سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات

سخنی با حامیان ربا (دوشنبه 86/3/21 ساعت 11:35 صبح)

از آنجا که بالاخره کار میان احمدی نژاد و بزرگ رباخواران مملکت به داوری فقهای شورای نگهبان کشید و فی‏الجمله نتیجه تقریبا روشن است ذکر نکاتی چند در باب جمع‏بندی از دو سال مبارزه با ربا یا بهتر بگوییم 6 سال، خالی از لطف نخواهد بود.

اگر شماها بانکدارهای بزرگ طرفدار دمکراسی بودید باز جای شکرش باقی بود. کافی بود بشما بگوییم که هنوز آنقدر از سوم تیر نگذشته که در آن مردم رایی قاطع به یک آدم یلا قبایی دادند که مهمترین شعار اقتصادی‏اش حذف ربا بود. احمدی‏نژاد قدم اول را لرزان برداشت و بجای کاهش یکباره بهره بانکی به کاهش پلکانی سالی دو درصد رضایت داد. حضرات شما هم یک سالی تحملش کردید تا آبها از آسیاب بیفتد. حالا که همه یادشون رفته که جریان سوم تیر چی بود دیگه کسی از شماها برای ایشان تره هم خورد نمی‏فرمایید.

اگر شماها مثل پدران معنوی‏تان در عصر روشنگری معتقد به تجربه بودید و هیچ چیزی را تا خودتان آزمایش نمی‏کردید نمی‏پذیرفتید باز خوب بود. بشما نشان می‏دادیم که چگونه کاهش اندکی در نرخ بهره بانکی در یکی دو سال گذشته باعث کاهش متناسب در نرخ تورم شده است. ممکن بود حتی چشمانتان را آنقدر باز کنید که عملکرد اسلام‏گرایان ترکیه در کاهش شدید نرخ بهره و کنترل تورم را هم بتوانید ببینید.

اگر شماها اهل اسلام و مسلمانی بودید که نیستید مثل داستان شازده کوچولو می‏پرسیدیم لطفا یک رباخوار بمن نشان بده! اگر نظام بانکداری که شما ارائه داده‏اید ربا نیست پس ربا اصلا وجود خارجی ندارد. آیا عملکرد شما تفاوتی با عملکرد بانک جهانی یا بانک‏های خارجی دارد؟ اگر ندارد پس یا هر دو رباخوار هستید یا هیچ کدام. و از آنجاکه دلیلی در دست نداریم که فکر کنیم بانک‏های ضددین در غرب به حکم ربا توجهی دارند پس تکلیف شما هم روشن است. اگر تئوریسین شما «موسی غنی‏نژاد» مدعی است ربای تولیدی حلال است در جواب می‏گوییم که نگاه اسلام در تولید مسئولیت‏پذیری سرمایه‏گذار و مجری است نه این که سرمایه‏گذار بدون توجه به سود و زیان کسب سود خود را ببرد. و این بسادگی از روز اول اسمش مضاربه بوده است و کاملا مترقی‏تر از کاپیتالیسم و سوسیالیسم شماست. اگر هم عقبه فکری شما بگویند بدلیل وجود تورم ربا باید باشد از آنها می‏پرسیم مگر در زمان ائمه تورم نبود؟‏ هزاران حدیث وجود دارد که دلالت ضمنی بر تورم شدید و گاه حتی نوسانی در زمان ائمه دارند. در زمان عثمان قیمت اسب به حد هموزنش طلا هم رسید!

شما مردم را ساده فرض کرده‏اید؟ طوری حرف می‏زنید انگار با سفر کریستف کلمب به قاره آمریکا ناگهان تمام مناسبات تاریخی عوض شد و تاریخ جدیدی آغاز شده. می‏گویید طلا که سکه رایج آن زمان بوده ارزش ماهوی داشته در حالی که اسکناس صرفا نمایانگر قدرت خرید است. اولا بگویید ارزش ماهوی طلا در چیست؟ آیا کاربرد صنعتی داشته؟ اگر نداشته آیا منطقی‏تر نیست بگوییم طلا بدلیل کمیابی‏اش ارزشمند بوده است؟ یعنی در واقع قیمت طلا در قیاس با دیگر کالاها بستگی به حجم طلای موجود در جامعه است دقیقا مشابه اسکناس. در گذشته و در ابتدای روی کار آمدن احمدی‏نژاد در مورد ربا بحثهای زیادی داشته‏ام اینجا درصدد تکرار آنها نیستم. اما بدانند امروز یک کلمه که از دهانشان در دفاع از ربا بیرون بیاید مسئولیتش تاریخی است. چرا که کمتر زمانی چنین فرصتی برای حذف ربا بوجود آمده است و اگر این فرصت هم از دست برود معلوم نیست دوباره بدست آید. بنابراین خودتان را برای آتش عذاب الهی آماده کنید.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    و الذین امنوا اشد حبا لله (چهارشنبه 86/3/16 ساعت 3:51 عصر)

    حضرت علی (ع) خطاب به مردم زمان خود می‏فرمایند که من یاران رسول خدا را دیدم، آنها شبیه شما نبودند. شبها از شوق خداوند و یا از خوف عذاب الهی از رختخواب برمی‏خواستند و به راز و نیاز می‏پرداختند. امروز نیز ما باید از خودمان بپرسیم رابطه‏مان با خدا چگونه است؟ آیا واقعا دوستش داریم؟‏ یا تنها تحملش می‏کنیم؟ آیا می‏توانیم نام خود را اهل ایمان بگذاریم در حالی که در دلمان اثری از محبت به خدا نیست؟‏ اصولا مگر می‏شود کسی خدا را بشناسد و عاشق او نباشد. اگر محبتی به خدا احساس نمی‏کنیم شناختنمان هم زیر سوال است. بقول حاتمی‏کیا که می‏گفت زمان جنگ برایمان زیاد پیش می‏آمد که در زندگی متذکر حق بشویم ولی اکنون هر چند سال یکبار هم پیش نمی‏آید. راستی هر چند وقت یکبار پیش می‏آید که دلمان برای خدا تنگ شود؟‏ آیا تا حالا پیش آمده که ذکر «سبحان الله» بر زبانمان جاری شود؟ از قدیم فکر کرده‏ایم ذکر نوعی کلمه جادویی یا ورد است که کسانی که روزی صد بار بگویند خدا بهشان ثواب خواهد داد. یا حداکثر فکر کرده‏ایم که گفتن ذکر باعث خواهد شد انسان به یاد خدا باشد و گناه نکند. اما حقیقت این است که ذکر تنها تجلی حب به خدا باید باشد. مثل عاشقی که هر چند لحظه یکبار ولو مخفیانه نام محبوب خود را بر زبان می‏آورد و بر آتش شوق خود می‏افزاید. نماز شب را همیشه نوعی تمرین سخت قلمداد کرده‏ایم که بجای آورندگان آن اراده‏ای محکم پیدا خواهند کرد برای حرکت در راه خدا. اما نمی‏دانیم که مقصود از آیه قرآن چیست که می‏گوید در نیمه‏های شب پهلوهایشان از رختخواب جدا می‏شود .... تعبیری از بی‏تابی و شیدایی است نه از اراده و استحکام. آیا ندیده‏ای که عاشق گاهی شبها بی‏قرار معشوق از خواب برمی‏خیزد و به یاد او اشکی می‏ریزد؟ تعجب می‏کنی وقتی گفته می‏شود که امام معصوم زمان نماز که فرامی‏رسید رنگ از رخسارش می‏پرید و از همه بریده می‏شد .... مگر تا بحال ندیده‏ای که عاشقی هنگامی که به زمان دیدار محبوب خود می‏رسد چه پریشان‏حال است ..... راستی معنویت چیست؟ و چرا در میان من وشما یا نیست یا آنقدر کمرنگ است که حضورش را احساس نمی‏کنیم؟ در کشاکش «عملگرایی» گیر کرده‏ایم و ارزش‏های دیگر را بفراموشی سپرده‏ایم. از یاد برده‏ایم که همیشه فضیلت در دویدن نیست گاهی در نشستن است و تفکر و تذکر. اگرچه عمل جایگاه رفیعی در بنای اسلام دارد اما مومنین واقعی همانطور که شیران و مجاهدان روز هستند باید زاهدان شب نیز باشند.
  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    فمینیسم ایرانی (شنبه 86/3/12 ساعت 10:30 صبح)

    تهاجم فرهنگی دارای یک لایه سطحی و یک لایه عمقی است. لایه سطحی شامل تقلید از غرب در مسایلی مانند پوشش، رفتار و نهادهای اجتماعی است. اسلام با تکیه بر قاعده «نفی تشبه به کفار» مسلمانان را از این گونه تقلیدها از غیرمسلمانان نیز بازمی‏دارد اما مساله مهم این است که تقلید ظواهر غربی برخواسته از نفوذ فکر غربی است. تا زمانی که ما در ذهن و ایدئولوژی خود دنباله‏روی غرب نباشیم تمایل قلبی به تقلید ظاهری از آنها پیدا نخواهیم کرد و عمق تهاجم فرهنگی نیز در همین پذیرش ایدئولوژی غرب است.

    «فمینیسم ایرانی» ممکن است مثل «غربزدگی بومی» متناقض و خیالی بنظر برسد اما خیالی است که به حقیقت پیوسته .... فمینیسم در ایران بومی شده است. فمینیسم صورتی از ایدئولوژی لیبرالیسم است که در حوزه مسایل زنان تجلی پیدا کرده است. بنیاد لیبرالیسم بر تساوی‏طلبی اجتماعی است که در فمینیسم بصورت تساوی زن و مرد درآمده است. لیبرالیسم با تکیه بر تساوی‏طلبی میان افراد جامعه هر گونه ولایت انسان بر انسان (از جمله ولایت کلیسا و دین بر جامعه) را نفی کرد و فمینیسم نیز مدعی اجحاف در حق زنان در نهاد خانواده شد. این در حالی است که برای اداره هر اجتماع کوچک یا بزرگ وجود سلسله مراتب (ولایت بعضی بر بعضی دیگر) امری ضروری است و اگر قرار باشد سلسله مراتبی وجود نداشته باشد همه نهادها از بین خواهند رفت.

    فمینیستها مدعی ظلم به زن در جامعه هستند. از نظر آنها زن موجود مظلومی است که دائما حقوقش توسط مردان نقض می‏شود. بنابراین یک آدم فمینیست نه تنها از نظر تئوری معتقد به تساوی زن و مرد است بلکه در عرصه عمل از آنجا که ناتوان از تغییر مناسبات جامعه است احساس خشمگینانه‏ای نسبت به جامعه و بخصوص مردان دارد. بازتاب ذهنی این احساس تنفر برترانگاری زن بر مرد است چرا که مرد ظالم است و زن مظلوم. بنابراین اولین نشانه یک فمینیست تنفر از مردان است. البته این خشم در موارد اندکی بصورت بارز خود را ظاهر می‏کند و در بیشتر موارد تحت پوشش حرکت‏های جمعی با ریسک و خطر پایینتر بروز پیدا می‏کند. یک زن فمینیست از آنجا که خود را دستکم مساوی مردان می‏داند مجبور است مردانه‏تر از آن باشد که در واقع هست. وی در واقع احتمالا محکم حرف می‏زند و وقتی تصمیم می‏گیرد مثل مرد پای حرفش می‏ایستد. ممکن است احیانا از روی نرده‏ها هم بپرد و کارهای جوانپسند دیگری هم انجام بدهد. به هر حال منتظر مردی است که خشم خود را از وی نشان دهد. این صورت حاد از بیماری فمینیستی را می‏توانید در بازی «هدیه تهرانی» در نقش‏های متعدد در انبوهی از فیلم‏ها از «سلطان» به بعد ببینید.   

    اما بحث اصلی ما این گروه از افراد نیستند. وجه غالب فمینیسم در ایران آنچیزی است که می‏توانیم نام «حرکت زنان» را بر آن بگذاریم تا تاکیدی بر گستردگی آن کرده باشیم. تجلی زن‏گرایی در ایران تلاش زنان برای ارتقای جایگاه اجتماعی خود است. البته کسی نباید از تلاش هیچ فردی برای پیشرفت در جامعه ناراحت باشد اما اگر تنها دو نفر در یک جامعه زندگی کنند، آن وقت تلاش بی‏سابقه یکی برای ارتقاء جایگاه خود معنایی جز غلبه بر دیگری را نخواهد یافت. این دو نفر «زن» و «مرد» هستند. در نیم قرن پیش در آمریکا زنان تحت تاثیر جنبش فمینیستی بطور گسترده‏ای به اشتغال خارج از خانه روی آوردند ولی نتیجه این امر تنها گسترش بیکاری میان مردان بود. در ایران ما معمولا خیلی خوشحال هستیم که اکثریت محیرالعقولی از ورودی‏های دانشگاه‏ها را دختران تشکیل می‏دهند و حداکثر اینکه نگران تغییر توازن تحصیلکرده‏ها و ایجاد مشکل در امر ازدواج هستیم. معمولا با استناد به جامعه‏شناسان غربی علت رویکرد گسترده دختران به تحصیلات عالی را ناشی از تنگنای زندگی اجتماعی زنان در جامعه عقب‏افتاده ایران می‏دانیم. چه بسا حقیقت غیر ازین باشد. دخترها خودشان صراحت بیشتری دارند. آنها می‏گویند می‏خواهند درس بخوانند تا در آینده بتوانند با یک آدم حسابی ازدواج کنند. آنها هر مرد بی‏سروپایی را لایق خود نمی‏دانند و حتی اگر هنوز دبیرستانی باشند رویای ازدواج با یک دانشگاهی را در سر می‏پرورانند. بنابراین اگر موافق باشید علت هجوم دختران به دانشگاه‏ها برتر دانستن خود از گروه کثیری از مردان است.

    از داستان مظلومیت دختران در خانواده و روی‏آوری اجباری آنها به دانشگاه که یک تم قالبی فمینیستی است که بگذریم به مظلومیت این قشر شریف در امر ازدواج می‏رسیم. جامعه‏شناسان چه تحلیلی از پدیده افزایش سرسام‏آور مهریه دارند؟ جز تحلیل آبکی مبتنی بر «چشم و هم‏چشمی خانواده‏ها». و چرا مردان نتوانسته‏اند یک حرکت سازمان یافته در برابر افزایش مهریه داشته باشند؟ آیا دلیل آن فقر تحلیل نیست؟ یا بهتر بگوییم تسلط گفتمان فمینیستی حتی بر مردان. در حالی که زنان حرکات جمعی طبقاتی را تمرین می‏کنند مردان هنوز در بند عشق و عاشقی هستند. مردی که بر اثر به اجرا گذاشته شدن مهریه همسرش به زندان افتاده بود جلوی دوربین سیما می‏گفت «هنوز دوستش دارم». این روزها به زندان انداختن شوهران تبدیل به یک رویه شده است و این موضوع نهاد خانواده در ایران را دچار تزلزل جدی نموده است. امروز اگر چه زنان ادعا میکنند که در امر ازدواج آنها انتخاب می‏شوند بجای آنکه انتخاب کنند، اما حقیقت این است که مردان انتخاب می‏کنند که زیر بار تبعیت کدام زن بروند. بنظر من افزایش سرسام‏آور مهریه نتیجه احساس خشم نهادینه شده زنان از مناسبات اجتماعی است و به اجرا گذاشته شدن مهریه‏ها نشانی از انتقام‏جویی آنان.

    جنبش زنان ایرانی اگر با قدرت فعلی ادامه یابد در قدم اول نهاد خانواده را درهم خواهد کوبید. اگر چه تاکنون مردها بار مسئولیت خانواده را با بر عهده گرفتن خرج خانواده (حتی اگر زن هم شاغل باشد) و با پذیرفتن ریسک مهریه بالا و با پذیرش سلطه نسبی زن بر خانواده پذیرفته اند اما انتظار می‏رود چنانکه در غرب رخ داد زنان به این هم رضا ندهند و تا نابودی کامل نظام خانواده پیش بروند. در قدم بعدی جنبش زنان ماهیتی سیاسی خواهد یافت و با ایدولوژی بشدت مهاجم و سرسختی که دارد و با پایگاه طبقاتی بزرگی که در اختیار دارد کرسی‏های سیاسی را به نفع پوچ‏گرایی خود تسخیر خواهد کرد. امری که در غرب امروز شاهد آن هستیم. البته غرب میزان زهرآگین بودن این جنبش برای آینده ایران را کاملا تشخیص داده و سرمایه‏گزاری بزرگی روی آن کرده است. از جایزه نوبل به شیرین عبادی تا جایزه کن امسال به یک فیلم فمینیستی ساخته یک زن ایرانی. غرب بیش از حرکات مسلحانه به حرکات زن‏محورانه امید بسته است.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    پس‏لرزه‏های مذاکره ایران و آمریکا (سه شنبه 86/3/8 ساعت 2:9 عصر)

    مذاکراتی که دیروز میان نمایندگان ایران و آمریکا در کشور تحت اشغال آمریکا برگزار شد تاثیرات مهمی در عرصه بین‏المللی برجا خواهد گذاشت که در اینجا به اختصار به آنها می‏پردازیم. اگر چه نفس انجام چنین مذاکراتی موجب ایجاد مشاجرات و شکافهایی در درون جناح‏های سیاسی دو کشور شد اما تاثیرگذاری این مذاکرات را باید بیشتر در عرصه بین‏المللی جستجو کنیم. کشیده شدن ایران به چنین مذاکراتی حاصل فضاسازی آمریکا در محیط بین‏المللی بود بگونه‏ای که ایران توانایی گریز از چنین مذاکراتی را نداشت. درست به همان دلیلی که ایران بسختی می‏توانست از مذاکره با آمریکا در اشغال افغانستان و متعاقب آن اشغال عراق خودداری کند. با این حال پس از چندین نوبت جاخالی دادن وزیر خارجه ایران از ملاقات با همتای آمریکایی‏اش ادامه این روند بصلاح دانسته نشد و اجلاس دیروز در دستور کار قرار گرفت.

    اما ایران در شرایطی به دیدار آمریکا رفت که خصومت میان دو کشور نقطه اوج خود را پشت سر گذاشته بود و تردیدها درباره نحوه مدیریت آمریکا بر بحران‏های بین‏المللی در افکار عمومی داخل آمریکا و در میان سیاستمداران بلوک‏های مختلف قدرت بالا گرفته بود. آمریکا اگر چه با نمایش مذاکره با ایران بدنبال بهبود وجهه جهانی خود بود اما باید گفت مهمترین نتیجه چنین مذاکره‏ای به خاک سپرده شدن «نفرت از ایران» بعنوان یک راهبرد بین‏المللی خواهد بود. آمریکا پس از یک مغازله چهار ساعته با دشمن دیرین خود صلاحیت اخلاقی خود را برای رهبری جبهه جهانی ضد ایرانی از دست داده است و دیگر قادر نخواهد بود دشمنی شدید با ایران و ترس از این کشور را برای افکار عمومی توجیه کند. چطور می‏توان نگران بمباران هسته‏ای توسط کشوری بود که می‏توان با او حرف زد؟ از این نظر تاثیر مذاکره ایران و آمریکا مشابه ماجرای آزادسازی ملوانان انگلیسی از سوی ایران بود که یک شوک مثبت به جناح اروپایی جبهه ضد ایرانی وارد کرد بگونه‏ای که هیچ‏گاه از این شوک نتوانستند خارج شوند. انگلیس پس از اینکه نمک‏گیر ابراز لطف ایران شد بطور کلی به لاک خود فرو رفت و دیگر نتوانست نقش رهبری مبارزه خشن با ایران در عرصه بین‏المللی را ادامه دهد. اکنون نیز انتظار می‏رود آمریکا بعنوان تنها بازیگری که فی‏نفسه بر نفرت از ایران تاکید داشت بسرعت مشروعیت بین‏المللی‏اش را در این زمینه از دست بدهد. اگر چه روند تجدید روابط با آمریکا تازه در آغاز راه است اما از هم‏اکنون نشانه‏هایی از فروپاشی این «اجماع بین‏المللی» بر ضد ایران به چشم می‏خورد:

    1- الگوی قیمت نفت برای سالهای گذشته کاملا روشن بود. هنگامی که تنش‏ها میان ایران و آمریکا بالا می‏گرفت قیمت نفت نیز بعنوان نشانگر تنش بالا می‏رفت، اکنون اوضاع برعکس است. همزمان با کاهش تنش قیمت نفت که مدتها در شرایط آرامش بسر می‏برد بسمت رکوردها بالا می‏رود. بهانه‏های همیشگی که گویا بیشتر برای پنهان کردن اصل مساله بکار می‏روند این است که اعتصاب در نیجریه و پایان مهلت شورای امنیت به ایران باعث افزایش قیمت نفت شده است. اما حقیقت مساله این است که آمریکا در ماه‏های گذشته برای افزایش فشار بر ایران، اعراب را وادار کرده بود با اضافه تولید قیمت را کاهش دهند تا اعتمادبنفس ایران کاهش یابد. اکنون اعراب که نظاره‏گر کاهش نفوذ منطقه‏ای خود و نزدیکی ایران و آمریکا هستند دیگر لزومی نمی‏بینند ازین رهبر شکست خورده تبعیت بکنند. اکنون آنها با کاهش تولید عصبانیت خود را از آمریکا آشکار کرده‏اند.

    2- اتحادیه اروپا پس از امضای قرارداد واردات گاز از ایران در مقابل آمریکا ایستاد و با توصیه سولانا به آمریکا جهت انجام مذاکره رودررو با ایران تلاش کرد تابوی دشمنی ایران و آمریکا را بشکند و خود را از زیر بار همراهی با آمریکا در این ماموریت دشوار رهایی بخشد. اکنون اروپا با خرسندی و در سکوت نظاره‏گر فروپاشی مبارزه با ایران است.

     

    3- محمد البرادعی نیز هنگامی که بالاخره پیشنهادهای مکررش برای وارد شدن آمریکا به گفتگو با ایران در شرف انجام بود بار سنگین خود را زمین گذاشت و اعلام کرد بهتر است سطح کنونی غنی‏سازی در ایران برسمیت شناخته شود. او هر چقدر هم که وابسته به آمریکا باشد از تلاش چند ساله برای خطر اول نشان دادن ایران که امری دشوار بود خسته شده و اکنون احساس آرامش بیشتری خواهد کرد.

    در عرصه داخلی دو کشور اگر چه جبهه اصولگرا در ایران قادر است به دشمنی ذاتی خود با طاغوت بین‏المللی به رهبری آمریکا ادامه دهد اما در آمریکا جکهوری‏خواهان قادر به ادامه چنین روندی نخواهند بود. چرا که دشمنی آنها با ایران بر مبنای خطر احتمالی ایران برای امنیت آمریکا استوار شده است و چنین ذهنیتی با انجام مذاکرات دوجانبه بطور کامل فروخواهد ریخت. البته این بمعنای پایان اقدامات خصمانه آمریکا و غرب بر علیه ایران نخواهد بود بلکه تنها نشانه تضعیف مشروعیت بین‏المللی این اقدامات خواهد بود.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    ایران در عصر اقتدار (شنبه 86/3/5 ساعت 2:34 عصر)

    دو سه سال پیش کسی شعارش این بود که «ما می‏توانیم». آن روزها این بیشتر یک ژست انتخاباتی یا یک شعار خوشدست مشابه «زنده باد مخالف من» یا «جامعه مدنی» پنداشته می‏شد. اما اکنون روشن شده است که این حرف بیش از یک شعار بوده است. حالا می‏توانی اگر دقت کنی صرف‏های مختلف فعل توانستن را از هر رهگذری نیز بشنوی. اگر تا چند سال قبل ناراحتی‏های مردم رنگ ناامیدی می‏گرفت اکنون هر کسی خواهان حل مشکلات است. بارها دیده‏ام زمانی که افرادی در اتوبوس‏ها شروع می‏کنند به حرف زدن و اعتراض کردن به یک مشکل خاص، خواستار آن هستند که آن مشکل با یک فشار، با یک تمرکز ملی بطور واقعی و دائمی حل شود. و این چیزی نیست مگر انعکاس شیوه مدیریتی احمدی نژاد بر مردمی که شاهد موفقیت «مدیریت انقلابی» بوده‏اند. روزی بود که احمدی نژاد را مسخره می‏کردند که گویی سطل آسفالت را برداشته دنبال گودال می‏گرده که شبانه هم که شده پرش کنه. امروز پر کردن گودال و زدودن برف ملاک موفقیت مسئولین حوزه‏های مختلف شده. دیگر کسی با آمارهای آنچنانی و برنامه‏ریزی به اصلاح بلند مدت که در واقع پوششی برای پاک کردن صورت مساله و فراموشی بود فریب نمی‏خورد. دولت «ما می‏توانیم» شعار نداده بود. این جمله آنچنان با روحش آمیخته بود که بلافاصله در همه جهات بروز کرد ....

    1- بمحض روی کار آمدن دولت نهم وزیر صنایع تبدیل به یک شخصیت مهم شد. طرفهای قراردادهای خارجی سایه تهدید را بالای سر خود حس کردند و با اندکی تشر مجبور شدند در مفاد ظالمانه برخی قراردادها تجدید نظر کنند. این مساله جزء شیرینی‏های اولیه روی کار آمدن دولت مکتبی بود. چرا که درست تا پیش از آن عادت داشتیم که با هزار توجیه قراردادهای شبه استعماری را بپذیریم و مهمترین توجیه امضا کنندگان هم این بود که ما در این دنیای وانفسا قدرتی بیش ازین نداریم. به این شکل خودی‏ها شرنگ شکست را در کاممان می‏ریختند.

    2- عملکرد وزارت اطلاعات نمونه‏ای دیگر از مشی مقتدرانه ایران در زمان دولت جدید است. اگر در گذشته دائما شاهد بده بستان برخی عناصر با خارجی‏ها بودیم و هیچ کس گویا قادر نبود نقطه پایانی برای این روابط بگذارد، امروز با اقتدار سرپلهای اطلاعاتی دشمن دستگیر می‏شوند، اعتراف می‏کنند و دستشان از سرنوشت این ملت قطع می‏شود. ما از سرگذشت مشروطه درس آموخته‏ایم و هرگز با مسامحه اجازه نخواهیم داد عوامل دشمن در کشور نفوذ کنند.

    3- وجه دیگر اقتدار ایران را باید در عملکرد قوی نیروی انتظامی در روزهای اخیر دید. برای اولین بار این نیرو توانست با عبور از جوسازی رسانه‏ای با پدیده بدحجابی برخورد کند. اگرچه روزنامه‏های دوم خردادی همیشه طرفدار فاسدین بوده اند اما حمایت آبکی‏شان از اشرار و چاقوکشان نیز بجایی نرسید و برای اولین بار در کشور برخورد نسبتا جدی با آنها را شاهد بودیم. نیروی انتظامی اگر چه توفیقات بزرگی در زمینه بهبود رفتار ترافیکی و کاهش تلفات جاده ای داشته است اما هنوز تا اعاده امنیت به کشور راه درازی در پیش دارد.

    4- برنامه هسته ای مثال اظهر من الشمس اقتدار ملی است. البته در اینجا می‏خواهم تاکید کنم که بیش از آنکه فناوری هسته‏ای به ایران قدرت بدهد، این در واقع اقتدار ایران بود که این برنامه را از شکست محتومی که در انتظارش بود نجات داد. ما می‏توانیم مقتدر باشیم بدون اینکه فناوری هسته‏ای داشته باشیم (مثل اول انقلاب)، می‏توانیم با داشتن برنامه هسته‏ای زبون غرب باشیم (مثل دولت دوم خرداد). اگر از برنامه هسته ایمان دفاع می‏کنیم نه به این دلیل است که برای حیاتمان به آن وابسته باشیم بلکه مخالف شخصیت خود می دانیم که با تشر بیگانه بخواهیم خواسته‏های او را جامه عمل بپوشیم. ما بهتر می‏دانیم هر کاری غرب از ما بخواهد درست عکس آنرا انجام دهیم. اگر آنها کت شلوار سرمه‏ای می‏پوشند ما سفید می‏پوشیم، اگر آنها با انگشت علامت وی (پیروزی) می‏سازند ما طور دیگری وعده پیروزی می‏دهیم.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 61 بازدید
    دیروز: 212 بازدید
    کل بازدیدها: 235921 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [121]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [117]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده