریم که فکر کنیم بانکهای ضددین در غرب به حکم ربا توجهی دارند پس تکلیف شما هم روشن است. اگر تئوریسین شما «موسی غنینژاد» مدعی است ربای تولیدی حلال است در جواب میگوییم که نگاه اسلام در تولید مسئولیتپذیری سرمایهگذار و مجری است نه این که سرمایهگذار بدون توجه به سود و زیان کسب سود خود را ببرد. و این بسادگی از روز اول اسمش مضاربه بوده است و کاملا مترقیتر از کاپیتالیسم و سوسیالیسم شماست. اگر هم عقبه فکری شما بگویند بدلیل وجود تورم ربا باید باشد از آنها میپرسیم مگر در زمان ائمه تورم نبود؟ هزاران حدیث وجود دارد که دلالت ضمنی بر تورم شدید و گاه حتی نوسانی در زمان ائمه دارند. در زمان عثمان قیمت اسب به حد هموزنش طلا هم رسید!
شما مردم را ساده فرض کردهاید؟ طوری حرف میزنید انگار با سفر کریستف کلمب به قاره آمریکا ناگهان تمام مناسبات تاریخی عوض شد و تاریخ جدیدی آغاز شده. میگویید طلا که سکه رایج آن زمان بوده ارزش ماهوی داشته در حالی که اسکناس صرفا نمایانگر قدرت خرید است. اولا بگویید ارزش ماهوی طلا در چیست؟ آیا کاربرد صنعتی داشته؟ اگر نداشته آیا منطقیتر نیست بگوییم طلا بدلیل کمیابیاش ارزشمند بوده است؟ یعنی در واقع قیمت طلا در قیاس با دیگر کالاها بستگی به حجم طلای موجود در جامعه است دقیقا مشابه اسکناس. در گذشته و در ابتدای روی کار آمدن احمدینژاد در مورد ربا بحثهای زیادی داشتهام اینجا درصدد تکرار آنها نیستم. اما بدانند امروز یک کلمه که از دهانشان در دفاع از ربا بیرون بیاید مسئولیتش تاریخی است. چرا که کمتر زمانی چنین فرصتی برای حذف ربا بوجود آمده است و اگر این فرصت هم از دست برود معلوم نیست دوباره بدست آید. بنابراین خودتان را برای آتش عذاب الهی آماده کنید.
|
سیاست داخلی |
|
سیاست داخلی |
تهاجم فرهنگی دارای یک لایه سطحی و یک لایه عمقی است. لایه سطحی شامل تقلید از غرب در مسایلی مانند پوشش، رفتار و نهادهای اجتماعی است. اسلام با تکیه بر قاعده «نفی تشبه به کفار» مسلمانان را از این گونه تقلیدها از غیرمسلمانان نیز بازمیدارد اما مساله مهم این است که تقلید ظواهر غربی برخواسته از نفوذ فکر غربی است. تا زمانی که ما در ذهن و ایدئولوژی خود دنبالهروی غرب نباشیم تمایل قلبی به تقلید ظاهری از آنها پیدا نخواهیم کرد و عمق تهاجم فرهنگی نیز در همین پذیرش ایدئولوژی غرب است.
«فمینیسم ایرانی» ممکن است مثل «غربزدگی بومی» متناقض و خیالی بنظر برسد اما خیالی است که به حقیقت پیوسته .... فمینیسم در ایران بومی شده است. فمینیسم صورتی از ایدئولوژی لیبرالیسم است که در حوزه مسایل زنان تجلی پیدا کرده است. بنیاد لیبرالیسم بر تساویطلبی اجتماعی است که در فمینیسم بصورت تساوی زن و مرد درآمده است. لیبرالیسم با تکیه بر تساویطلبی میان افراد جامعه هر گونه ولایت انسان بر انسان (از جمله ولایت کلیسا و دین بر جامعه) را نفی کرد و فمینیسم نیز مدعی اجحاف در حق زنان در نهاد خانواده شد. این در حالی است که برای اداره هر اجتماع کوچک یا بزرگ وجود سلسله مراتب (ولایت بعضی بر بعضی دیگر) امری ضروری است و اگر قرار باشد سلسله مراتبی وجود نداشته باشد همه نهادها از بین خواهند رفت.
فمینیستها مدعی ظلم به زن در جامعه هستند. از نظر آنها زن موجود مظلومی است که دائما حقوقش توسط مردان نقض میشود. بنابراین یک آدم فمینیست نه تنها از نظر تئوری معتقد به تساوی زن و مرد است بلکه در عرصه عمل از آنجا که ناتوان از تغییر مناسبات جامعه است احساس خشمگینانهای نسبت به جامعه و بخصوص مردان دارد. بازتاب ذهنی این احساس تنفر برترانگاری زن بر مرد است چرا که مرد ظالم است و زن مظلوم. بنابراین اولین نشانه یک فمینیست تنفر از مردان است. البته این خشم در موارد اندکی بصورت بارز خود را ظاهر میکند و در بیشتر موارد تحت پوشش حرکتهای جمعی با ریسک و خطر پایینتر بروز پیدا میکند. یک زن فمینیست از آنجا که خود را دستکم مساوی مردان میداند مجبور است مردانهتر از آن باشد که در واقع هست. وی در واقع احتمالا محکم حرف میزند و وقتی تصمیم میگیرد مثل مرد پای حرفش میایستد. ممکن است احیانا از روی نردهها هم بپرد و کارهای جوانپسند دیگری هم انجام بدهد. به هر حال منتظر مردی است که خشم خود را از وی نشان دهد. این صورت حاد از بیماری فمینیستی را میتوانید در بازی «هدیه تهرانی» در نقشهای متعدد در انبوهی از فیلمها از «سلطان» به بعد ببینید.
اما بحث اصلی ما این گروه از افراد نیستند. وجه غالب فمینیسم در ایران آنچیزی است که میتوانیم نام «حرکت زنان» را بر آن بگذاریم تا تاکیدی بر گستردگی آن کرده باشیم. تجلی زنگرایی در ایران تلاش زنان برای ارتقای جایگاه اجتماعی خود است. البته کسی نباید از تلاش هیچ فردی برای پیشرفت در جامعه ناراحت باشد اما اگر تنها دو نفر در یک جامعه زندگی کنند، آن وقت تلاش بیسابقه یکی برای ارتقاء جایگاه خود معنایی جز غلبه بر دیگری را نخواهد یافت. این دو نفر «زن» و «مرد» هستند. در نیم قرن پیش در آمریکا زنان تحت تاثیر جنبش فمینیستی بطور گستردهای به اشتغال خارج از خانه روی آوردند ولی نتیجه این امر تنها گسترش بیکاری میان مردان بود. در ایران ما معمولا خیلی خوشحال هستیم که اکثریت محیرالعقولی از ورودیهای دانشگاهها را دختران تشکیل میدهند و حداکثر اینکه نگران تغییر توازن تحصیلکردهها و ایجاد مشکل در امر ازدواج هستیم. معمولا با استناد به جامعهشناسان غربی علت رویکرد گسترده دختران به تحصیلات عالی را ناشی از تنگنای زندگی اجتماعی زنان در جامعه عقبافتاده ایران میدانیم. چه بسا حقیقت غیر ازین باشد. دخترها خودشان صراحت بیشتری دارند. آنها میگویند میخواهند درس بخوانند تا در آینده بتوانند با یک آدم حسابی ازدواج کنند. آنها هر مرد بیسروپایی را لایق خود نمیدانند و حتی اگر هنوز دبیرستانی باشند رویای ازدواج با یک دانشگاهی را در سر میپرورانند. بنابراین اگر موافق باشید علت هجوم دختران به دانشگاهها برتر دانستن خود از گروه کثیری از مردان است.
از داستان مظلومیت دختران در خانواده و رویآوری اجباری آنها به دانشگاه که یک تم قالبی فمینیستی است که بگذریم به مظلومیت این قشر شریف در امر ازدواج میرسیم. جامعهشناسان چه تحلیلی از پدیده افزایش سرسامآور مهریه دارند؟ جز تحلیل آبکی مبتنی بر «چشم و همچشمی خانوادهها». و چرا مردان نتوانستهاند یک حرکت سازمان یافته در برابر افزایش مهریه داشته باشند؟ آیا دلیل آن فقر تحلیل نیست؟ یا بهتر بگوییم تسلط گفتمان فمینیستی حتی بر مردان. در حالی که زنان حرکات جمعی طبقاتی را تمرین میکنند مردان هنوز در بند عشق و عاشقی هستند. مردی که بر اثر به اجرا گذاشته شدن مهریه همسرش به زندان افتاده بود جلوی دوربین سیما میگفت «هنوز دوستش دارم». این روزها به زندان انداختن شوهران تبدیل به یک رویه شده است و این موضوع نهاد خانواده در ایران را دچار تزلزل جدی نموده است. امروز اگر چه زنان ادعا میکنند که در امر ازدواج آنها انتخاب میشوند بجای آنکه انتخاب کنند، اما حقیقت این است که مردان انتخاب میکنند که زیر بار تبعیت کدام زن بروند. بنظر من افزایش سرسامآور مهریه نتیجه احساس خشم نهادینه شده زنان از مناسبات اجتماعی است و به اجرا گذاشته شدن مهریهها نشانی از انتقامجویی آنان.
جنبش زنان ایرانی اگر با قدرت فعلی ادامه یابد در قدم اول نهاد خانواده را درهم خواهد کوبید. اگر چه تاکنون مردها بار مسئولیت خانواده را با بر عهده گرفتن خرج خانواده (حتی اگر زن هم شاغل باشد) و با پذیرفتن ریسک مهریه بالا و با پذیرش سلطه نسبی زن بر خانواده پذیرفته اند اما انتظار میرود چنانکه در غرب رخ داد زنان به این هم رضا ندهند و تا نابودی کامل نظام خانواده پیش بروند. در قدم بعدی جنبش زنان ماهیتی سیاسی خواهد یافت و با ایدولوژی بشدت مهاجم و سرسختی که دارد و با پایگاه طبقاتی بزرگی که در اختیار دارد کرسیهای سیاسی را به نفع پوچگرایی خود تسخیر خواهد کرد. امری که در غرب امروز شاهد آن هستیم. البته غرب میزان زهرآگین بودن این جنبش برای آینده ایران را کاملا تشخیص داده و سرمایهگزاری بزرگی روی آن کرده است. از جایزه نوبل به شیرین عبادی تا جایزه کن امسال به یک فیلم فمینیستی ساخته یک زن ایرانی. غرب بیش از حرکات مسلحانه به حرکات زنمحورانه امید بسته است.
|
سیاست داخلی |