پنج شنبه 28 دی ماه 1385 ساعت 13
تهران، میدان بهارستان، مقابل در اصلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای فرهنگ عمومی کشور.
|
سیاست داخلی |
تصور عمومی این است که برخی سیاست های دولت از جمله اعطای وامهای مسکن و تزریق نقدینگی به بازار باعث افزایش قیمت مسکن شده است و بنابراین این گونه سیاستها باید متوقف شود. در این مورد بنظر میرسد نوعی اغتشاش ذهنی بوجود آمده که خوب است کمی برای روشن شدن مسائل درباره آن صحبت کنیم.
1- وجه سیاسی: مسلما رسانههای مخالف دولت در حال بزرگنمایی «انکار دولت نسبت به گرانی مسکن» تحت عناوین مختلفی از جمله نرخ رسمی تورم اعلام شده توسط بانک مرکزی، تغییر و افزایش دامنه کالاهای مورد محاسبه در نرخ تورم و برخی اظهارات مقامات دولتی هستند. بیپرده باید بگوییم که این شایعات در مردم اثر کرده و تنها یک مساله اینترنتی و روزنامهای نیست که بتوان آنرا نادیده گرفت. از سوی دولت نیز بدرستی این تصور وجود دارد که پذیرش افزایش قیمت مسکن توسط مقامات مسئول خود موجب افزایش هجوم به بازار مسکن و تقویت موج روانی خرید میشود و بنابراین در این مورد سکوت میکنند. بنظرم کاملا ضروری است دولت اولا بطور دقیق نحوه محاسبه نرخ تورم را به مفصلترین و مداومترین وجه ممکن اعلام کند تا سیاست رسانهای ستاد ضد عدالت خنثی گردد. از طرف دیگر بدلیل حساسیت شدید بحث مسکن که بخش بزرگی از درآمد خانوار را به خود اختصاص میدهد خوب است دولت نوعی سیستم نظارت بر بازار ایجاد کند که دست کم بتواند بطور هفتگی گزارش مستندی درباره قیمت مسکن به تفکیک شهر و نوع خانه ارائه دهد. در این صورت امکان موجسواری در این زمینه به حداقل میرسد و بحثها با استناد به آمار کارشناسی صورت میگیرد.
2- وجه نظام اقتصادی کلان: در کشور ایالات متحده آمریکا در یک شهر کوچک پایینترین قیمت برای یک خانه در حدود 200 هزار دلار است. با این حساب شاید بتوان حداقل قیمت خانه در یک کلان شهر مثل نیویورک را 400 هزار دلار دانست. این در حالی است که در این کشور حقوق یک استاد دانشگاه (پس از کسر مالیات) در حدود 50 هزار دلار در سال است. پس میتوان درآمد یک فرد متوسط را در حدود 30 هزار دلار در سال در نظر گرفت. بنابراین ارزش یک خانه برابر حدودا 13 سال درآمد این فرد است. در ایران حداقل قیمت یک خانه در تهران را میتوانیم در حدود 50 میلیون تومان بدانیم در حالی که یک حقوق بگیر متوسط، ماهی 250 هزار تومان حقوق میگیرد برابر با سالی حدودا 3 میلیون تومان. بنابراین ارزش یک خانه در تهران تقریبا برابر 16 سال درآمد این فرد است. بنابراین با وجود افزایش شدید قیمت مسکن وضعیت در ایران با کشورهای دارای سیستم اقتصادی سرمایهداری تفاوت زیادی ندارد. البته ما انقلاب نکردیم که آخرش تفاوتی با آمریکا نداشته باشیم و این شاخصها اتفاقا به ما علامت میدهد که بیش از حد غرق در مدل اقتصادی سرمایهداری شدهایم. در سوی دیگر نظام اقتصادی اشتراکی قرار دارد (در کشورهای بلوک شرق) که در آنها اساسا فرد مالک مسکن نبوده است و بنابراین پولی نیز برای آن نمیپرداخته است. هر خانوادهای بمحض تشکیل، از دولت یک خانه دریافت میکرده و تنها در حد مخارج نگهداری ساختمان پول پرداخت میکرده است. البته بدلیل تسلط کامل دولت بر مسکن، در این نظام، دولت قادر بود از مهاجرت فراتر از ظرفیت به شهرها جلوگیری کند تا کمبود مسکن پیش نیاید. کمی نزدیکتر، در کشور عربستان سعودی تمامی زمینهای شهری در مالکیت شهرداری است و ارزش خرید و فروش هر خانه تنها برابر هزینه ساخت آن است. این طرح شبیه به پیشنهاد جدید دولت جهت حذف قیمت زمین از مسکن میباشد.
3- در عمل: فکر میکنم «اصولگرایان منهای دولت» در زمینه تفکر اقتصادی دچار تضاد و دوگانگی شدهاند. آنها از طرفی از گران شدن مسکن شکایت میکنند و از طرف دیگر میگویند که این مساله نتیجه افزایش نقدینگی جامعه و نیز وامهای مسکن است. بنابراین بیاییم نقدینگی جامعه را کاهش دهیم و وام مسکن را هم قطع کنیم. اما یک لحظه صبر کنید! مگر شما نمیخواستید مردم خانهدار شوند؟ در حالی که در عمل دارید وام مسکن آنها را قطع میکنید و حقوقها را کاهش میدهید! این بنظر نقض غرض نمیرسد؟ اگر تئوری اقتصاد کلان را دربست درباره مسکن بپذیریم باید قبول کنیم که اگر 10% به توانایی مردم جهت خرید مسکن بیفزاییم 10% هم به قیمت مسکن افزوده میشود و این چیزی جز بازی با حاصل جمع صفر نیست! بنابراین راهحل چیست؟ طبق معمول خواهند گفت که بیماری اقتصادی کشور مزمن است و تنها با افزایش تولید در بلند مدت قابل درمان است. بیتعارف گوش ملت از این حرفها پر است و به همین دلیل هم به یک سیاستمدار انقلابی رای داده است که بیاید و زمین و زمان را به هم بریزد نه اینکه همه چیز همانطور که هست بماند.
4- راه حل: بیتردید مشکل مسکن مساله عدالت است. با درمانهای کلی اقتصادی که به همه خریداران مسکن به یکسان نگاه میکند نمیتوان مردم را خانهدار کرد. اگر به تمام خریداران وام بدهید نتیجهاش تنها افزایش قیمت مسکن است. پس باید تنها به اقشار نیازمند وام بدهید تا در کل جامعه، افزایش نقدینگی احساس نشود. اقشار ثروتمند را هم به حال خودشان بگذارید تا با پرداخت قیمت مسکن سطح درآمدهایشان کاهش یابد. بال دیگر سیاست مسکن اعمال کنترل دولتی بر مهاجرت است. هر سیاست تسهیل خرید مسکن، اگر در ابتدا از مهاجرت افسار گسیخته به شهرها جلوگیری نکند تنها موجب تسهیل مهاجرت و افزایش مشکلات خواهد شد. بنابراین دولت باید توجه داشته باشد که پیگیری شدیداللحن سیاست تمرکز زدایی از تهران ضرورت بالایی دارد. از طرف دیگر باید دانست که همیشه تاریخ اینگونه نبوده است که تمام هم و غم آدمها صرف مسکن بشود. اگر نظام سرمایهداری با سوءاستفاده از نهایت نیاز انسان به سرپناه قیمت آنرا تا فلک افزایش میدهد هیچ نیازی به ادامه پایبندی به این سیستم اقتصادی نیست. میتوان و باید تا حد مورد نیاز به سلب حقوق مردم در رابطه با مالکیت اقدام کرد تا جامعه دچار مشکل کشنده مسکن نشود. البته این اقدام حتما یک اقدام انقلابی خواهد بود و جلوهای از آن میتواند سیاست حذف قیمت زمین از مسکن باشد. باید بپذیریم که در نظامهای اشتراکی هم نکات مثبتی وجود داشت که میتوان از آنها برای بهبود سیستم فعلی اقتصادی استفاده کرد. نمونه آن ایفای نقش دولت بعنوان انحصار خرید و توزیع گندم در سالهای اخیر است که باعث ایجاد امنیت تولید، رونق بیسابقه و جهش در تولید این محصول استراتژیک شد. لازم نیست همیشه تسلیم تئوریهای غربی اقتصادی باشیم. اگر کاری جواب میدهد ارزش امتحان کردن دارد ولو برخلاف «اصول اقتصادی» باشد.
|
سیاست داخلی |
فارغ از اینکه جنبش اصولگرایی در عرصه سیاسی چند سال دوام بیاورد و در چه صورتهایی ادامه پیدا کند تفکر اصولگرایی در آینده قابل پیشبینی منشا اثر فوقالعادهای در محافل فکری خواهد بود. از زمانی که آثار ایدئولوژی مدرنیسم به ایران وارد شد حوزههای علمیه و بطور کلی تفکر اسلامی دورانی از عقبنشینی دائم را آغاز کرد. پس از تجربه موفق صفویه که در آن عالمان دینی نقش گستردهای در اختیار داشتند با روی کار آمدن نادر شاه نظامیگرا با حمایت قدرتهای خارجی از جمله روسیه و انگلیس، تجربه تاریخی ایرانی دچار اولین گسست شد و کمکم آثاری از عقبماندگی درمقابل ملل غربی رخ نشان داد. پس از آن این گسست با روی کار آمدن قوم خزری قاجار (قجر همان خزر؟) که از قضا روابط پایدار و ناشناختهای با امپراطوری تزارها داشتند دوران حضیض تمدن ایرانی آغاز شد. روحانیون بعنوان حاملان اسلام پس از صفویه ناچار شدند از حوزه سیاست و اداره جامعه عقبنشینی کنند و در زمان قاجار با ورود تحصیلکردگان غرب به ایران و هجوم فرهنگی غرب روزبروز دامنه مسایل شرعی را کوتاه کردند. فتاوی درباره موسیقی محو شد (یا با تجدید نظر فقهی یا صرفا با انعطافپذیری در عمل) ربا کمکم پذیرفته شد. مدارس دینی برای عامه مردم تحلیل رفتند و اندکاندک جای خود را به مدارس به سبک غربی دادند. حوزهها به مسایل فقهی محدود شدند. دیگر کسی در آنجا ریاضیات و نجوم نمیخواند. طرحهایی در مجلس وقت مورد بررسی قرار گرفت که بموجب آن امور قضایی از انحصار روحانیت خارج میشد و مبنای عمل قضایی نیز کمکم از حوزه شرع خارج شد.
با گسترش روزافزون غربزدگی اما حرکت روحانیون هم کمکم رنگ و بوی اعتراضی به خود گرفت. میرزای شیرازی پس از مشاهده ورود 200 هزار انگلیسی به ایران برای اجرای قرارداد تنباکو و آثار شدید فرهنگی این قرارداد، طی فتوایی با تذکر عواقب سلطه کفار بر مسلمین مصرف توتون و تنباکو را در حکم محاربه با امام زمان عج خواند. شیخ فضلالله نوری علم نامشروع بودن مشروطه را برافراشت و به مبارزه سیاسی با عمال انگلیس پرداخت و دست آخر امام خمینی نظریه جدیدی که متناسب با وضع سیاسی دوره مدرن بود با عنوان ولایت مطلقه فقیه ارائه کرد. اگر چه با ظهور میرزای شیرازی روند تنگ شدن دایره اسلام متوقف شد و با امام خمینی وارد مرحله بسط شد اما پس از فوت امام این حرکت متوقف نشده است. پس از امام اصولگرایی نخستین حرکت از جنس بسط نظریه دینی است. حرکت اصلاحطلبی که بنوعی ادامه منطقی مشروطه بحساب میآید در این سیر جایی ندارد چرا که اصولا برای محدود کردن دایره دین پا به عرصه گذاشته بود و بیشتر باید آنرا در ذیل سکولاریسم غربی دید. اما اکنون اصولگرایی باب جدیدی برای تفکر بومی گشوده است. اصولگرایی نه تنها دعوت به برداشتن قیدها از پای دین در ابوابی مانند مساله ربا و موسیقی میکند بلکه فراتر از آن در پی بنیاد نهادن حرکتی مهمتر برای تمدنسازی در سطح جهانی است. اصولگرایی فقط بازگشت به «احکام» اسلام نیست بازگشت به «هویت» اسلام است. همان هویتی که با ظهور پیامبر اکرم طی چند دهه امپراطوریهای بزرگ جهانی ایران و روم را مضمحل کرد و خود در نقش تنها امپراطوری بینالمللی قرار گرفت. ازین رو مخاطب پیام اصولگرایی تنها غربزدگان نیستند. چه بسا صحیحتر باشد بگوییم مخاطب اصولگرایی اصلا غربگرایان نیستند، بلکه این تفکر میکوشد با ایجاد تغییرات بنیادین در درون خود دینداران انسان جدیدی بسازد که شالودههای دوره جدیدی را در تاریخ پیریزی کند.
|
سیاست داخلی |
قدرت همیشه ماهیتا بیشتر نرمافزاری بوده است تا سختافزاری. آلوین تافلر هم در کتاب خود بنام «جابجایی در قدرت» قدرت را به سه گونه زور، پول و دانایی تقسیم میکند و تذکر میدهد که اعمال خشونت همیشه باعث واکنش قربانی میشود. بنابر این اگر تعریف قدرت را توانایی برای شکل دادن رفتار دیگران بدانیم مهمترین عامل قدرت نفوذ فکری و شکل دادن به افکار دیگران است. فناوری هستهای فناوری قدرت است و غرب برای مهار این قدرت تازه در ایران نیاز به نرمافزار جدید دارد. تا زمانی که اصلاحطلبان در ایران بر سر کار بودند غرب در این زمینه مشکلی نداشت. فناوری هستهای مشکلی بود که محافظهکاران پیش پای غرب گذاشته بودند که مانع روابط سازنده میان اصلاحطلبان با غرب بود. بنابراین مذاکره کنندگان در دو طرف میز اساسا با هم توافق داشتند و مذاکره بیشتر حول این محور بود که چگونه مشکلآفرینان داخلی مهار شوند. اما در سوی دیگر این میدان اصولگرایان قرار داشتند. آنها از اساس نظام جهانی را غیر عادلانه میدانستند. البته این معنایش این نیست که بخواهند با ساخت سلاح هستهای به جنگ بیعدالتیها بروند. اگر نظام جهانی را ناحق دانستیم آنوقت نمایندگان و اربابان نظم غیر نوین جهانی برایمان مظهر حقانیت و مشروعیت نخواهند بود. زمانی که از نظر مشروعیت با طرف مذاکره در موضع برابر قرار گرفتیم آنگاه میتوانیم مساله را به آن صورتی که واقعا هست بصورت یک تبعیض آشکار بینالمللی ببینیم. اینگونه بود که جریان اصولگرا ادبیات جدیدی در پرونده هستهای خلق کرد. در این ادبیات ایران و غرب دستکم به یکسان حق داشتند هر چیزی را با هم داشته باشند یا هیچ کدام نداشته باشند. در این ادبیات اگر به صورتت سیلی زدند باید دستکم فریضه قصاص را در موردشان جاری کنی تا آبروی مسلمان محفوظ بماند. در این ادبیات عراق به این دلیل اشغال شد که به اندازه کافی قدرتمند نبود. نکتهای که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده این است که ادبیات هستهای جناح اصولگرا تاثیر بسزایی در پیروزی آنها در انتخاباتهای اخیر داشته است.
تا دیروز آمریکا بود که رجز جنگ میخواند و کشورها را یکی پس از دیگری اشغال میکرد. اما با پیروزی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری ورق برگشت. اینک ابزار اعمال قدرت غرب در داخل ایران از قدرت کناره گرفته بود. ذهنیتی بر سر کار آمده بود که قدرت ایران را در کاهش نفوذ غرب میدید. بجای اعمال نظرات غرب کافی بود بفهمد خواست او چیست تا دقیقا برعکس آنرا عمل کند. در اینجا راهبرد غرب کاملا معکوس شد. غرب عملیات روانی کاملا پیچیدهای را آغاز کرد تا بتواند به اهداف مورد نظر خود دست یابد. این راهبرد دست کم دو لایه داشت و دو هدف مکمل را دنبال میکند. لایه اول این جنگ روانی مطرح کردن ایران بعنوان یک تهدید بینالمللی (یا در منطقه بصورت یک تهدید شیعی) بود و هدف از آن دستکم ایجاد احتیاط در رفتارهای ایران و کاستن از دامنه عملیاتی ایران و دست بالا ایجاد بدبینی و نارضایتی نسبت به اصولگرایان در میان طبقات سیاسی و مردم ایران بود تا زمینه برای کاهش قدرت جریان اصولگرا فراهم شود. در چارچوب این راهبرد بود که قطعنامههای تهدیدآمیز شورای امنیت درباره ایران صادر شد تا وانمود شود جریان اصولگرا کشور را بسمت بحران میبرد. در داخل همراهان این راهبرد دائما خطرات موجود را بزرگنمایی کرده و با لیبرالمنشی به طرفین دعوا در مورد تندروی هشدار میدهند! اما لایه دوم تبلیغات غرب پیچیدگی بیشتری دارد و هدف از آن تغییر دیدگاه اصولگرایان بعنوان مهمترین مخالفان غرب در ایران است. آنها تلاش میکنند نظر اصولگرایان را در مورد قدرت و ماهیت آن تغییر دهند. این چالش را در تبلیغاتی که پس از تصویب قطعنامه براه افتاد بخوبی میتوان دید. بلافاصله پس از تصویب قطعنامه روزنامه کیهان ارگان اصولگرایان خواستار سیلی متقابل شد. بحث این بود که اگر بازرسان آژانس از اثبات صلحآمیز بودن برنامه ایران علیرغم گذشت چند سال ناتوانند چرا باید به همکاری با این جاسوسان هستهای ادامه دهیم؟ اگر غرب حقوق هستهای ما را در چارچوب معاهده نمیپذیرد چرا ما باید تکالیف هستهای را در این چارچوب بپذیریم؟ این برای دومین بار بود که طرحی در راستای سیلی متقابل در دستور کار مجلس هفتم قرار میگرفت اما متاسفانه تا حدودی شرایط تغییر کرده بود.
آشوب رسانهای که از زمان روی کار آمدن احمدی نژاد از طرف همدستان غرب در داخل براه افتاده بود دولت را منزوی کرده بود و حتی موجب شده بود طرفداران دولت برای خلاصی ازین وضعیت بطور جداگانه در انتخابات شوراها وارد شوند و شکست بخورند. جنجالهای پیاپی داخلی و اصرار غرب بر جنگطلب نشان دادن اصولگرایان نه تنها باعث ریزش نیروها شد بلکه حامیان دولت در سطوح بالا را به عقبنشینی تاکتیکی در موضوع هستهای واداشت. از آنجا که مجلس در مساله هستهای در ارتباط با ارکان نظام تصمیمگیری میکند، تعلل چند روزه مجلس در این مورد و زمزمههای نرمشطلبی نشان میداد که کار در بالا گره خورده است و زمان بیشتری برای رسیدن به توافق نیاز است. دست آخر مجلس با دادن چک سفید امضا به دولت پای خودش را بطور کلی از مناقشه هستهای بیرون کشید. تحولات بعدی در این راستا بود که نباید از حق قصاص خود استفاده کنیم. این در حالی بود که احمدینژاد همچنان بر ایستادگی تاکید میکرد. بنابراین تفسیر این شرایط این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم بنظر میرسد اختیار پرونده هستهای تا حدود زیادی از وی گرفته شده است. در چند روز حساسی که موضوع در مجلس و سایر مرکز تصمیمگیری مطرح بود غرب سیاست تبلیغاتی زیرکانهای در پیش گرفت. سیل تحلیلهای خودزنی از مراکز تحلیلی غربی سرازیر شد که در آنها واکنش ضعیف ایران به قطعنامه با عنوان «واکنش سرد» و «واکنش خونسردانه» تعبیر میشد و استدلال میشد که خونسردی ایران نشانه آن است که قطعنامه تاثیر چندانی بر ایران نداشته است. فصل مشترک تحلیلهای غربی این بود که «بیاعتنایی ایران به قطعنامه نشانه قدرت ایران است» که البته منظور از بیاعتنایی همان عدم واکنش بود. در حالی که قبلا چیز دیگری در تفکر اصولگرا نشانه قدرت بود و آن اعمال قدرت بود بصورت عکسالعمل متقابل. در پشتیبانی از گزاره جدید، غرب تلاش کرد شواهد عملی ارائه دهد. بنابراین سیل درخواستها برای مذاکره با ایران به وزارت خارجه سرازیر شد تا جایی که نمایندگان مجلس با غرور خبر ازین موضوع دادند. البته فاش شدن این خبر اروپا را ناراحت نکرد چون اصلا آنها هدفشان همین بود که طرفهای ایرانی احساس کنند روی تشک پر غو خوابیدهاند. سرانجام انتقال پرونده هستهای از گفتمان ایستادگی به گفتمان تنشزدایی با موفقیت انجام شد و ایران تصمیم گرفت عملا هیچ کاری انجام ندهد. البته این باعث نشد که آمریکاییها پس از چند روز زمزمههای خود را مبنی بر اینکه «عدم واکنش ایران به قطعنامه نشان میدهد برای وادار ساختن این کشور به تمکین نیاز به تحریمهای گستردهتری هست» از سر نگیرند.
|
بینالمللی |
1- اسفندیار رحیم مشایی: ...... همانطور که مطلع شدید وی دیروز اعلام کرد که پس از شروع مراسم رقص خطاب به رییس سازمان کنفرانس اسلامی اعتراض کرده و سپس مجلس را ترک کرده است. از طرفی معاون سابق وی در گفتگویی با خبرگزاری فارس اعلام کرد رقص در برنامه قرار داشته. بنظر میرسد رحیم مشایی با این نیت در جلسه شرکت کرده که هنگام شروع رقص سالن را ترک کند. اما نکتهای که مایه تعجب است موضع شدیدا اصولگرایانه برادر ابوطالب است. ایشان تا همین چند ماه قبل در گفتگویی با نشریه یالثارات با حرارت از ماهواره دفاع میکرد و حرفهایی شبیه مجلسیان ششم میزد که مثلا با برخورد فیزیکی (جمعآوری دیشها) نمیتوان با مقولات فرهنگی (ماهواره) برخورد کرد. یا اینکه دنیا دارد پیشرفت میکند و ما بجای مقابله با ماهواره باید خودمان هم در این فضا مشارکت داشته باشیم ..... گذشته از اینها از آنجا که این ادعاها در مورد مشایی توسط نمایندگان مجلس و بنوعی بنمایندگی از مجلس مطرح شده انتظار ما از رییس مجلس این است که لااقل اجازه دهند دفاعیه مشایی از صحن علنی قرائت شود.
2- طرح ناپخته: ..... مجلس بعد از کش وقوسهای فراوان بر سر تعیین ساعت کار بانکها اکنون طرحی یک فوریتی را در دستور کار قرار میدهد برای تغییر ساعت کار مدارس. طراح این طرح استدلال میکند که ساعات کار مدارس (8 صبح) زود است و «ما نیازی نمیبینیم بچهها در تاریکی به مدرسه بروند». در مورد این طرح دو مساله وجود دارد. اول اینکه اساسا همه ما دوست داریم حتیالمقدور تا لنگ ظهر بخوابیم اما اگر قرار باشد همه با هم در بهترین ساعت ممکن (یعنی زمانی که هوا روشن میشود و از سرما نیز کاسته میشود) از خانه بیرون بیاییم ترافیک تهران وحشتناک خواهد شد. بنابراین اثرات این طرح در صورت تصویب فاجعهبار خواهد بود. دوم اینکه با این همه طرحهای رنگارنگ فوریتی وظایف اصلی مجلس و قوانین مهمی که در زمینه مسایل قضایی و اداری مملکت ماههاست در صف انتظار برای بررسی توسط مجلس باقی ماندهاند فراموش شده و بنظر میرسد مجلس به یک رویکرد سیاسیکاری کشیده شده است.
3- ساماندهی: ...... طرح دولت برای ساماندهی سایتها با انتقاد خوبی از طرف بازتاب مواجه شد. این تذکر که نباید اطلاعات کاربران ایرانی در سرورهای آمریکایی ذخیره شود کاملا بجاست. از طرف دیگر دولت باید توجه داشته باشد که وسعت کار در اینترنت آنقدر زیاد است که نمیتوان یکباره کل فضای اینترنت را به قانون ملزم کرد. پیشنهاد من این است که دولت سایتهای خبری را که بیش از ده هزار کلیک در روز میخورند طی لیستی اعلام کند و از آنها بخواهد تحت قوانین روزنامهنگاری ارشاد فعالیت کنند و در غیر اینصورت آنها را فیلتر کند. در این صورت امکان موفق شدن طرح بسیار بالاست و در صورت نیاز میتوان در مراحل بعدی آنرا گسترش داد.
|
سیاست داخلی |