چیزی که پس از مدتها وادارم میکند درباره یک فیلم سینمایی بنویسم این است که با وجود صراحتی که در موضع ضد اسلامی فیلم موجود است بدلیل برخی ظاهرسازیها فیلم با استقبال رسانههای اصولگرا روبرو شده است حتی تا حدی که چند روز پیش ویژه برنامهای تلویزیونی درباره آن پخش شد که طی آن با عوامل فیلم گفتگو شد. فیلم را تا حدی بالا بردهاند که گویی یک حاتمیکیای جدید ظهور کرده است. نفس این موضوع نشاندهنده این است که دستاندرکاران اهل فیلم دیدن نیستند تا جایی که حتی نمیدانند برای اسلام بهتر بود از فیلم چارچنگولی تقدیر کنند نه آتش سبز.
تبلیغلات فیلم بیانگر فیلمی بیتوجه به گیشه است که در پی جذب مخاطب به هر قیمتی نیست، فیلمی تاریخی که عنوانش تلمیحی به تاریخ شیعه در این سرزمین دارد. در شروع فیلم یک باستانشناس ایرانی به همراه خانوادهاش در جستجوی آب به یک قلعه متروک پناه میبرند. دختر در قلعه را باز میکند و وارد میشود، در حالی که پدر (باستانشناس) و مادر او را در درون قلعه گم میکنند. دختر ازین دالان وارد تاریخ گذشته قلعه میشود و دورههای تاریخی مختلف را به چشم میبیند. در همین صحنه نوآوری جدیدی در عرصه سینمای ایران انجام میشود و آن هم نشان دادن یک دختر با دامن در نماهای درشت است که بهانه آن هم خارجی بودن آن دختر است، اگرچه در ادامه هیچ اثری از خارجی بودن وی در فیلم دیده نمیشود بلکه وی نمونه زن ایرانی در دورههای مختلف تاریخی معرفی میشود. اولین مقطع تاریخی عهد باستانی است. گروهی دختر که از صحرا بازمیگردند و یکی از آنها در جوی آب سیبی گاز زده شده پیدا میکند که کرمی روی آن نشسته است. همه به او میگویند که بختت باز میشود. اصولا فیلم سراسر مشحون از خرافات است. خلاصه این کرم برای این خانواده خوشبختی و ثروت و بزرگی میآورد. «کرمات پاینده باد» شعاری است که در سراسر فیلم شنیده میشود. این خانواده جهانگیر میشود و قلعه مورد نظر را بر سر کوه میسازد و نام آنرا «کرمان» میگذارد. بدینگونه اولین سلسله تاریخی شکل میگیرد.
سلسلهای که بشیوه هخامنشیان و سایر حکومتهای باستانی پرداخته شده است. در آنها زن (در هیات همان دختر) به مقام فرمانروایی میرسد. و در این کار از خود چیرهدستی فراوانی نشان میدهد و در مملکتش عدل و داد و حل مخاصمات فراوان میشود. رعیت راضی، فرمانروا راضی و دورهای پرشکوه .... اگرچه فیلم با ابهام آفرینی تلاش دارد پیام اصلی خود را پوشیده نگاه دارد و خود را دارای لایههای مختلف وانمود کند اما خط سیر اصلی فیلم بر مخاطب پوشیده نمیماند. سپس در گذر زمان، گویی به دوره اسلامی میرسیم. زنی پوشیه زده از خانه خارج میشود و دست دخترک خردسال خود را گرفته و بجای بردن وی به مکتبخانه که در آن احتمالا قرآن و علوم اسلامی تدریس میشود وی را به پیش استاد موسیقیدانی میبرد تا از وی ساز یاد بگیرد. دختر بتدریج بزرگ میشود و عاشق استاد میشود. استاد بسیار پاکنهاد است اما ...
در صحنهای از یک یخچال قدیمی درون قلعه (که بصورت یک دخمه تاریک درآمده است) گروهی مردم بشکل تظاهر کنندگانی با لباسهای دوران اسلامی (شبیه اعراب) بیرون میآیند، هر یک در دامن خود سنگهایی دارند، پرداخت آنها بشدت شبیه مراسم رمی جمرات در حج است. و آنها نوازنده را سنگسار میکنند. فیلم از وی مثل یک شهید تجلیل میکند. از آن پس دختر در یک خانه با دیوارهایی بلند محبوس است. این خانه که دختر در آن تنهاست هیچ دری به بیرون ندارد و کنایه از زندانی شدن زنان در درون خانه در دوره اسلامی است. تنها وسیله ارتباطی با بیرون زنبیلی است که از پشت بام به بیرون بالا و پایین فرستاده میشود. زن، کنیزی میخرد، با زنبیل وی را به درون منزل میآورد. ازو میخواهد امور منزل را بعهده بگیرد و از چاه آب بکشد، ختر پاسخ میدهد «بانو، من جان رقص دارم نه جان آب کشید!». اگر هنوز «جانمایه» فیلم مورد تردید است در صحنه بعدی دختر و بانو با لباسهای قرمز (به سبک مراسمهای قاجاری)، دختر شراب به بانو تعارف میکند، بانو میخواهد بخورد ولی یادش میاآید که «روزه» است، پس دختر میخورد و بعد هم موسیقی رقص شروع میشود. از آنجا که هنوز خیلی مملکت به فنا نرفته، رقص بصورت تئاتری به نمایش درآمده است یعنی با عکسهای پیدرپی و نشان دادن دفزنی بانو.
آتش سبز یک نمونه تمام عیار از باستانگرایی به سبک پهلوی است، البته از آنجا که تاریخ مثل تانک از روی ایدههای بی ربط عبور کرده است،این مرده دیگر زنده نخواهد شد و شاهد آن هم سالنهای بشدت خالی سینما در زمان پخش این فیلم بیمعناست. چیزی که به غلط مسئولین را به این اشتباه انداخته است که اگر مردم از این فیلم استقبال نکردهاند پس حتما فیلم ضد گیشه و «ارزشی» باید باشد. با این حال هنوز امیدمان به مردم بیش از مسئولین است.
|