استعفای لاریجانی را باید پایان یک دوره در پرونده هستهای و آغاز دورانی دیگر دانست. قبول ندارم که استعفای لاریجانی یک مساله بیاهمیت در ردیف تغییرات روزمره در یک سیستم اداری باشد. دوره اول هستهای ایران زمانی بود که رفسنجانی نسبتا مخفیانه پایههای اولیه برنامه هستهای را گذاشت تا زمانی که دستاوردهایی نسبی بدست آمد. در این زمان با اعلام خاتمی که فرزندان ملت به دستاوردهای چشمگیری در عرصه هستهای رسیدهاند دور دوم پرونده هستهای با هجوم شدید غرب و ضعف شدید دولت اصلاحطلب و عقبنشینیهای پیاپی ایران سپری شد. تا اینکه احمدینژاد به قدرت رسید. راهبرد وی استفاده از سلاح «پرونده هستهای» برای واداشتن غرب به عقبنشینی در برابر ایران بود. سبک جدیدی از مبارزهطلبی سیاسی با غرب بوجود آمد که با اعلام پیاپی اخبار خوش هستهای و برگزاری جشنهای ملی و دامن زدن به غرور ملیگرایی و علمگرایی در کشور همراه بود. موجی که از ایران برمیخواست با شدت هر چه تمامتر به دیوار قدرتهای غربی کوبیده میشد و کمکم زیر پای آنرا خالی کرد تا جایی که نقطه موازنه جدیدی برای پرونده هستهای تعریف شد. ایران غنیسازی را داشت و آنها هم چماقهایشان را فرود آوردند.
اینکه مسئول پرونده هستهای خودش یک رجل سیاسی باسابقه باشد خوبیهایی دارد و بدیهایی. خوبیاش این است که زبان انتقاد بعضیها کوتاه میشود دیگر اینکه به هر حال لاریجانی خوب سخن میگفت و خوب ژست میگرفت و ضمنا اصولگرا هم بود و در فرهنگ غنی خانوادگیای که رشد کرده بود سیاستمدار جاافتادهای محسوب میشد. بدی موضوع هم این است که وقتی لاریجانی تبدیل به چهره پرنفوذ اتمی ایران شد به میل خود میتوانست سرپیچیهای سیستماتیکی را انجام دهد و مسیر پرونده را طوری طی کند که خودش ترجیح میدهد.
اکنون بیایید فرضیههای خوشبینانه را که تحویل خارجیها داده میشود کنار بگذاریم، معلوم است که رییس جمهور بدون یک اختلاف بنیادی حاضر به انجام چنین برکناری بزرگی نبود و معلوم است که اگر مساله خیلی حاد نبود رهبر انقلاب نیز با چنین تحولاتی موافقت نمیکرد. از طرفی موضع احمدینژاد برای ما بسیار روشن است پس برای یافتن موضع پنهانی لاریجانی مشکلی نخواهیم داشت.
احمدینژاد وقتی پشت فرمان قطار هستهای نشست تلاش کرد از پرونده هستهای برای اعمال فشار به غرب و مشغول کردن آن و وادار کردن آن به عقبنشینی استفاده کند. ازین رو اولین درخواست احمدینژاد از مقامات نظام راهاندازی یوسیاف اصفهان بود. با اینکه ایران ضربالعجلی را در این رابطه اعلام کرده بود بر اثر مقاومتهای داخلی راهاندازی این کارخانه با چند روز تاخیر انجام شد اما به هر حال پیروزی بزرگی برای ایران بود. اکنون ایران میتوانست از خصلت ذاتی فناوری هستهای برای اعمال فشار سیاسی به غرب استفاده کند چیزی که قبلیها با ناتوانی در انجام آن بالعکس فناوری هستهای را به پاشنه آشیل ایران تبدیل کرده بودند. مراحل بعدی نیز بسرعت طی شد. راهبرد احمدینژاد تا یک سال در پناه شوک سوم تیر قدرتمندانه پیش رفت تا این که از حوالی خرداد 85 تزلزلی در سیاستهای هستهای ایران بروز کرد. رییسجمهور در فلان روستا وعده اعلام خبر خوش هستهای میداد اما در موعد مقرر خبری نمیشد. رییس جمهور میگفت از این ببعد هر چند هفته یک بار یک خبر خوش خواهیم داشت اما این وعده بطور یکجا بفراموشی سپرده میشد .... تا جایی که برخی از روزنامههای دوم خردادی رییس جمهور را بدلیل دیپلماسی سخنرانیهای آتشین هستهای ملامت کردند ..... اکنون که در پرتو آشکار شدن برخی مسایل به رویدادهای گذشته مینگریم میتوان بخوبی این دوگانگی شدید میان «تبلیغات» و «عمل» هستهای را به دوگانگی سیاستگزاری میان لاریجانی و احمدینژاد نسبت داد. آنچنان این شکاف بزرگ شد که نهایتا ماشین تبلیغات اتمی از کار افتاد، قطار هستهای از حرکت بازایستاد. سخنان غربیها درباره اینکه ایران آهسته کرده است با قاطعیت رد میشد اما واقعیت چیزی جز این نبود. تنها راه فرار ازین تحلیل این بود که فرض کنیم مشکلات عمیق فنی در برنامه اتمی پیش آمده است و ما هم چنین فرض میکردیم. در پرتو چنین فرضی روحیه «ما میتوانیم» هستهای بسرعت رنگ باخت و تردیدها شدت گرفت که آیا ما با وارد شدن به عرصهای که در آن «ما نمیتوانیم» تنها به خودمان آسیب نزدهایم؟
این تحولات در حالی بود که آمریکا با استفاده از دوره فطرت برنامه هستهای ایران نیروهای خود را جمع کرد و روزبروز بر شدت تحریمها افزود. در حالی که همزمان لاریجانی مشغول صلح کردن با اروپا و آژانسی بود که اساسا در این میان هیچکارهاند. اکنون بنظر میرسد کاسه صبر احمدینژاد لبریز شده است. پس از ابراز پیشنهاد پوتین مبنی بر رها کردن برنامه هستهای در ازای «تحتالحمایگی نظامی روسیه» در دیدار با رهبر انقلاب (آنچنان که برخی خبرگزاریها ادعا کردهاند) وقتی لاریجانی بنوعی این پیشنهاد را افشا کرد و احمدینژاد بنوعی آنرا انکار کرد راه این دو تقریبا جدا شده بود و چارهای جز استعفا باقی نمانده بود.
|
سیاست داخلی |