آنچه در پی میآید متن سخنرانی دیروز من در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشکده برق شریف است:
با تشکر از آقای دکتر شمس اللهی. همچنین تشکر می کنم ازین که این فرصت در اختیار من گذاشته شد که چند دقیقه ای در خدمتتون باشم. تبریک عرض می کنم آغاز سال تحصیلی جدید را به اساتید گرامی و دانشجویان عزیز. حالا که تقریبا یک ماه از شروع ترم تحصیلی گذشته است، از مشکلات مربوط به انتخاب واحد و شروع کلاس ها عبور کرده ایم و فرصت مناسبی است که دور هم جمع شویم و شروع سال تحصیلی را جشن بگیریم. دانشگاه برای ما محلی است که در مسیر زندگی خود از دامان خانواده تا متن اجتماع چند سالی را در آن توقف می کنیم تا آمادگی زیستن در یک فضای بزرگتر را کسب کنیم و برای یک زندگی مستقل آماده شویم. بنابراین وظیفه همه ما تلاش برای بهبود این محیط و ارتقای سطح استانداردهای زندگی و آموزش در آن خواهد بود.
واقعیت این است که نمی توان به قیمت شکست دیگران پیروز شد. این در حالی است که متاسفانه سیستم های اجتماعی ما اغلب بر اساس رقابت طراحی شده اند، یکی پیروز می شود و دیگران شکست می خورند. اما چرا سیستم پاداش دهی ما نباید بر اساس عملکرد جمعی بنا شود؟ فرض کنید استاد درسی در امتحان نهایی 6 سوال مطرح کرده است. یک دانشجوی باهوش را در نظر بگیرید که در اتاق را بروی خودش می بندد و آنقدر مطالعه می کند که می تواند همه 6 سوال امتحان را حل کند. دانشجوی دیگری را هم در نظر بگیرید که بخشی از وقت خود را صرف رفع اشکالات درسی دوستانش می کند تا آنها بتوانند بجای 3 سوال به 4 سوال امتحان جواب دهند ولو اینکه خودش هم نتواند به بیش از 5 سوال جواب بدهد. اگر هدف ما ارتقای سطح کیفی فارغ التحصیلان دانشگاه بود به کدام یک ازین دانشجویان باید پاداش بیشتری می دادیم؟ ...... در بین دانشجویان دکترا، ما شعاری داریم که می گوید "1 + 1 دو نمی شود. خیلی بیشتر از 2 می شود". وقتی دو نفر کنار هم می نشینند و ایده ها و دانش خود را برای کمک به همدیگر بکار می گیرند نتیجه اعجاب انگیز است. کارهایی را که یک نفر ماه ها طول می کشید تا انجام دهد و چه بسا بدلیل محدودیت دانش، دید و تجربه ممکن بود هرگز نتواند انجام دهد بصورت جمعی بسرعت به نتیجه می رسند. ما اثر فوق العاده همکاری در کارهای پژوهشی را دیده ایم و به سایر دانشجویان تحصیلات تکمیلی و اساتید گرامی هم توصیه می کنیم هیچ فرصتی را برای کار گروهی و جمع شدن دور هم از دست ندهند. چرا باید خط کشی سفت و سخت میان حوزه های پژوهشی اساتید و دانشجویان دکترا وجود داشته باشد؟ چه بسا اگر گاهی بر حسب تصادف یا با طراحی قبلی، این حوزه ها به هم نزدیک بشوند برآیند کلی حرکت پژوهشی دانشگاه بسیار قویتر بشود. همکاری بجای رقابت ظرفیتها راشکوفا می کند و به زندگی انسانها معنایی عمیق می بخشد که حاضر نیستند آنرا با هیچ چیز عوض کنند.
بیاد داشته باشیم که حتی اگر بتوان زندگی را به یک مسابقه تشبیه کرد این مسابقه ای است که در آن همه پیروز می شویم یا همه شکست می خوریم.
|
سیاست داخلی |
جدیدترین طرح اجتماعی دولت که بطور بسیار ناشیانهای بدون آمادهسازی افکار عمومی و بشیوه قرار دادن مردم در مقابل عمل انجام شده و بازی با سرنوشت بسیاری از خانوادهها انجام شد طرح بومیگزینی دانشگاهها در کنکور سراسری بود. نتیجه این طرح راهیابی افراد ضعیف به دانشگاههای برتر و ناکامی افراد قوی در این راه بوده است و این روند نه تنها به خود این افراد و خانوادههای آنان ضربه وارد میکند بلکه باعث بروز مشکلات بسیاری در دانشگاهها نیز خواهد شد. ورود دانشجویان ضعیف به دانشگاههایی با سطح علمی بالا نتیجهای جز بروز موارد متعدد افتادگی، حذف درس، افت تحصیلی و طولانی شدن مدت تحصیل نخواهد داشت. از سوی دیگر افراد شایستهای که بدلیل یک طرح نسنجیده و همراه با بیعدالتی (در دولت مدعی عدالت) از ورود به جمع همطرازان خود بازماندهاند به صورتهای مختلف نارضایتی خود را در محیطهای سطح پایین بروز خواهند داد و کمترینش این است که انگیزههای خود را برای پیشرفت از دست خواهند داد. در همه جای دنیا دانشگاههایی که بنوعی مجبور به پذیرش بومی هستند (مثل دانشگاههای ایالتی آمریکا که از بودجه ایالتی استفاده میکنند) دارای سطح علمی پایینتری نسبت به سایر دانشگاهها هستند و پیامد این طرح نیز در ایران چیزی جز افت سطح علمی دانشگاههای خوب کشور نخواهد بود.
اگرچه در دولت رازداری کامل در مورد انگیزهها رعایت میشود اما با توجه به عقبنشینی دولت بسمت طرح محدودتر «بومیگزینی برای دختران» میتوان حدس زد هدف ازین اقدام بیشتر جنبه فرهنگی داشته است. گویا شکایات مردم بومی از دانشجویان شهری مخصوصا دختران که از سراسر کشور به دانشگاههای شهرستانها مهاجرت میکنند باعث شده است دولت به چنین فکری بیفتد. اولا آن روز که در هر شهرستان کوچکی (مثلا میمه با 5000 نفر جمعیت) دانشگاه میساختید آیا به این موضوع فکر نکردید که آیا این منطقه از نظر فرهنگی توانایی پذیرش دانشجویان را دارد یا نه؟ در ثانی، مگر هر شکایتی که رنگ و بوی دینی دارد باید جدی گرفته شود؟ آیا دختران شهری لزوما بدتر از دختران شهرستانی هستند؟ اگر این طور است راه چاره آیا این است که تهرانیها را در تهران نگه داریم؟ با این کار دانشگاههای تهران تبدیل به سالن مد خواهد شد. چرا به عکس موضوع نگاه نمیکنید؟ آمدن دختران شهرستانی به دانشگاههای تهران باعث تعدیل جو این دانشگاهها میشود. همانطور که در امر سربازی بر اختلاط قومی اصرار هست تا امنیت نظامی کشور در معرض خطر قرار نگیرد به همان نسبت باید به لزوم ایجاد «اختلاط فرهنگی» توجه داشت تا تعارضات فرهنگی در کشور آنقدر عمیق نشود که تبدیل به مشکلات لاینحل بشود.
|
سیاست داخلی |
اولمرت بعد از کنارهگیری یاس خود را از متوقف کردن حملات شهادتطلبانه فلسطینیها بیان کرده و گفته که «این حملات متوقف نمیشود مگر اینکه جداسازی کامل میان اعراب و اسراییلیها صورت بگیرد». البته این قصه سر دراز دارد. اسراییل در دهههای اول حاکمیت خود از تز انتقال بحران به خارج از مرزها استفاده میکرد. به این معنی که تجاوزگری و توسعهطلبی ارضی موجد ثبات داخلی فرض میشد. البته این راهکار هزینههای بزرگی در سیاست خارجی روی دست این رژیم گذاشت و نهایتا متوقف شد. از آنجاکه پناهندگان فلسطینی در اثر حملات اسراییل به کشورهای اطراف کوچ کرده بودند حملات اسراییل متوجه این کشورها شد تا بتواند باقیمانده این پناهندگان را نیز نابود نماید. حمله اسراییل به لبنان در سال 1982 در چنین چارچوبی صورت گرفت و به کشتارهای خونینی از جمله کشتار صبرا و شتیلا با واسطگی فالانژها انجامید. با این وجود حتی این حملات زمینی نیز قادر به بهبود شرایط امنیتی این رژیم نشد چرا که اشغالگریهای تازه نیروهای مقاومت تازهای را خلق کرد که این بار میتوانستند در پایگاه ملی خود آزادانه برای مواجهه با اسراییل آماده شوند و دست به حملات انتقامجویانه بزنند. تلاشهای نافرجام اسراییل برای تحکیم پایههای خود در حمله به لبنان به نحو فاجعهآمیزی منجر به تولد بزرگترین تهدید نزدیک برای این رژیم یعنی حزبالله لبنان شد. در یکی دو دهه گذشته واقعگرایی تا حدودی جای خود را در اندیشه سران اسراییل باز کرده است. درسی که گرفتند این بود که اشغالگری امنیت نمیآورد. عقبنشینی از لبنان گام اول بود. سپس عقب نشینی از نوار غزه و چیزی که اکنون اولمرت از آن صحبت میکند عقبنشینی از کرانه باختری است. با این وجود هنوز تاریخ درسهای بیشتری برای اشغالگران دارد. این که ظلم و ستم هیچ گاه نمیتواند دائمی و باثبات باشد و ثمره آن چیزی جز نابودی ظالم نیست. نمیتوان شریانهای حیاتی غزه را بست و زجر مردمش را به نظاره نشست و انتظار امنیت داشت. دروغگو خود اولین قربانی دروغگویی خود است چرا که هر لحظه میپندارد دیگران نیز به او دروغ میگویند. ظالم نیز اولین کسی است که به انتظار انتقام از خود نشسته است. مگر میتوان سرزمین یک ملت را غصب کرد و در آن دولتسازی کرد و ملتسازی کرد، ملت اصلی را زیر شکنجه و کشتار گرفت و زجر داد و با این همه منتظر نابودی محتوم نبود؟
|
سیاست داخلی |