فیلم جدید میرکریمی بنام «به همین سادگی» نه تنها نمیتواند ادعای توجه به زنان خانهدار را داشته باشد بلکه ضربهای کاری به این قشر از مردم محسوب میشود چرا که مهمترین نتیجه فیلم القاء وجود یاس و پوچی در زندگی این بخش بزرگ از زنان ایران و جهان است. فیلمساز با پرداختن افراطی به لایه سطحی زندگی و جزئیات روزمره تلاش میکند ناتوانی خود از یافتن معنایی در زندگی شخصیت اول فیلمش را به عدم وجود معنا در چنین زندگیای تعبیر کند. گذشته از اشکالات فنی نظیر فیلمبرداری سردست که بشدت چشم را خسته میکند، برخی مسایل غیرشرعی که از میرکریمی انتظار نمیرفت نیز در فیلم وجود دارد. تم اصلی فیلم پرداختن به پیشپا افتادهترین بخشهای زندگی آدمها چه زن و چه مرد است و از این رهگذر میکوشد با قیافهای روشنفکرانه یاس فلسفی خود را القاء کند و انسانها را بخاطر پوچی و بیهدفیای که ترسیم میکند تحقیر کند. زنی که باید دائم بشورد و بپزد و بسابد و تا دیروقت شب منتظر شوهرش بماند و خودش را برای او آرایش کند و آخرسر هم شوهر بعد از آمدن به خانه نه غذا بخورد و نه توجهی به زن میکند، چقدر غمانگیز! مشکل اصلی فیلمساز این است که آنقدر درگیر آنالیز و تجزیه زندگی آدمها شده است که از درک معنای موجود در زندگی تکتک آنها بازمانده است. انسان موجودی اجتماعی است و بخش مهمی از معنای زندگی وی نیز در رابطه با دیگران شکل میگیرد، بنابراین انسانی که تنها باشد تهی از معنا خواهد شد و به پوچی خواهد رسید. و این همان اتفاقی است که در فیلم برای زن میافتد، کارگردان آنقدر او را تنها نگه میدارد تا پوچ و تهی و بیمعنا جلوه کند و تا آخر حقارت برود. بله این فیلم واقعا یک فیلم «مدرن» بود چون دقیقا خصلت مدرنیته تهی کردن هر چیز از معناست.
|
سیاست داخلی |
در یکی دو سال اخیر پس از روی کار آمدن احمدینژاد راهکارهای زیادی برای مهار تورم در پیش گرفته شد اما هیچ یک از این اقدامات راه بجایی نبرد. اکنون پس از اتمام سال 86 باید بگوییم علیرغم اقدام موفق دولت در سهمیه بندی بنزین و کاهش مصرف آن، در کل کارنامه دولت در عرصه اقتصادی منفی ارزیابی میشود. یادمان نرود مهمترین انتقاد اصولگرایان به هاشمی رفسنجانی همواره وجود تورم رسمی 49 درصدی در یکی از سالهای ریاست جمهوری وی بود، اما اکنون رییس جمهور به ما دلخوشی میدهد که دشمنان میخواستند تورم 70 درصدی به ما تحمیل کنند و ما اجازه ندادیم. من فکر نمیکنم حجم اقدامات خارجی بتواند آنقدر بزرگ باشد که اقتصادی با 700 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی را بتواند این اندازه تکان دهد. درست است که قیمتها در سطح جهانی بالا رفته است اما واقعا چند درصد مصرف ما از محل واردات تامین میشود؟ مگر 70 میلیون ایرانی بیکارند و تولید ثروت و کالا نمیکنند؟ آیا واقعا بخش مهمی از تورم ناشی از سوءاستفاده بانکها در مساله چکپولها بود؟ اگر این طور بود با اقدامات مظاهری تا حالا باید شاهد کاهش قابل توجه تورم میبودیم.
مساله چیز دیگری است. تورم نشانه این است که در جامعه پول بیشتری وجود دارد بدون اینکه کالاها به همان میزان افزایش یافته باشند. من حرفهای نظری نمیزنم از اطراف خودم در دانشگاه و صنایع مخابراتی کشور به شما گزارش میدهم لابد بقیه جاها هم وضع به همین شکل است ..... از دو سه سال پیش که نفت گران شد من در یک شرکتی کار میکردم، یکدفعه سیل مناقصهها و پروژهها شروع شد. گروه هفت هشت نفری ما بجای اینکه کار پروژههای قبلی را انجام دهد فقط برای مناقصههای جدید پروپوزال پر میکرد. به تعداد افراد گروه پروژههای بزرگ چند ده میلیونی گرفته شد، معلوم نبود کی این کارها را قرار است انجام دهد. خلاصه ماجرا این بود که مسئولین فکر کرده بودند اگر تا پارسال 70 میلیون ایرانی به اندازه 100 واحد کالا و خدمات تولید میکردند کافی است پول بیشتری توزیع کنید تا 200 واحد تولید کنند، امری که بطلان آن آشکار است. افزایش تولید لنگ بودجه نیست مشکل در عدم بهرهوری کافی ماهاست. این مساله وقتی با پولهای بادآورده مواجه شود بدتر هم میشود چون احساس امنیت کاذبی به امثال من دست میداد که باعث میشد تلاشمان را کاهش دهیم.
بعد از آن من به دانشگاه آمدم. در دانشگاه مواجه شدم که انواع مکانیسمهای پخش پول ایجاد شده است، مقرری دانشجویان دکترا، مقرری استعدادهای درخشان، مقرری پژوهشکدهها، مقرری بنیاد نخبگان، پروژههای کوچکی که با چند دانشجو انجام میشود اما 200 میلیون یا یک میلیارد بابتش پول پرداخت میشود و مبتنی بر رابطه هم هست، انواع بودجههای پژوهشی بیحساب، به دانشجوی دکترا یک میلیون پول میدهند که سوار هواپیما شود و در کنفرانسی در آمریکا شرکت کند، با خودشان که صحبت میکنی فقط برای خستگی در کردن میروند و میدانند که از نظر علمی چندان لازم نیست. حمایت مراکز خارج از دانشگاه هم هست، مرکز تحقیقات مخابرات به هر کس که برای فرصت مطالعاتی برود خارج ماهی یک میلیون تومان پول حواله میکند، ..... یک لحظه صبر کنید آدم یاد کشورهای عربی میافتد، تازه طرح 50 هزار تومانی هم در راه است.
پول که در دست امثال من زیاد بشود بدمستیها زیاد میشود، تا پارسال نهار ماکارونی میخوردیم، امسال مرغ سوخاری میخوریم، قبلا اتوبوس سوار میشدیم حالا تاکسی سوار میشویم، وقتی حقوق مفت زیاد بشود نیازمان به کار کردن هم کاهش مییابد ..... پس اثر دوم افزایش نقدینگی افزایش مصرفزدگی و رفاهزدگی در جامعه است. این درست خلاف مشی اصولگرایی است. میخواستیم مصرفگرایی را ازبین ببریم بدتر آنرا ترویج کردیم، با ایجاد تورم بزرگ کاری کردیم که فقرا فقیرتر بشوند. تازه این اول راه است، با افزایش سطح مصرف، مخارج واقعیمان خیلی بیشتر از نرخ تورم رسمی بالا میرود چرا که سبد کالایمان هم به سمت کالاهای لوکستر بالا رفته است. در شرایطی که دولت دائم مشغول سفرهای استانی است مدیریت متغیرهای کلان اقتصادی به فراموشی سپرده شده است و کمکم جریانات کلان اقتصادی نیروی خود را نشان میدهند. در چنین شرایطی ما دولتی میخواهیم که در مرکز بنشیند و فکری برای کلیت سیستم بکند نه اینکه دائم وقتش را در میان جزییات هدر بدهد.
و این همه چرا رخ میدهد؟ من به شما میگویم .... گویی اصولگرایی لااقل به روایت احمدینژادیاش رابطهاش را با واقعیتها از دست داده است، در شرایطی که تورم بعنوان فساد رسمی در سطح جامعه رخ داده دولت دم از مبارزه با مفسدین اقتصادی میزند، با وجود افزایش شدید نقدینگی در دو سال گذشته مجددا طرحهای بلندپروازانهای برای توزیع نقدی یارانهها مطرح میشود، درهای واردات بنحو بیسابقهای قرار است باز شود و دور نیست که تولید داخلی بالکل ورشکسته شود. رییس جمهور با داخلیها طوری رفتار میکند گویی همه دشمن او هستند بنابراین شانس خود را برای شنیدن و پذیرفتن انتقادها از بین میبرد. بدتر از همه اینکه در چنین شرایط نامساعدی دست به تعویض وزرا میزند توگویی تقصیر آنهاست که چنین اتفاقاتی میافتد. صریحتر صحبت کنیم مشکل حتی شخص رییسجمهور هم نیست .... تفکر اصولگرایی یکی از پایههایش را در نفی وضع موجود و نفی بسیاری از دستاوردهای بشری قرار داده است و از همین جا هم ضربه میخورد.
|
سیاست داخلی |
در هفتههای گذشته موج شدیدی از عملیات رسانهای که وضعیت ائتلاف نظامی ناتو برهبری آمریکا را هدف قرار داده بود رسانههای جهانی را به خود مشغول کرده بود. محتوای این پیامهای پرحجم رسانهای القای ناتوانی و شکاف در درون ناتو و متزلزل شدن ساختار آن بود. اما چرا یکباره چنین سیبل خبری بوجود آمد و اوج گرفت؟ چیزی که هست در سال گذشته حرکتهای برتریجویانه نظامی آمریکا در تقابل با بلوک آسیایی شامل روسیه، چین، کره شمالی و ایران شدت گرفته بود و این موضوع میرفت که به واکنشهای خطرناک از سوی مسکو بینجامد. از جمله در زمانی که آمریکا خود را برای آغاز نصب سپر دفاع موشکی در اروپای شرقی آماده میکرد روسیه تهدید کرد که با حمله هستهای به آغاز این پروژه پاسخ خواهد داد. آمریکا احساس کرد که قدرتش بتنهایی برای غلبه بر روسیه کافی نیست، و ناتو بهترین انتخاب برای ساکت کردن روسیه بود. ناتو اگرچه اصولا بال نظامی ابرقدرت غربی محسوب میشود اما تاکنون ترجیح داده شده بود از قدرت آن در این منازعه استفاده نشود. در اجلاس اخیر ناتو قرار بود چند مساله بسیار مهم مورد بررسی قرار گیرد. از جمله الحاق چند کشور بلوک شرق دیگر به ناتو، دکترین استفاده از سلاحهای هستهای کوچک در جنگهای آینده و سپر دفاع موشکی. در کنار به میدان آوردن ناتو، بلوک غرب تلاش کرد با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی مانع از تمرکز مسکو بر اهداف نشست ناتو شود و امکان واکنش تند روسیه را از بین ببرد. در این راستا خط تبلیغاتی قدرتمندی از مدتها پیش در رسانههای بلوک تندروی غربی (فرانسه، آمریکا: فاکس نیوز و آلمان) آغاز بکار کرد که هدف آن انتقال این پیام بود که ناتو دچار هرجومرج شده است، در اثر گسترش زیاد از حد قادر به تصمیمگیری نیست و همگرایی خود را از دست داده است، در افغانستان قادر نیست نیروی کوچکی را بطور موثر سازماندهی کند، قادر نیست 20 هلیکوپتر به جبهه افغانستان اعزام کند و اینکه کشورهای غربی بطور فزایندهای با رهبری آمریکا مشکل پیدا کردهاند. کانادا نیز با ایجاد جروبحثهای ساختگی با آمریکا نقش مهمی در این سناریوی تبلیغاتی ایفا کرد. هدف ازین تبلیغات این بود که به روسیه بباورانند که گسترش ناتو نه تنها یک خطر نیست بلکه با افزایش واگرایی این سازمان آن را به فروپاشی و بیتصمیمی بیشتر نزدیک میکند، اینکه مداخله ناتو در فراتر از مرزهای اروپایی سابق خود نه تنها محاصره روسیه نیست بلکه موجب تضعیف ناتو خواهد شد. البته سران روسیه کاملا تحت تاثیر این شانتاژ خبری قرار نگرفتند و اگرچه در اثر این موج خبری مجبور شدند تن صدایشان را پایین بیاورند اما همزمان، با علامت دادن به ایران برای طرح درخواست رسمی برای پیوستن به پیمان شانگهای و اعلام آمادگی برای پذیرش این درخواست، آمادگی عملی خود را برای ورود به دوران دیگری از جنگ سرد با غرب به رهبری آمریکا اعلام کردند. پیمان شانگهای اکنون به نسخه جدید پیمان ورشوی سابق تبدیل شده است که با مرکزیت آسیا و با رهبری سیاسی-نظامی روسیه و اقتصادی چین خود را برای دورهای طولانی از جنگ فرسایشی ایدئولوژیک به غرب که اکنون بسیاری از مرزهای پیمان ورشو را پشتسر گذاشته است آماده میکند. با این حال چشمانداز چنین جنگ سردی چندان هم ناامیدکننده نیست. پیروزیهای منطقهای ایران، شطرنج ماهرانه کره شمالی در محاصره دشمنان، بازیابی نظامی روسیه و حرکت طوفنده اقتصادی چین، بهمراه وسعت استراتژیک این پیمان و فراگیری جمعیتی آن، در کنار ظاهر شدن ضعف شدید در ابرقدرت غربی نشانههای امیدوارکنندهای است که میتواند برتری فنی و فرهنگی غرب را تا حدودی خنثی کند و به مبارزهای برابر بینجامد.
|
سیاست داخلی |
انسان، به این اعتبار که حیات دارد، متصل به کلی است، یا شاید بهتر باشد بگوییم .... جزئی از آن وجودی است، که تجلی بالاترین کمال و زیباترین وحدت موجودات، از ماده بیجان تا برترین جانداران است. زمانی که به تنوع خیره کننده حیات مینگریم، زمانی که به زمین، این مادر حیات، از فضایی خیالی و دور، چشم میدوزیم، زمانی که وارد قلمرویی تازه میشویم، زمانی که بوی تازگی بارانخورده کوچهها را، با تمام وجودمان حس میکنیم، تازگی حیات با دردی عمیق در قلبمان از فراق هر آنچه با آن متصل نیستیم جوانه میزند .... آب که نشانه حیات، و حیاتبخش است، وقتی از آسمان آبی زیبا، بر زمین قهوهای، آرامآرام و با نرمی میبارد .... در تار و پود هر چیزی که بر زمین «هست» نفوذ میکند، بوی آن را در فضا میپراکند، رنگی تازه به آن میبخشد، و به آن تازگی و لطافت آبگونهای میبخشد .... هیچ یک از ما، قادر نیستیم، نه اقیانوس حیاتی که در آن غوطهوریم، توصیف کنیم. نه نیمه پر آنرا میبینیم، نه نیمه خالی آنرا میفهمیم .... چیزی که از حیات در ما باقی مانده است .... دردی عمیق است ... که هر از گاهی در قلبمان تازه میشود .... و معنای حیات، چه بسا چیزی جز درد نیست .... احساس همزاد درد است ... که شاید تنها احساسی است که کمی قویتر از حد معمول شده است ... اگر طرح ظریفی را با نوک انگشتانمان لمس کنیم، اگر چیزی خشنتر را احساس کنیم، یا چیزی را که اینقدر خشن است که از حریم محافظ ما میگذرد، ما همه را با یک احساس واحد مییابیم .... معنای وجود، چه بسا احساس نیاز ما برای وصل شدن به هر آنچیزی باشد، که رنگ و بویی از آب حیات را به خود گرفته است، نیازی به گرفتن هر دستی، که بسوی ما دراز میشود، نیازی به دیدن هر آنچه تاکنون با لذت تماشای آن آشنا نشدهایم، نیازی به بوییدن هر بوی خوشی، دیدن هر گل زیبایی .... تو گویی، این آرزوهای محال، پاسخ سوالی است که از خود داریم، که مفهوم زنده بودن ما چیست؟ انسان، و چه بسا بهتر باشد که دیگر موجودات را هم شریک کنیم، تجلی فقر مطلق است، یکپارچه نیازی است، دستی یاریخواه است، بسوی هر آنچه زیباست، هر آنچه پذیراست، هر آنچه آسیب نمیرساند، هر آنچه سیراب میکند، هر آنچه گویی .. نیاز ما را میفهمد، هر آنچه نشانی دارد در خود، از آنچه محبوب مطلق ماست، آری تو گویی، «خدا هست»، چون من، مییابم که به حضور او، وجود او، تماس با او، نیازمندم، و اگر نبود خدا، نه اینکه بگوییم زندگی بیمعنا بود، بهتر است بگوییم اصلا زندگی نبود .... چرا که در جایی، که تاکنون آبی به خود ندیده است، تشنهای نیز نمیتوان یافت ......
|
سیاست داخلی |
پیروزی تازه اصولگرایان در انتخابات مجلس هشتم اگرچه تا حدی طبیعی بود اما نشان از نوعی تحول در مفهوم اصولگرایی نیز دارد. طبیعی است چرا که معمولا چرخش گفتمانی در جامعه بیشتر با دورههای ریاست جمهوری همگام است تا دیگر انتخابات. بنابراین جریانی که دولت را در دست دارد معمولا آنقدر قدرتمند هست که انتخاباتهای دیگر را نیز با موفقیت نسبی پشت سر بگذارد. هنگامی که دولت سازندگی بر سر کار بود انتخابات مجلس پنچم را نیز کارگزاران تصاحب کردند. هنگامی که جریان دوم خرداد بر سر کار بود چندین انتخابات پیاپی به نفع آنها به پایان رسید. بنابراین اگر کسانی منتظر شکست طبیعی اصولگرایان باشند باید تا انتخابات شوراهای بعدی صبر کنند.
از سوی دیگر، پیروزی اصولگرایان در این انتخابات تا حدی مایه تعجب است. اصولگرایی از ابتدای پیدایش در سال 1380 چند مرحله را پشت سر گذاشت. فاز اول آن که شکل جنبش به خود گرفت بر مبنای اسلامگرایی و مبارزه با فساد حکومتی و همزمان با پیام هشت مادهای رهبری و نظریهپردازیها در خطبههای پیش از نماز جمعه تهران توسط آیت الله مصباح یزدی شکل گرفت. در مرحله دوم اصولگرایی یکی دو سال بعد در هیات یک نیروی سیاسی نسبتا بزرگ با محوریت گفتمان عدالتخواهی ظاهر شد در حالی که از نیروی اسلامگرایی مستتر در آن روزبروز کاسته میشد. اینجا جایی بود که احمدینژاد ظاهر شد و پرچم اصولگرایی را به دست گرفت. اکنون بنظر میرسد باید مرحله سومی برای این جریان در نظر بگیریم. اکنون این جریان بقدری گسترده شده که بسیاری از رایدهندگان لیبرال نیز ممکن است به آنها رای بدهند، نظریههای اسلامگرایانه همگی آزمایش شدهاند و بیشتر آنها با مخالفت نخبگان لیبرال جامعه موضع دفاعی گرفتهاند یا تنها تاثیرات محدودی از خود بجای گذاشتهاند. مبارزه با ربا آنقدر در مصاف با درسخواندههای اقتصاد شکست خورد که اکنون نیروهای خود اصولگرایان (مثل مظاهری) آنرا زیر سوال میبرند. در مرحله فعلی اصولگرایی تبدیل به گفتمان عمومی جامعه شده است، از مختصات اقلیتی خود تهی شده (اسلامگرایی) و روحیه ملیگرایی وحدت بخش عمیقی در آن تزریق شده است. در تاریخ معاصر ایران دین هر گاه صبغه ملیگرایانه به خود گرفته است ترکیب قدرتمندی ایجاد کرده است که تغییرات عمیقی ایجاد کرده است. نهضت ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس از آن جملهاند.
در سالهای اخیر به خطر افتادن امنیت ملی ایران بر اثر اجماع نصفه نیمه جهانی (یا بهتر گوییم غربی) بر علیه ایران در پرونده هستهای فرصتی برای بازتولید گفتمان اسلامگرایانه-ملیگرایانه دفاع مقدس بوجود آورد که با گفتمان بموقع احمدینژاد ترکیب شد و باعث حاکمیت اصولگرایان شد. بدینسان فعالیت اتمی ایران با تشدید تخاصم غرب با ایران منجر به بازگشت وحدت ملی به ایران با محوریت نظام مستقر و تحکیم ارزشهای ملی و فرهنگی کشور شد. البته در این راه شرایط تازه بینالمللی از جمله برگشت نزاع شرق و غرب و همینطور جنگ جهانی آمریکا بر علیه دشمنانش پس از 11 سپتامبر یاریگر این تحول در ایران بود. از دیدگاه راهبردی بینالمللی ایران با پشت سر گذاشتن یک دوره پرآشوب گلاسنوست در دولت دوم خرداد به سلامت وارد دوران ثبات داخلی و مبارزهطلبی خارجی شد و با حفظ و ارتقاء عوامل قدرت ذاتی خود برنده بزرگ بازی مابعد جنگ سرد در خاورمیانه بوده است.
|
سیاست داخلی |