سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات

نقدی بر نظام آموزش عالی (سه شنبه 86/5/2 ساعت 3:28 عصر)

با توجه به انتقاد اخیر رییس جمهور از نظام آموزشی کشور بی‏مناسبت نیست که برخی نظرات جامعه دانشگاهی کشور درباره مشکلات و موانع موجود بر سر راه علم و فناوری در جامعه ایران بازگو شود. اگر چه تاکید ویژه احمدی‏نژاد بر تئوری‏زدگی در آموزش بود فکر می‏کنم مشکلات نظام علمی ایران در درجه اول به سازماندهی مربوط باشد تا اهداف. از حدود چند دهه قبل (دهه هشتاد میلادی به این طرف) با ظهور معجزه اقتصادی در ژاپن و تقابل جدی اقتصادی و فناورانه ژاپن با آمریکا تحلیل‏های زیادی درباره چرایی برتری ژاپن در بسیاری از رشته‏های صنعتی بر همتاهای غربی‏اش بیان شد. اگر چه امروزه با رکود اقتصادی‏ای که ژاپن از سال 1990 با آن دست به گریبان است دیگر کمتر کسی به شیوه‏های مدیریتی و ساختار اجتماعی ژاپن فکر می‏کند و نگاه‏ها بیشتر معطوف به رقیب تازه نفس یعنی چین است. اما میراث ژاپن در زمینه صنعت یگانه بوده است. الگوی توسعه ژاپنی تفاوت مهمی با الگوی توسعه آمریکایی داشت. ژاپنی‏ها وقت خود را برای تحقیقات بنیادی تلف نمی‏کردند. در عوض تلاش اصلی آنها بر سازماندهی تولید، اقتصادی کردن و افزایش کیفیت محصولات قرار داشت. بنیان‏های نظری صنعت الکترونیک در آمریکا کشف شد اما نهایتا این ژاپنی‏ها بودند که «الکترونیک مصرفی» را به یک صنعت همه‏گیر تبدیل کردند. برای دهه‏های متوالی آمریکا محصولات تازه‏ای را در بخش‏های تحقیقاتی خود تولید می‏کرد، اما پس از چند سال وقتی ژاپنی‏ها به هر نحو (از جمله جاسوسی فنی) تا حدودی فناوری را بدست‏ می‏آوردند در تولید آن آمریکا را پشت‏سر می‏گذاشتند و حتی بازار داخلی آمریکا را هم تصرف می‏کردند. تا حدودی می‏توان مدعی شد شیوه ژاپنی صنعت الگوی آنچه امروز «کارآفرینی» نامیده می‏شود قرار گرفته است. کارآفرینی یعنی بها دادن به تولید و ایجاد فرصت‏های شغلی بجای غرق شدن در تئوری‏های ریاضی پیچیده. کارآفرینی یعنی اکتفا به فناوری سطح پایینتر و در عوض کوشش برای راه‏اندازی صنعت و تولید. حال که منشاء تاریخی نظریه کارآفرینی روشن شد امیدوارم سرنوشت دو اقتصاد ژاپن و آمریکا بعد از گذشت سه دهه از دوره درخشش ژاپن بقدر کافی گویا باشد که محو صد در صد نظریه کارآفرینی نشویم. البته عناصر مثبتی در این نظریه وجود دارد و در خود آمریکا هم گونه‏ای از کارآفرینی موجود است اما آنچه مورد تاکید است این است که نفی نظریه پردازی علمی تحت عنوان تئوری زدگی باعث کاهش ظرفیت‏های خلاقانه فنی و اقتصادی می‏شود و فرصت جهش‏های بزرگ را از کشور خواهد گرفت. مثال مهم آن اختراعی بنام شبکه اینترنت است. اگرچه ممکن بود در ابتدا اینترنت یک سرگرمی دانشگاهی بنظر برسد اما بتدریج و پس از سی سال در دهه نود آنچنان شکوفا شد که توانست اقتصاد آمریکا را بشدت تقویت کند. سلاح اتمی در ابتدا چیزی جز دلمشغولی فیزیکدانان آلمانی در مورد رفتار ماده در ابعاد کوچک نبود. اتفاقا اصطلاحی که آمریکاییها برای دفاع از پژوهش‏های بنیادی می‏آورند این است که اگر این کار را نکنیم فردا ممکن است با چیزی معادل بمب اتمی در جنگ جهانی دوم در دست دشمنان‏مان روبرو شویم. امروزه روشن است که خلاقیت و نوآوری از مهمترین ابعاد موفقیت یک نظام علمی-اقتصادی است و این خلاقیت پیوند وثیقی با پژوهش‏های بنیادی دارد.

مشکل اصلی آموزش عالی در ایران را می‏توان بلاتکلیفی و عدم جدیت موجود در آن دانست. مشخص است که اگر هدف تعریف‏شده‏ای برای سیستم به این بزرگی وجود داشت دستیابی به آن قابل اندازه‏گیری بود و طبعا پیشرفت دور از دسترس نبود. بعنوان مثال زمانی که در کشور تصمیم به توسعه فناوری هسته‏ای گرفته شد درست به این دلیل که جدیت وجود داشت ظرف یک دهه موفقیت‏ها یکی پس از دیگری بدست آمد اما در دانشگاه‏های ما چنین هدفمندی‏ای مشاهده نمی‏شود. بازتاب بی‏هدفی از هم پاشیدن سازماندهی است. استادان دانشگاه آدمهایی همه‏کاره هستند. اکثر آنها برای خودشان شرکت تاسیس کرده‏اند و با سوءاستفاده از عنوان دانشگاهی که دارند پروژه‏های بزرگی بدست آورده‏اند. بیشتر وقت این اساتید به رتق و فتق امور شرکتی می‏گذرد و به عضویت در هیات علمی دانشگاه بعنوان صرفا یک عنوان نگاه می‏کنند. اگر چه با روی کار آمدن احمدی‏نژاد حقوق اساتید دو برابر شد و به حدود یک میلیون تومان در ماه رسید اما این امر تاثیری در بی‏قیدی نسبت به دانشگاه نگذاشت. انتظار می‏رفت گام بعدی سیاست احمدی‏نژاد الزامی کردن حضور تمام وقت اساتید در دانشگاه باشد اما چنین چیزی به وقوع نپیوست. اساتید دانشگاه عمدتا بدلیل اینکه مقامات مهمی در صنعت یا نظام اداری به عهده دارند ارزشی برای کارهای تحقیقاتی قایل نیستند. از سوی دیگر دانشجویان تحصیلات تکمیلی که بخش اعظم تحقیقات باید به عهده آنها باشد نیز انگیزه‏ای برای کار کردن ندارند. در حالی که در همه دنیا دوره کارشناسی ارشد در عرض دوره دکترا قرار دارد و دانشجو می‏تواند مستقیما از کارشناسی به دکترا وارد شود ایران فاقد چنین سیستم کارآمدی است. نتیجه آن است که دانشجو وقتی وارد دوره دکترا می‏شود که خیلی سنش بالا رفته است، احتمالا ازدواج کرده و تازه حساب سربازی رفتن بعد از چهار سال را هم می‏کند. در نتیجه خودبخود دانشجوی دکترا دیگر توان جدی گرفتن درس را بعنوان فعالیت اصلی زندگی خود ندارد. وی مجبور است در کنار درس کار هم بکند. یعنی درست همان اتفاقی که برای استاد هم افتاده است. با وجودی که هر استاد در دانشگاه مدیر یک شرکت هم هست اما تلاش استادان فقط صرف جذب بهترین دانشجویان به شرکتشان است و هیچ ارتباط نظام‏مندی میان صنعت و دانشگاه وجود ندارد. بنابراین استاد بی‏انگیزه، دانشجو بی‏انگیزه و فرآیند آموزش پادرهواست. آیا با این وضعیت تعجبی دارد که شاهد کاهش شدید حضور قشر جدی جامعه (پسران) در دانشگاه‏ها هستیم؟ آیا باز هم باید از مدرک‏گرایی و ظاهربینی ناراحت باشیم؟ البته با وجود همه این کاستیها جامعه علمی ایران در محیط بین‏المللی در حال ترقی قابل ملاحظه‏ای است اما این منافی وجود ضعف‏های ساختاری در نظام آموزش عالی نیست و تنها نشاندهنده این است که با رفع این موانع روند حرکت علمی در ایران چقدر می‏توانست سریعتر باشد.

مطالب مرتبط:‏
نخبگان آینده ساز ، پخمگان آینده دار


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    ادعای ارضی و تحول کیفی در قدرت (پنج شنبه 86/4/28 ساعت 11:15 صبح)

    برخی از نویسندگان (آنتونیو نگری و مایکل هارت، امپراطوری) شورش‏های اجتماعی جوانان در دهه 60 در سراسر دنیای غرب و بویژه آمریکا را سرآغاز عصر تازه‏ای از تحول در مفهوم قدرت می‏دانند که مشخصه آن تمرکززدایی و ایجاد یک قدرت بدون مرکز ابتدا در جامعه ایالات متحده و سپس گسترش آن در سراسر دنیا بوده است. تحلیل مشابهی توسط آینده نگران (آلوین تافلر، جابجایی در قدرت) مبنی بر دگرگونی اساسی سپهر قدرت و چرخش از قدرت سخت مبتنی بر زور و نیروی نظامی بسوی قدرت نرم مبتنی بر دانایی و اطلاعات از دهه 70 میلادی ارائه شده است. سال 1970 اولین سالی بود که در آن بطور نمادین درصد نیروی کار شاغل در بخشهای خدماتی (مبتنی بر اطلاعات) از بخش صنعت در آمریکا پیشی گرفت.

    ساختار جدید قدرت غرب اولین رویارویی خود را با شرق کمونیستی تجربه کرد. تهاجم فرهنگی به بلوک شرق ارکان جوامع کمونیستی را بلرزه درآورد و پیروزی‏های بزرگی را نصیب غرب نمود. واقعا اگر قرار بود همین مقدار غنایم از طریق نیروی نظامی بدست آید چه حجمی از سلاح و پول و تلفات لازم بود تا یک دوجین کشور بزرگ و کوچک دشمن را بگشاید و تبدیل به متحد راهبردی غرب بنماید؟ تردیدی نیست که پیروزی سرمایه‏داری بر کمونیسم را باید در عرصه فرهنگ تحلیل کرد. در شرایطی که گفتمان مارکسیسم تمام تاکیدش بر زیربنایی بودن مسایل اقتصادی و روابط نیروی کار با سایر نهاده‏های تولید بود، غرب زمین بازی را به عرصه فرهنگ تغییر داد. اگر چه گورباچف با اعلام سیاست فضای باز سیاسی در دوران گلاسنوست تلاش کرد این عقب‏ماندگی فرهنگی را جبران کند اما تاریخ نشان داد که دیگر دیر شده بود.

    پس از پیروزی بر بلوک شرق اگرچه غول قدرت نظامی آمریکا در عملیات طوفان صحرا برای همیشه از شیشه بیرون آمد اما هنوز قدرت نرم در تحولات جهانی مورد نظر آمریکا حرف اول را می‏زند. در مورد ایران پس از جنگ تحمیلی دو سیاست مختلف در نظر گرفته شد. اولی با استفاده از نهادهای مالی بین‏المللی بر تکنوکرات‏های بقدرت رسیده در ایران دوران رفسنجانی چنان تاثیر گذاشت که بدون نیاز به هرگونه شدت عملی ایران توصیه‏های اقتصادی آمریکا را موبه‏مو به مورد اجرا گذاشت. این سیاستها در درجه اول می‏توانست ایران را مانند برزیل، آرژانتین و سایر لاتین‏ها به کشوری مقروض به بانک جهانی و تحت‏الحمایه آنها تبدیل کند. پس از فتح اقتصاد نوبت به روبنای سیاست رسید.  عوامل براندازی با سوءاستفاده از آرای انتخاباتی جناح چپ سنتی در ایران به ساختار قدرت نفوذ کردند و چنان در رسیدن به آمالشان عجله کردند که دو سال بعد در 18 تیر 78 به فاز براندازی سخت و آشوبگرانه وارد شدند که البته شکست خوردند.

    انفعال انقلاب اسلامی در برابر تحولات در سپهر قدرت اما بیش ازین ادامه نیافت. اگرچه نیروهای انقلابی در دوران رفسنجانی نتوانستند  اجرای سیاست‏های اقتصادی تعدیل را متوقف کنند اما با ورود رهبر انقلاب به عرصه فکری پس از دوم خرداد و طرح مباحث گسترده‏ای مثل جامعه مدینه النبی بجای جامعه مدنی استارت تحول در انقلاب اسلامی زده شد. در شرایطی که آمریکا در سراسر جهان از طریق انتخابات و تاکتیک‏های مربوط به آن قدرت‏های مخالف غرب را سرنگون می‏ساخت ایران و متحدینش از جمله حزب‏الله تصمیم گرفتند انتخابات و فضای سیاسی را جدی بگیرند. حزب‏الله تبدیل به یک حزب سیاسی شد و در انتخابات شرکت کرد. مقارن با آن پیروزی نیروهای ارزشی در انتخاباتهای کوچک در ایران باعث شد آمریکا امید خود را از دولت خاتمی قطع کند. پروژه بعدی آمریکا انقلاب‏های مخملین بود. اینک دیگر ماسک دمکراسی‏خواهی را هم کنار می‏گذاشتند و با استفاده از اراذل و اوباش و به سبک 28 مردادی نهادهای قانونی را تصرف می‏کردند. اما اینبار نیز نیروهای اسلامی از تحولات خیلی عقب نماندند. در حالی که روزنامه کیهان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری تهدید می‏کرد که اگر قرار بر تکرار انقلاب مخملین در ایران باشد امت حزب‏الله هم به خیابان‏ها خواهد آمد، حزب‏الله لبنان هم با استشمام توطئه انقلاب کاج در لبنان چنان راهپیمایی‏های خیابانی ترتیب داد که آمریکا به یک شکست آبرومندانه رضایت داد. بولدوزر مخملین از کار افتاد.

    ادعاهای ارضی بر ضد ایران نیز بخشی از برنامه همه‏جانبه غرب بر ضد انقلاب است. هدف آن از یکسو ایجاد تشویش در مردم ایران از طریق ایجاد تصور یک درگیری محتوم در آینده با اعراب و از سوی دیگر دامن زدن به عرب‏گرایی در ممالک عرب‏زبان و تبدیل آن به سدی در برابر انقلاب اسلامی است. همانطور که زمانی پارسی‏‏گرایی در ایران را به سدی در برابر افکار انقلابی دنیای عرب تبدیل کرده بودند. ایران اما در برابر این بی‏اخلاقی آشکار دچار اضطراب شده بود. متهم شدن به اشغالگری اتهام سنگینی برای ایرانی بود که اساسش بر اعتراض به اشغالگری اسراییل بنا شده بود. در نظر آمریکاییها این اتهام می‏توانست به تضعیف موقعیت اخلاقی نظام اسلامی در داخل و خارج بینجامد. ایران دور اول بازی را با سکوت برگزار کرد اما نتیجه نداد. دور دوم بازی با روی کار آمدن خاتمی و گسترش روابط با ارتجاع منطقه شروع شد اما این هم راهکاری از سر ضعف بود و جواب نداد. ایران سعی کرد واقع‏بین باشد، پررویی بچه از بزرگترش است و باید با آمریکا طرف شد. ایران برگ هسته‏ای را رو کرد و وارد یک چالش بزرگ با ابرقدرت شد. ایران تا جایی در این چالش پیش رفت که به نوعی همسنگی اتمی (نه لزوما کمی بلکه کیفی) با آمریکا دست یافت. در بحبوحه جنگ نرم ایران وآمریکا کشورهای کوچکتر فهمیدند که در این میدان کاره‏ای نیستند و مدتی خودشان را کنار کشیدند. وقتی آمریکا نهایتا در مقابل ایران احساس ناتوانی کرد بار دیگر مساله جزایر داغ شد. پس از تکرار ادعاهای ارضی بر علیه ایران اما اتفاقات تازه‏ای افتاد. ایران در چالش اتمی با غرب یاد گرفته بود که در محذور اخلاقی قرار نگیرد. این بار ایران در یک تحول کیفی سیاسی ادعای ارضی را با ادعای ارضی متقابل (و حتی بزرگتر) پاسخ گفت. پاسخ ایران که در قالب سرمقاله بسیار زیبای کیهان ارائه شد چنان مستدل و کوبنده بود که باعث جیغ شدید سران خودفروخته عرب و حامیان آنها شد. آنها باور نمی‏کردند که ایران نهایتا به همسنگی روانی با خلیج فارس نشینان دست یافته است.

    یادداشت‏های مرتبط در وبلاگستان:
    تصمیم سازان (سیاست خارجی) 
    بحرین مال ماست (تلنگر)
    مگر شریعتمداری سب نبی کرده؟ (فصل آگاهی)


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    روستا در محاصره تجدد (شنبه 86/4/23 ساعت 10:32 صبح)

    نوگرایی و تحولات صنعتی و فرهنگی در ایران بسرعت پیش می‏رود و کسانی که به هر دلیلی قادر نیستند با این سرعت خود را تطبیق دهند چاره‏ای جز کنار گذاشته شدن و تحمل فقر، محرومیت و انزوا ندارند. روستاییان از مهمترین این اقشار هستند. اگرچه در سال‏های اخیر اتفاقات خوبی در عرصه کشاورزی رخ داده است اما بسیاری از روستاهای ایران با مرگ تدریجی‏ای دست و پنجه نرم می‏کنند که در طول یک قرن اخیر از قحطی بزرگ 1288 به این سو و بخصوص پس از اصلاحات ارضی محمد رضا شاه دامنگیرشان شده است. اگر چه انقلاب اسلامی با راه‏اندازی نهادهایی چون جهاد سازندگی، کمیته امداد و دفتر مناطق محروم ریاست جمهوری تلاش بی‏سابقه‏ای برای رفع مشکلات روستاها و فراهم‏سازی امکانات زیرساختی انجام داد، اما متاسفانه این تلاش‏ها بر مبنای نوعی مدیریت از راه دور روستا و فهم غیر صحیح از مسایل خاص آن انجام شد. بردن آب، برق، مخابرات، تلویزیون و رادیو، راه و سایر امکانات به روستا بیشتر در راستای پروژه مدرنیزاسیون تحمیلی شبیه به ایدئولوژی دوره سازندگی انجام شده است. در مدرنیزاسیون تحمیلی تحولات ساختاری جوامع مدرن که در راستای حل مشکلات خاص خودشان طراحی و اجرا شده بود عینا در جوامع پیرامونی کپی‏برداری و گاهی بزور وارد می‏شود بدون اینکه به میزان انطباق آن محصولات با نیازهای درجه اول این جوامع توجه شود. چنین رویکردی با پاک کردن صورت مساله مانع از چاره‏اندیشی جدی برای مسایل می‏شود. اگر چه دولت نهم با سفر به مناطق دوردست و تلاش برای حل مشکلات ملموس مردم و اخیرا با انحلال ساختار برنامه‏ریزی دیکته شده از مرکز و واگذاری اختیارات آن به استانداری‏ها گام در راه واقعی کردن برنامه‏ریزی اقتصادی در کشور نهاده است، اما چنانچه خواهیم دید این تلاش‏ها حداکثر قادر خواهند بود یک طرف مشکل را حل کنند و بنابراین باید با اصلاحات نهادی دیگری عجین شوند تا بهبود واقعی در اوضاع پدید آید.

    صنعت فرش در ایران از جمله مهمترین صنایع دستی بوده است که تا گذشته‏ای نه چندان دور بخش مهمی از صادرات غیر نفتی ایران را بخود اختصاص می‏داده است. صنایع دستی نشانگر مرحله‏ای از تکامل صنعتی در ایران هستند که در صورت ادامه تحول آزادانه علمی بدور از دخالت‏های استعماری می‏توانست بتدریج نوعی تجدد بومی را در ایران پایه‏گذاری کند. با این وجود، ضعف تاریخی شرق در برابر قاره اروپا و شکست‏های پی‏درپی، تکامل نهادی و علمی را در آسیا ناکام گذاشت. صنعتگران ایرانی هرگز موفق نشدند برای بهبود فناوری و هنر تولید فرش قدمی بردارند. اکنون بازار فرش بشدت تحت فشار است. از سویی ماشینی شدن تولید و تغذیه بخش کم‏درآمد بازار با فرش ماشینی باعث ایجاد بیکاری گسترده در میان بافندگان فرش دستباف در روستاها شده است. اما مهمتر از آن تحولات فرهنگی است که می‏رود کلیت بازار فرش را دچار رکودی بی‏سابقه نماید. امروزه فرش از یک کالای کاربردی بعنوان کفپوش منازل تبدیل به یک کالای تزئینی و هنری شده است و جای آنرا کفپوش‏های دیگری چون سنگ، پارکت و سرامیک گرفته است. همچنین مصرف پشتی (شامل فرش) بنفع مبل بشدت کاهش پیدا کرده است. ضعف فرهنگی ایران باعث شده است حتی در داخل کشور خودمان هم ذائقه مصرف‏کنندگان بسمت کالاهای خارجی تغییر کند و این معنایی جز بیکاری گسترده در میان زنان روستایی ندارد. روزگاری درآمد زن روستایی از بافتن فرش بیش از مرد بود. اکنون وی بیکار شده است. مقصر کیست؟ همه کسانی که می‏توانند تاثیرگذاری فرهنگی داشته باشند مخصوصا ما شهرنشینان.

    اما وضعیت مرد روستایی چگونه است؟ وی معمولا کشاورز است و گندم می‏کارد. زمین کوچک هزار متری دارد. در سال‏های اخیر احداث چاه‏های عمیق برای گاوداری‏ها و سایر واحدهای صنعتی سطح آب سفره‏های زیرزمینی را بشدت کاهش داده است. بنابراین قنات روستا که سابقه هزار ساله دارد خشک شده است. سرمایه‏دارها شش اینچ آب دارند و کشاورزها یک قطره هم ندارند. از آنجا که امیدی برای اعمال مدیریت بر سفره‏های آب نیست تنها راه چاره کشاورز این است که او هم چاه عمیق بزند. البته این کار نیاز به سرمایه کلان دارد. در حالی که آب هر روز به عمق بیشتری پایین می‏رود برای هر متر کندن چاه چند صد هزار تومان پول لازم است. تازه چنین چاهی به پمپ نیاز دارد و آن هم هربار که خراب شود چند میلیون هزینه دارد. کشاورزان البته ناامید نیستند آنها، تمام کشاورزان روستا متحد شده‏اند و تعاونی مانندی تشکیل داده‏اند و خرجها را سرشکن می‏کنند با وجود این سازمان آشفته کار بهره‏وری را پایین آورده است. درآمدها پایین است، بدلیل عدم وجود شبکه توزیع انبوه کالاهای مصرفی در روستا هزینه زندگی در برخی موارد از شهرها بالاتر است، جوانان روستا را ترک کرده‏اند و روستا تحت تهاجم شدید فرهنگی کلان‏شهرها قرار دارد. روستا نهادی رو به موت است مگر اینکه مشکل اصلی آن فهم شود. مشکل مردم روستا کاهش قدرت واقعی آنهاست. آنها نه تنها نیاز دارند با استفاده از نهادهای دولتی (همچون شوراهای روستا) نوعی قدرت سیاسی محلی بوجود آورند که مشکلات بومی را درک کند و برای آن راه‏حل ارائه دهد بلکه نیاز به ایجاد نوعی قدرت مردمی دارند. چرا که دولت در هر منطقه‏ای بطور معمول نقشی در حد ایجاد سازش میان منافع صاحبان مختلف قدرت را بازی می‏کند. بنابراین کشاورزان ابتدا باید تبدیل به یک نهاد ذی‏نفوذ بشوند تا بعد بتوانند در چانه‏زنی‏ها در سطح سیاسی مقداری از توقعات خود را بدست آورند. در این راستا تقویت و تحکیم ساختار حقوقی تعاونی‏های کشاورزی و ادغام زمینها می‏تواند موثر باشد. این تعاونی‏ها می‏توانند نقش سخنگوهای سیاسی و اقتصادی کشاورزان را در برابر سرمایه‏دارای که عمدتا از کلان‏شهرها می‏آیند بازی کنند و مانع نابودی زیست‏بوم روستاها شوند.

    یادداشتهای مرتبط در وبلاگستان:‏
    ناکارآمدی نظام برنامه‏ریزی دولتی در ایران: ریشه‏های تاریخی و بنیان‏های نظری آن (عبدالله شهبازی)


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    نظریه توطئه ، مطالعه موردی حوادث انگلستان (دوشنبه 86/4/18 ساعت 9:39 صبح)

    اگر در قرن دوم هجری زندگی می‏کردید به سبک رساله توحید مفضل اینطور برایتان می‏گفتم .... خوب نگاه کنید ... به ستارگانی که در آسمان هستند، جای ثابتی دارند و راهنمای مسافران در سفرها ، همگی ساعت به ساعت بدور ستاره جدی می‏چرخند ... به روز که گاه فعالیت و کسب روزی است و شب که گاه استراحت و آرامش است ... به ساختمان بدن خود بنگرید که چگونه هر عضوی وظیفه‏ای یگانه بر عهده دارد و چطور این ساختمان پیچیده برای ده‏ها سال در هماهنگی کامل با هم کار می‏کنند، آیا تصدیق نمی‏کنی که پروردگاری حکیم تمام اجزای این طبیعت را در نهایت نیکویی آفریده است؟ ..... و اگر در قرن بیست‏ و یکم زندگی می‏کنید باید اینطور می‏گفتم .... ساختار ظریف ترازهای انرژی اتم کربن واقعا من را تکان می‏دهد (دکتر گلشنی) ، اگر این ساختار اندکی متفاوت بود اتمهای کربن قادر نبودند چنین ترکیبات و زنجیره‏های متنوعی پدید آورند و بستری برای پیدایش حیات باشند .... نگاه کنید که چطور ثابت‏های بنیادی (واحد بار الکتریکی، ضرایب نیروهای اصلی و غیره) بدقت تعیین شده‏اند ، اگر اندکی متفاوت بودند هرگز جهان ما شکل نمی‏گرفت و حیاتی در آن پدید نمی‏آمد ... آیا تصدیق نمی‏کنید که خالقی دانا، عالم، همه جا حاضر و ناظر و همیشه بیدار، مهربان و طراح، نظام خلقت را به این پیچیدگی بر مبنای نظمی زیبا، ساده و عمیق بنا نهاده است؟ ...... این استدلال همان «برهان نظم» معروف ماست. هر جا که نظمی هست لاجرم ناظمی هم هست.

    تئوری توطئه کاربرد برهان نظم در عرصه سیاسی است. معتقدان به توطئه تلاش می‏کنند نشان دهند که بسیاری از حوادثی که در عالم سیاست بگونه‏ای ظاهرا تصادفی و پیش‏بینی نشده روی می‏دهند در حقیقت دارای طراحانی هستند که مایل به آفتابی شدن نیستند. مدافعان تئوری توطئه به جستجوی نظم رویدادها می‏روند تا بتوانند وجود یک ناظم و طراح را برای آنها ثابت کنند. اکنون حوادث تروریستی اخیر انگلستان در پیش روی ماست. تلاش می‏کنم این پازل نامرتب را بنحوی مرتب کنم تا نظم درونی آن آشکار شود و وجود قدرت توطئه‏گر از آن نتیجه شود.

    اخبار مهم انگلیس این روزها اینهاست: 1- بلر پیش از کناره‏گیری در یک حرکت بشدت تحریک‏آمیز،‏ غیر لازم و انتحاری با اهدای نشان شوالیه به سلمان رشدی موجب خشم جهان اسلام و بروز خشونت بر ضد سفارتخانه‏های انگلیس شد. 2- افکار عمومی انگلیس بلر را بدلیل شرکت در جنگ عراق سرزنش کرد و وی مجبور به استعفا شد. 3- کابینه گوردون براون مناصب کلیدی را به ضدآمریکایی‏ها سپرد. 4- آمریکا از بقدرت رسیدن چنین عناصری ابراز نگرانی کرد. 5- حوادث تروریستی در یک فرودگاه شهرستانی انگلیس. 6- ترس و وحشت شدید در مردم انگلیس. 7- یک مقام انگلیسی: ممکن است مسلمانان برای انتقام از ماجرای رشدی دست به این کار زده باشند. 8- نام ایران هم به میان می‏آید. 9- مقامات امنیتی انگلیس از نفوذ القاعده در اداره امنیتی انگلیس خبر می‏دهند. وحشت امنیتی. 10- نفوذ القاعده در وزارت کشور. 11- اعلام حالت فوق‏العاده.

    یادمان باشد جرج بوش نیز زمانی که بقدرت رسید بدنبال جنگ نبود، اما حوادث 11 سپتامبر تمام ظرفیت جنگ‏‏طلبی بوش، جمهوری‏خواهان و در کل جامعه سلطه‏طلب آمریکا را به صحنه آورد. اکنون نیز سناریو در حال تکرار است. یک قدرت کلیدی دارد نخست‏وزیر عوض می‏کند و می‏خواهد به صلح بازگردد. بنابراین ماشین برخورد دهنده تمدن‏ها دوباره بکار افتاده است. این ماشین فراتر از بوش و بلر و فلان حزب است. طرح بسیار با کفایت بود. در قدم اول سلمان رشدی را به صحنه آوردند به این امید که تظاهرات خونینی بر ضد انگلیس در کشورهای اسلامی پا بگیرد. در قدم دوم پس از روی کار آمدن براون چند حادثه تروریستی کوچک و بدون تلفات در یک فرودگاه انگلیس بشدت بزرگنمایی شد تا مردم انگلیس در هراس تروریستی فرو بروند. جنگ روانی با اخبار هراسناک از نفوذ القاعده در ارکان‏ نظام انگلیس ادامه دارد تا جایی که براون اعتراف کرد کشور در وضعیت فوق‏العاده قرار دارد. بار دیگر مبارزه با تروریسم به صدر اولویت‏های مردم و دولت انگلیس بازمی‏گردد ..... آیا همه اینها تصادفی است؟

    وقوع حادثه 11 سپتامبر به بوش اطلاع داده می شوداما چرا؟ این کدام قدرت است که می‏تواند به بلر کاری را دیکته کند که خودش از علت آن خبر ندارد؟ چه کسی است که حاضر است جامعه انگلیس را در وحشت فروببرد. کیست که حاضر است و قادر است پیچیده‏ترین عملیات نمایش هوایی خونبار را در 11 سپتامبر بقیمت جان هزاران آمریکایی و بقیمت میلیاردها دلار ضرر اقتصاد آمریکا و جهان اجرا کند؟ چرا برای « او » اینقدر ضدیت با اسلام مهم است؟ چرا «جنگ با ترور» از جان مردم در غرب برای او مهمتر است؟ اگر این «او» صرفا یک قدرت دمکراتیک بود برای جلب آراء مردم کافی بود به آنچه خواست آنهاست عمل کند نه اینکه تلاش کند خواست مردم را منحرف کند. اگر او یک قدرت اقتصادی بود هرگز جنگهایی برپا نمی‏کرد که ضررهای بزرگ اقتصادی ببار آورده است. اگر او یک قدرت صرفا ملی بود عملکردش همه جا یکسان نبود. راستی او چگونه قدرتی است؟


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • بین‏المللی

    سپر دفاع موشکی، تلاش برای حفظ سلطه (چهارشنبه 86/4/13 ساعت 1:57 عصر)

    امپراطوری‏ها از دیرباز وجود داشته‏اند و در هر زمانه‏ای بر مبنای سطح فناوری بشر خود را بگونه‏ای خاص سازماندهی کرده‏اند. در قرن هجدهم انگلیس به این دلیل ابرقدرت بود که ناوگان دریایی سلطنتی آن در سراسر دنیا بی‏رقیب بود. در میانه قرن بیستم آمریکا با پیش‏دستی در ساخت اولین سلاح اتمی و نشان دادن میزان کافی بی‏رحمی برای استفاده عملی از آن رسما به مقام ابرقدرتی دنیا نایل شد. ابرقدرت بعدی به فاصله چند سال با یک آزمایش اتمی اعلام وجود کرد: شوروی. پس از آن اگرچه قدرتهای کوچکتر هم به سلاح اتمی دست یافتند اما اندازه نیروی اتمی آنها هرگز نتوانست به پای دوابرقدرت اصلی جهان برسد. جهان دوقطبی ماند.

    شوروی در برابر قدرت نرم غرب احساس ضعف می‏کرد. غرب نوع جدیدی از نظام اجتماعی و قدرت را ایجاد می‏کرد که مشخصه آن برتری و جذابیت فرهنگی بود با ساختاری بشدت غیرمتمرکز و مبتنی بر آنچه امروز «جامعه مدنی» می‏نامیم. اگرچه بلوک شرق در عملیات نظامی و اطلاعاتی دست‏کمی از غرب نداشت، هرگز قادر نشد نظام کنترل اجتماعی‏ای قابل رقابت با غرب بنا نهد و سرانجام از همین نقطه شکست خورد. در درون شوروی و نظام‏های تحت حمایت آن «انقلاب‏های مردمی» براه افتاد و رژیم‏ها ساقط شدند.

    تحولات نظامی در تمام مدت جنگ سرد ادامه داشت و بارزترین وجه آن انقلاب موشکی بود. موشک‏های قاره‏پیما در ترکیب با کلاهک‏های هسته‏ای اساس نظم جهانی دوره جدید را بنا نهادند. موشک منبع جدید قدرت نظامی بود و بزودی کشورهای دوست هم از موهبت آن برخوردار شدند. دوستان آمریکا موشکهای آمریکایی و دوستان شوروی موشک‏های شرقی را بدست آوردند. با این حال در توافقی نانوشته دو ابرقدرت از دراختیار گذاشتن موشک‏های دوربرد به متحدین خود امتناع کردند. با گذشت زمان بسیاری از این متحدین فناوری موشک را رمزگشایی کردند و خود قادر به تولید آن شدند. سریع‏ترین تحولات فنی در کشورهایی روی داد که خود را در معرض خطر می‏دیدند. کره شمالی، ایران، پاکستان و هند موفقیت‏های زیادی بدست آوردند. اکنون موشک بدست همه افتاده است، دیگر آن سلاح راهبردی‏ای نیست که باید ابرقدرت با تکیه بر آن سخن بگوید .... از آنجا که تاکنون بخش مهمی از قدرت نظامی مبتنی بر سامانه‏های موشکی و اتمی بوده است، سپر موشکی بعنوان تنها راه متوقف کردن آنها لاجرم سلاح راهبردی فرداست. اگر چه آمریکا اکنون این اسلحه را بدست آورده است اما روند اوضاع نشان می‏دهد که قصد دارد به خشن‏ترین وجه از آن استفاده کند. آمریکا بجای حصار‏کشی مرزهای خود با سپر موشکی یا حداکثر حفاظت از غرب، به محصور کردن مرزهای دشمنانش با این سپر می‏اندیشد، امری که اوضاع خطرناکی بلحاظ راهبردی پدید آورده است.

    صرف تولید سلاح جدید ضد موشکی به اندازه کافی خطرناک بوده است. در دوران جنگ سرد دو سناریو برای جنگ اتمی وجود داشت. سناریوی اول مقابله به مثل بود. اگر شوروی 10 موشک اتمی شلیک می‏کرد آمریکا هم به همان تعداد شلیک می‏کرد. اما آمریکا نقطه ضعفی داشت. موشکهای اتمی آمریکا در شش پایگاه نظامی در سیلوهای زیرزمینی انبار شده بود. بنابراین اگر شوروی ضربه اول خود را به این پایگاه‏ها وارد می‏کرد کار تمام بود. سناریوی دوم مطرح شد: نابودی کامل اتمی. در این سناریو هرگونه حمله اتمی حتی محدود از طرف شوروی منجر به حمله سراسری اتمی به تمام شهرهای شوروی و نابودی کامل (ولو دوجانبه) می‏شد. سناریوی نابودی کامل با افزایش شدید هزینه حمله اتمی احتمال وقوع جنگ را به صفر می‏رساند. اکنون با نصب سپر دفاع موشکی احتمال اتخاذ سناریوی نابودی کامل بسیار افزایش یافته است. چرا که در صورت پیشدستی آمریکا در حمله اتمی (ولو محدود) به روسیه، پاسخ این کشور ممکن است توسط سامانه سپر موشکی مختل شود. بنابراین تنها راه، توسل به حمله سراسری اتمی خواهد بود. البته روسیه تهدید کرده است که اولین هدف موشک‏هایش خود پایگاه‏های سپر موشکی در اروپا خواهد بود اما احتمال موفقیت این سناریو اندک است چرا که بار حمله اتمی به شهرها قابل قیاس با حمله به تاسیسات نیست. با تمام این خطرات راهبردی، آمریکا قصد دارد سپر موشکی را درست پشت مرزهای روسیه بنا کند و چنانچه اوضاع به همین منوال پیش برود باید انتظار دور تازه‏ای از خشونت آمریکا در سراسر جهان را داشت. کشورهای انقلابی نیز البته ازین خوان نعمت بی‏نصیب نمانده‏اند و همین حالا سپر موشکی در اطراف مرزهای ایران در حال نصب است و نصیب سایرین نیز خواهد شد. اما با وجود آینده‏نگری آمریکا برای سرکوب انقلاب‏های بین‏المللی، خطر دست اول و جاری برای آمریکا خود روسیه است.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 65 بازدید
    دیروز: 212 بازدید
    کل بازدیدها: 235925 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [121]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [117]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده