از زمانی که در ده هزار سال قبل فن کشاورزی توسط بشر اختراع شد تمامی نظامات زندگی تغییر کرد و یکجانشینی جای کوچنشینی و شکارگری را گرفت. واحد اقتصادی بنام روستا شکل گرفت و رفتهرفته از مازاد تولید غذا در روستاها امکان گسترش شهرها نیز فراهم شد. نظام تامین اجتماعی که تا پیش از آن بر مبنای قبیله قرار داشت تبدیل به خانواده گسترده شد. منظور از نظام تامین اجتماعی مکانیسم حمایتی جامعه در برابر مسایل مربوط به بقای نوع است. بعنوان مثال فردی که در قبیله زندگی میکرد میتوانست از خدمات دفاعی قبیله در برابر مهاجمان بهرهمند باشد و البته مسئولیت دفاع را نیز در مقاطعی عهدهدار بود. این فرد اگر در طول زندگیاش دچار نقص عضو یا فقر میشد از طرف قبیله مورد حمایت قرار میگرفت. پس از انقلاب کشاورزی وظایف تامین اجتماعی به عهده خانواده گسترده (شامل یک فامیل بزرگ که در زیر یک سقف زندگی میکردند) گذاشته شد. اکنون که در حدود دو سده از سومین دوره زندگی بشر بنام دوره صنعتی میگذرد مجموعه این وظایف به واحدی بنام دولت ملی منتقل شده است.
در تمام دوران کشاورزی-محور که نسبت به آن اطلاعات مناسبی داریم مساله جمعیت نقش محوری در نظام تامین اجتماعی داشته است. اشخاص تلاش داشتند که زودتر ازدواج کنند و بچههای زیادی داشته باشند تا در روزگار پیری عصای دستشان باشد. تعداد زیاد فرزندان نشانه قدرت اجتماعی بود و با تجویز چند همسری برای مردان اجازه داده نمیشد هیچ زنی که توانایی تولید مثل داشته باشد ازین مساله بازبماند. اما با وقوع انقلاب صنعتی و تشکیل دولت مدرن (نو) بنابر اطلاعات آماری موجود همزمان با کاهش بار خانواده در تامین اجتماعی این نهاد اجتماعی با کاستن از تعداد فرزندان رو به کوچکتر شدن نهاد و بتدریج نرخ رشد جمعیت کاهش یافت. بمحض اینکه پدران و مادران احساس کردند دیگر نیازمند بچههایشان نخواهند بود کمتر زحمت بچهدار شدن را بخود دادند و این موضوع امروزه تا جایی پیش رفته است که حتی مردم کمتر ازدواج میکنند. زمانی در اوایل این تحول ادعا میشد که خوشبختی در داشتن روابط جنسی بدون مسئولیتهای بچهداری است، اما اکنون روشن شده است که بدون نیاز به تولید مثل اصولا خانواده روزبروز کمتر و کمتر حتی تشکیل خواهد شد. بدون بچه لذت جنسی نیز رنگ باخت و مسلما روابط ناپایدار و گاهبگاه بیبندوبار امروزی حتی از نظر رضایتمندی جنسی نیز قابل قیاس با خانواده ثابت نیست. اما آیا این وضع در آینده پایدار خواهد بود؟
بلحاظ نظری رشد جمعیت بالا موجب ایجاد هرم جمعیتی مثلثی و رشد پایین جمعیت موجب ایجاد هرم جمعیتی استوانهای میشود. باریک شدن تدریجی هرم میتواند ناشی از مرگ و میر طبیعی و یا ناشی از رشد طبیعی تعداد پدر و مادرها باشد. با تشکیل دولت رفاه نظام تامین اجتماعی به این شکل تغییر یافت که دولت از جوانان شاغل مالیات میگرفت و آنرا صرف تامین خدمات بازنشستگی و بیمه بهداشتی برای فقرا و سالمندان میکرد. اکنون همه جا این ندا به گوش میرسد که دولت رفاه شکست خورده است. زیرا روزبروز تعداد کمتری مالیات دهنده برای پرداخت حقوق هر بازنشسته پیدا میشود. هرم سنی استوانهای شده است به این معنی که تعداد جمعیت بازنشسته افزایش قابل توجهی یافته و جوانان شاغل کاهش یافتهآند. واکنش همیشگی دولتهای غربی تا بحال اینگونه بوده است که میزان مالیاتها را افزایش دادهاند تا جایی که یک فرد شاغل برای داشتن بیمه بازنشستگی باید بخشی حتی در حدود نصف حقوق خود را بعنوان مالیات بپردازد. از طرف دیگر با پیشرفت علم پزشکی روزبروز دستگاههای پرهزینهتر و آزمایشات متنوعتری باب میشود و عمدتا مشتری این خدمات نیز سالمندان هستند. در نتیجه چنین وضعیتی روزبروز مردم ترجیح میدهند از بیمه شدن خودداری کنند و امروزه پیشرفتهترین کشور جهان یعنی ایالات متحده دارای یکی از درصدهای بزرگ مردم محروم از بیمه درمانی است. در ایران با اینکه هنوز هرم جمعتی دارای پایداری نسبی است ولی بخش بزرگی از بودجه دولت تنها صرف پرداخت حقوق بازنشستگان میشود. دولت در سالهای اخیر مجبور بوده است بخش بزرگی از داراییهای خود را در ازای بدهیهایش به سازمان تامین اجتماعی که اکنون بزرگترین سرمایهگذار ایران است واگذار کند. با این حال مسئولین این سازمان تنها میتوانند دوام آنرا تا حداکثر ده سال آینده تضمین کنند. اخیرا دلتهای اروپایی که ازیم معضل بتنگ آمدهاند اقدام به افزایش گامبگام سن بازنشستگی میکنند. اما هر حزبی که در این زمینه قدمی برمیدارد با واکنش خشمگینانه رایدهندگان میانسال روبرو و شکست میخورد. کار بجایی رسیده است که مساله تامین اجتماعی را آزمون بقای دمکراسی میدانند.
بلحاظ تئوری راهحل کاملا روشن است. فارغ ازینکه چه نهادی مسئول سازماندهی تامین اجتماعی باشد (دولت، خانواده یا قبیله) چیزی باید وجود داشته باشد تا تقسیم شود و این ارزش افزوده تنها با کار مولد نسل شاغل جوان بوجود میآید. بنابراین از زاویه نگاه تامین اجتماعی کاهش رشد جمعیت تنها ناقوس مرگ یک جامعه را بصدا درمیآورد اگر چه موقتا با کاهش تعداد نانخورها افزایش کاذب رفاه را به ارمغان بیاورد.
|