سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات

حاکمیت انسان بر انسان (شنبه 86/4/9 ساعت 9:41 صبح)

هدف از تاسیس حاکمیت و دولت معمولا نیاز برای حفظ امنیت و اداره امور جامعه ذکر می‏شود. اما عوامل مخل امنیت چه چیزهایی هستند که دولت باید در مقابل آنها بایستد؟ بطور کلی مهمترین عامل تهدید کننده امنیت نیز خود انسانها هستند. عوامل طبیعی نقشی کاملا درجه دوم در محدود کردن انسانها دارند و تازه دولتها در مقابل طبیعت معمولا وظیفه چندانی بر دوش خود احساس نمی‏کنند. مرکز ثقل وظایف دولت را بنابراین باید تنظیم روابط میان انسانها و جلوگیری از تجاوز آنها به حقوق یکدیگر دانست. اما چه عاملی بالقوه ممکن است سبب شود انسانها به آنچه حقوق یکدیگر می‏دانیم تجاوز کنند؟ واضح است که این حقوق چیزهای ثابت و لایتغیری نیستند. حق حیات در شرایط معمولی برای یک انسان محفوظ است اما برای یک قاتل یا مفسد برسمیت شناخته نمی‏شود. کسی که مورد ظلم قرار گرفته باشد حق دارد به حریم ظالم تجاوز محدود داشته باشد (مثل قصاص). بنابراین بنظر می‏رسد نمی‏توان «حقوق بشر» را بعنوان اصل پایه‏ای تنظیم روابط میان انسانها پذیرفت. اما در عمل دولت را می‏توان دور از مناقشات نظری نوعی حافظ وضع موجود از یکسو و منادی تغییر بسوی وضع جدید از سوی دیگر دانست. دولت از آنجا که انحصار نسبی در استفاده از قوای قهریه را در اختیار دارد نیرومندترین بازوی طبقات ذی‏نفوذ جامعه برای محافظت از خود در برابر فرودستان است و از سوی دیگر قدرتمندترین سازمان موجود در جامعه است که می‏تواند برای ایجاد تغییرات مورد نظرش در جامعه برنامه‏ریزی کند. سوال اصلی درباره دولت این است که جامعه ایده‏آلی که دولت برای تحقق آن تلاش می‏کند چه جامعه‏ای است؟

ایده‏آل دولت قانونمند کردن کامل جامعه است و وظیفه قانونگزاری بر عهده نهاد مستقلی گذاشته شده است که در نظام‏های دمکراسی از مجلس یا مجالس قانونگزاری تشکیل شده است. هدف از وضع قوانین سعادت و کمال افراد جامعه است و بنابراین دو رکن اساسی در آن تاثیر دارند. اولا باید تعریف صحیح، دقیق و اجماعی از سعادت انسان در دست باشد (بعنوان مثال آیا راحتی زندگی مادی مد نظر است یا به حیات اخروی نیز توجه می‏شود؟) و ثانیا افرادی که مبادرت به قانونگزاری می‏کنند باید توانایی برنامه‏ریزی برای دستیابی به این اهداف را به شکل وضع قوانین داشته باشند. از آنجا که در این گفتار می‏خواهیم شیوه حکومت دنیایی عصر فعلی را به چالش بکشیم پیش‏فرض‏های آنرا موقتا می‏پذیریم و فرض می‏کنیم هدف حکومت تامین رفاه مادی مردم باشد.

ادعا می‏شود که حکومت‏های دمکراتیک عقلانی هستند به این معنی که عقل در آنها در اولویت قرار دارد و در جایگاه قانونگزار کل نشسته است. سوال این است که آیا عقل بتنهایی می‏تواند ضامن قانونگزاری مطلوب باشد؟ (البته سوال کلی‏تری وجود دارد که آیا اصولا عقل برای سعادت بشر کافی است یا نه). اگرچه اکنون زمانه روشنگری (و عقل باوری پوزیتیویستی) دیری است به پایان رسیده، اما از آنجا که هنوز در جامعه ما رگه‏هایی از تفکر اصالت عقل بچشم می‏خورد برخی نقدها را به آن وارد می‏کنیم.

اولا سعادت دنیوی انسان بر پایه احساس قرار دارد نه عقل. خوشبختی یک احساس است نه یک استدلال عقلانی. امنیت در اصل مساوی احساس امنیت است ولو عوامل ناامنی منطقا موجود باشند. انواع کیفیت‏های منفی که از آنها در زندگی گریزانیم (مثل فقر، انزوا، درد و ...) در اصل مربوط به احساسات شخص ما هستند و آنچه در زندگی بدنبال آن هستیم (مثل احترام،‏ برتری، آرامش، دوستی و ...) نیز کاملا مبتنی بر احساسات هستند. در این میان بسیار عجیب است که عقل ادعا می‏کند می‏تواند مسایلی را حل کند که اساسا به قلب مرتبط هستند. اصلا معلوم نیست عقل بتواند درک صحیحی از احساسات پیدا کند و آنها را در تعاریف خود بگنجاند. اگر هم بتواند، پیش‏فرض خالص بودن عقل از احساسات شکسته می‏شود. البته این اشکال در تفکر سنتی پیش نمی‏آمد چرا که در آنجا قلب و عقل هر دو مراتب مختلفی از حقیقت قلمداد می‏شدند نه مستقل از هم، و از سوی دیگر هدف زندگی ارضاء احساسات نبود تا میان عقل و قلب تعارضی بوجود آید.

در امر قانونگزاری نیز برای اینکه سعادت افراد مختلف اجتماع حاصل شود (یا دست‏کم بیشینه شود) قانونگزاران می‏بایست از احساسات مردم باخبر باشند وگرنه قوانین آنها هر چه باشد در خدمت ارضاء عواطف مردم نخواهد بود. حاکمی که در پی تعیین مجازات برای قتل نفس است چگونه می‏تواند کار خود را بدرستی انجام دهد در صورتی که شدت و عمق درد روحی بازماندگان مقتول را درک نمی‏کند؟ او حداکثر ممکن است قطره اشکی را که از چشم کسی جاری است ببیند اما هرگز نمی‏تواند به عمق احساس طرف پی ببرد. بالاتر از آن چگونه می‏توان بدون دانستن اینکه مقتول در اثر بقتل رسیدن متحمل چه درجه‏ای از درد و رنج شده است میزان مجازات قاتل را تعیین کرد؟ و این چیزی است که هیچ انسانی تا خودش مرگ را نچشیده باشد قادر به درک آن نیست. از موارد غیر ممکن بگذریم و مثالهای ساده‏تری بزنیم. انسان موجود فراموشکاری است، حتی اگر چیزی را شخصا احساس کرده باشد بمحض اینکه شرایطش تغییر کرد احساس آن موقع خود را بدست فراموشی می‏سپارد و به شرایط جدید و احساس جدیدش خو می‏گیرد. فقیری که ثروتمند می‏شود ممکن است روزها و ماه‏های اول بفکر فقراء‏ باشد ولی بزودی به جرگه مرفهان بی‏درد می‏پیوندد و فقراء را فراموش می‏کند. ادبیات جهان سرشار از چنین داستان‏هایی است. شخص مجردی که ازدواج می‏کند ظرف مدت کوتاهی بطور کامل وضعیت عاطفی یک فرد مجرد را فراموش می‏کند. بنابراین چگونه می‏توان انتظار داشت که در یک جامعه افراد متاهل برای مجردها تصمیم‏های درستی بگیرند؟ متاهلین تنها می‏توانند منافع متاهلین را در قالب قوانین و بر مبنای قدرت دولت پیگیری کنند و در این میان مطرح شدن مطالبات مجردها خوش‏خیالی است. امری که در جریان مباحثات اخیر در زمینه ازدواج موقت شاهد آن بودیم. البته مثالها فراوانند،‏ مردها نمی‏توانند احساسات زنان را بطور کامل درک کنند و بالعکس، بزرگترها قادر به درک بچه‏ها نیستند و بالعکس و ... نتیجه‏ای که من می‏گیرم این است که قانونگزاری انسانها برای انسانها یک خیال موهوم است حتی اگر هدف تنها حداکثرسازی رفاه جامعه باشد.

البته در اینجا تنها یک ایراد بر مساله قانونگزاری در حکومتهای مدرن وارد ساختیم، ایرادهای دیگری نیز بر عقل بشری وارد است از جمله تاریخی بودن بشر (متاثر از تاریخ بودن) و محدود بودن عقل هر یک از آحاد بشر بنحوی که قادر به درک همه معارف تولید شده توسط خود بشر نمی‏باشد و غیره. برای رفع چنین ایراداتی در نظام دمکراسی‏ (حکومت مردم بر مردم که در واقع حکومت انسان معمولی باید ترجمه شود) نظام پارلمانی ایجاد شده است. با این تصور که حالا که هر جنس و طبقه تنها می‏تواند (در بهترین حالت) مدافع منافع طبقه خود باشد بهتر است از هر صنف نمایندگانی در مجلس حضور داشته باشند تا در تصمیم‏گیری‏ها دخالت داشته باشند (دمکراسی مبتنی بر نمایندگی). البته این راه‏حل دوای قطعی مشکلات مطرح شده نیست. معلوم نیست حتی یک نماینده زن هم بتواند درکی واقعی از یکی از مشکلات خاص برخی از زنان داشته باشد یا اساسا تصمیم درستی درباره آن اتخاذ کند. بنابراین از ابتدا همواره غرب بدنبال تحقق دمکراسی مستقیم بوده است. یعنی آن نوعی از دمکراسی که بدون واسطه نمایندگان انجام می‏گیرد و مردم درباره هر موضوعی همگی در رای‏گیری شرکت می‏کنند.

بدون اینکه بخواهیم مزایای انواع مختلف دمکراسی بر نظام‏های سنتی پادشاهی را منکر شویم باید بگوییم که مشکلات فلسفی موجود در اصل دمکراسی پابرجاست و تنها زمانی حل می‏شود که ما به قانونگزاری کسی تن بدهیم که حقیقتا بر روان همه ما آگاه باشد، بیرون از تاریخ ایستاده باشد و عمر محدود و عقل محدودی نداشته باشد، کسی که سرشت انسان و طبیعت را بشناسد و در عمل رهبری جامعه را برای رسیدن به کمال در دست بگیرد. و چنین کسی جز خداوند نیست. اگر چه ناچار باید اعتراف کنیم کانال ارتباطی بشر با خداوند نیز (مخصوصا حالا در عصر غیبت) محدود است. بنابراین بهترین شیوه در حال حاضر برای حکومت، ایجاد یک حکومت عرفی است که در ضمن تحت رهبری و اشراف آنچه از خداوند تاکنون به ما رسیده است باشد. چنین جامعه‏ای باید آگاه باشد که عرفی بودن شکل حکومت به آن معنا نیست که عقل بشر برای رهبری و هدایت جامعه کافی است و بنابراین باید در برابر احکام الهی خاضع باشد و در آنچه از امور که فرمانی از ناحیه خداوند به او نرسیده است بر مبنای عقل عمل کند.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    خاطراتی از سوم تیر (دوشنبه 86/4/4 ساعت 11:35 صبح)

    از دوست عزیزم «خاکریزیسم» که اظهار لطف کردند و بنده را به حرکت وبلاگی در رابطه با سوم تیر دعوت کردند تشکر می‏کنم. قصد نداشتم درباره سوم تیر مطلبی بنویسم چرا که خاطرات من برخلاف اکثر دوستان صبغه کاملا شخصی دارد. اما اکنون که همه دوستان بنوعی در این حرکت شرکت کرده‏اند من نیز به آنها می‏پیوندم.

    برای من روزهای سختی بود ... یکی از هم‏خانه‏هایم در آمریکا که افکار تند ضد اسلامی داشت، چند روز قبل از پرواز من، سر میز شام بهم گفت و خواست خیلی لطف کرده باشد .... که اگر می‏خواهی برگردی برگرد .... اما یادت باشد این حرفها که میزنی (از اسلام) رو توی تاکسی به مردم نگی چون ممکن است مسخره‏ات کنند .... من هم تنها توانستم در پاسخ لبخندی تلخ بزنم .... اما اکنون من در تهران بودم و یک ماهی تا سوم تیر مانده بود .... توصیه هم‏خانه‏ام در گوشم بود و آرام و ساکت در اتوبوس نشسته بودم و گوش می‏دادم .... اما مردم از احمدی‏نژاد می‏گفتند! ....

    مثل کسی بودم ... که از کابوسی سخت و طولانی برخواسته باشد ... هراسی دائمی در وجودم بود از ارتش تا بن دندان مسلح آمریکا ... اضطرابی که داشتم در بیشتر نوشته‏های وبلاگم در آن روزها پیدا بود ...  جو طوری بود که هر روز منتظر بودیم که آمریکا با هر بهانه‏ای به ایران حمله نظامی کند و ایران درهم کوبیده شود .... تنها زمانی آرامش پیدا کردم که هواپیما در فرودگاه تهران به زمین نشست .... زمانی که به مردم مسلمان و با‏ایمان ایران پیوستم ... اکنون زمان می‏گذشت و این بار مردم ایران در وجود فردی بنام احمدی‏نژاد مشت‏هایشان را گره می‏کردند و دندان‏ها را به هم می‏فشردند در مقابل آمریکا .....

    وضعیت روحی خودم و وضعیت خانوادگی و اجتماعی‏ام آنقدر متزلزل و سخت بود که قادر نبودم موضع واقعی سیاسی خودم را به کسی بازگو کنم .... تنها هنگامی که یکی از اعضای خانواده گفت که می‏خواهد به احمدی‏نژاد رای بدهد من وانمود کردم که به تبعیت ازو من هم به شهردار تهران رای خواهم داد .... در میتینگ انتخاباتی احمدی‏نژاد در شیرودی شرکت کردم و برای اولین بار بود که او را از نزدیک می‏دیدم .... بسیار دوستش داشتم و دارم ... یادم هست مهمترین آدمی که اون روز آمده بود مایلی کهن بود! .... بعضی از هم‏دانشگاهی‏ها را آن روز در شیرودی دیدم از جمله بذرپاش را ... روز قبل از انتخابات خواهرم از کلاس زبان که آمد گفت همه بچه‏ها می‏خواهند به احمدی‏نژاد رای بدهند! .... من بنظرم رسید اگر قرار باشد حتی دختران جوان هم به او رای بدهند پیروزی‏اش قطعی خواهد بود .... و همینطور هم شد.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    خصوصی‏سازی گسترده و خط مشی حمایت از فقرا (شنبه 86/4/2 ساعت 9:48 صبح)

    اتفاقات ساده و مهمی در اطراف در جریان است. قیمت موتور سیکلت از نوروز تا حالا بین 20% در انواع ارزان تا 40% در انواع گران افزایش یافته است. این جهش قیمتی که علاوه بر تورم سالانه اتفاق افتاده دو علت دارد. بنگاه‏داران معتقدند مطرح شدن سهمیه‏بندی بنزین باعث گرایش مردم به خرید موتور شده است. عامل دیگر را می‏توان اوج‏گیری از رده خارج کردن خودروهای فرسوده در ماه‏های اخیر دانست. صاحبان این خودروها احتمال زیادی دارد که بدلیل تنگنای مالی بسمت خرید موتور رفته باشند. اکنون آیا این تغییر الگوی حمل‏ونقل خوب است یا بد؟ بنظر من اتفاق مثبتی است، چرا که نشان می‏دهد فقرا هنوز راه‏های در رو دارند. اگر قدرت خریدشان کاهش یافته مجبور نیستند بکلی از داشتن وسیله شخصی محروم بشوند. در بسیاری از کشورها وضع اینطور نیست. مثلا در آمریکا موتور ارزان‏قیمت وجود ندارد و کسی که پول خرید ماشین را نداشته باشد باید به سیستم بسیار ضعیف اتوبوسرانی متکی بشود،‏تاکسی مسافرکش هم وجود ندارد. مثال دوم: بچه که بودم پول‏توجیبی‏ام اینقدر نبود که هر کتابی دوست داشتم بخرم، اما یک کتابفروشی در میدان انقلاب بنام انتشارات میر (گوتنبرگ) وجود داشت که کتابها را روی کاغذ کاهی چاپ می‏کرد و قیمتهایش معمولا نصف قیمت یا کمتر بود. از آنجا می‏توانستم هر چقدر دلم می‏خواست کتاب بخرم،‏ البته اکنون تعطیل شده است. مثال سوم: طی سال‏های گذشته مغازه‏های ساندویچ‏فروشی با رقابت از طرف مغازه‏های محقر و گاه زیرپله‏ای «فلافل لبنانی» مواجه شدند. فلافل اولین بار در جمکران مد شد و اکنون در تهران با 300 تومان می‏شود آنرا خرید. البته من آدمهایی را دیده‏ام که همین را هم با تامل پرداخت می‏کنند، کسانی را هم دیده‏ام که اگر هوس بر آنها غلبه کند و یک ساندویچ سوسیس بخرند مجبورند تا آخر مسیر با جیب خالی ادامه بدهند. برای آنها خوشحالم که فلافل هست.

    خصوصی‏سازی گسترده در ایران کم‏کم آثار خود را نمایان می‏سازد. پیوستن به بازار جهانی و واقعی‏ شدن قیمتها معادلات اقتصادی را در آینده تغییر خواهد داد و شوک‏های بزرگی پیش‏روی قرار دارد که البته وجود یک دولت حامی مردم شدت ضربات وارده را قطعا کاهش داده است. از دشواری‏های دولت و بطور کلی اصولگرایان این است که بقدرت رسیدن آنها با برنامه حمایت از فقرا اتفاقا با تحولات جهانی‏ای همراه شده است که در جهت عکس حرکت می‏کند. در سطح جهانی دو حرکت عمده اقتصادی وجود دارد، یکی دولت‏گرایی در آمریکای لاتین برای مبارزه با استعمار و دیگری جهان‏گرایی سرمایه‏داری که در وضعیت توسعه و قدرت قرار دارد. خط مشی اصولگرایان در ایران برای حمایت از فقرا اگرچه در بخش دولتی خود بسیار خوب عمل می‏کند و نماد آن سهمیه بندی بنزین بجای گران کردن آن بنفع طبقات محروم جامعه است اما این راهبرد برای آینده بنظر کارآمد نمی‏رسد. در آینده با توسعه دامنه خصوصی سازی دست دولت از اقتصاد کوتاه خواهد شد و توان آن برای سیاست‏گزاری نیز (علی‏رغم آنچه ادعا می‏شود) کاهش خواهد یافت. بنابراین اصولگرایان باید بدنبال راه‏های جدیدی برای پیشبرد برنامه فقرزدایی باشند.

    دولت‏گرایی خوب بود بشرطی که می‏توانستیم واقعا دولت را برای فقرزدایی بسیج کنیم. اما عملا در طول تاریخ نشان داده شده است که امید بستن صرف به دولت و قدرت سیاسی راهبرد عاقلانه‏ای نیست. اگر ما از افزایش قدرت دولت در اقتصاد حمایت کنیم به این امید که دولت را مردمی انتخاب می‏کنند که اکثریت آنها فقیرند، پس دولت در خدمت محرومین خواهد بود راه بخطا خواهیم برد. تاریخ نشان داده است که در عمل پس از افزایش تسلط دولت بر اقتصاد، ثروتمندان با استفاده از تسلطی که بر جامعه دارند دولت را نیز تصاحب کرده‏اند و اتفاقا آن را در جهت منافع خود بکار انداخته‏اند. بنابراین دولت‏گرایی ازین ببعد دیگر ایده خوبی نیست. از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که نظام‏های مختلف اقتصادی در جامعه در درجه دوم اهمیت قرار دارند، آنچه که مهمتر است نیت فعالان اقتصادی است. یک نظام اقتصادی آزاد می‏تواند گاهی بسته به جامعه‏ای که در آن اجرا می‏شود عادلانه‏تر از یک نظام اقتصادی دولتی باشد، مهم قدرت واقعی محرومین و قدرت سیاسی آنهاست. بنابراین نباید ابلاغ سیاست‏های کلی اصل 44 توسط رهبری را تیر خلاصی بر مبارزه محرومین بدانیم، برعکس فرصتی است برای تجدید سازمان و حمله مجدد از موضعی متفاوت.

     بنابراین اصولگرایان ضمن حفظ راهبرد دولتی حمایت از فقرا (تا آخرین لحظه‏ای که چنین کاری ممکن باشد) باید بفکر یک راهبرد مبتنی بر بخش خصوصی باشند. و این راهبرد چیزی نیست مگر بنگاه‏های اقتصادی کم‏هزینه. پیش ازین پس از ابلاغ سیاست‏های اصل 44 توضیحاتی درباره برخی کسب‏وکارهای موفق کم‏هزینه از جمله شرکت‏های هوایی کم‏هزینه نوشتم. مردم آمریکا سال به سال فقیرتر می‏شوند بنابراین راهبردهای کم‏هزینه در تمام بخش‏های اقتصادی این کشور با موفقیت‏های چشمگیر روبرو شده است. در کشوری که درآمد طبقه متوسط بطور منظم سالی یک درصد کاهش میابد (لستر تارو، آینده سرمایه‏داری) فروشگاه‏های زنجیره‏ای وال‏مارت به موفقیت بزرگی دست یافت، چرا که راهبرد ارزان‏فروشی را به بهای اندکی کاهش کیفیت در دستور کار قرار داد. البته ازین دست مثالها بسیارند. بسیاری از خدمات و کالاها اگر هدف مینیموم کردن قیمت باشد قابلیت بازنگری دارند و سودآوری در چنین بنگاه‏هایی با توسل به گسترش بازار بجای افزایش قیمت بدست خواهد آمد. چنین تجدید نظری در رویکردهای اقتصادی با برسمیت شناختن فقر در میان مدت در جامعه قادر خواهد بود زندگی را برای فقرا آسانتر سازد بدون اینکه بخواهیم نیاز برای یک برنامه بلند مدت برای محو اصولی فقر و ایجاد برابری در جامعه را منکر شویم.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    مهمانی ملکه و آینده حزب‏الله (یکشنبه 86/3/27 ساعت 3:35 عصر)

    از چند سال پیش گاه‏بگاه در تجمعات دانشجویی در برابر سفارت انگلیس شرکت داشته‏ام و چیزی که نظر من را در این مدت به خود جلب کرده است این است که چنین تجمعاتی هر بار بیشتر به خشونت کشیده می‏شود چه از طرف دانشجویان و چه از طرف نیروهای پلیس یا بهتر بگوییم پلیس ضد شورش. آیا باید دانشجویان را مقصر قلمداد کرد که وزن خود را بیش از آنچه هست برآورد کرده و درصدد تاثیرگذاری بر جریان‏هایی هستند که به آنها مربوط نیست؟ یا نیروی انتظامی را مقصر بدانیم که با دانشجویان بسیجی همانطور رفتار می‏کند که با اراذل و اوباش می‏کند؟ البته این روزها بدلیل قدرت رسانه‏ای مخالفین نظام سعی می‏شود تا جای ممکن برخوردها با هر کس که ممکن است مورد حمایت این رسانه‏ها قرار بگیرد توام با رافت بیشتر اسلامی باشد،‏ در حالی که دانشجویان بسیجی همانطور که در درگیری اخیر مشاهده کردیم از کمترین حمایت رسانه‏ای نیز برخوردار نیستند. این وضعیت نوعی شکاف در میان بدنه و سر اصولگرایان را آشکار می‏کند. از سویی نیروهای سیاسی اصولگرا بدلیل جانبداری از نظام اسلامی هیچ‏گاه قادر نبوده‏اند در یک جریان اعتراضی آن هم از نوع خشن آن بر علیه همین نظام وارد شوند و از سوی دیگر بدنه اصولگرایان بالاخص دانشجویان در فضای بی‏قدرتی‏ای که بسر می‏برند روزبروز رادیکال‏تر می‏شوند و چاره‏ای جز برخوردهای خشن برایشان باقی نمی‏ماند. وقتی سفارت انگلیس و لانه روباه پیر چنان جراتی بخود می‏دهد که برای طرفداران غرب در محل بدنام سفارتخانه‏اش پارتی راه‏ بیندازد چگونه ما از دانشجویان بسیجی انتظار داریم همچنان به بحث‏های آکادمیک درباره اینکه «استعمار بد است» مشغول باشند؟ چرا انتظار داریم بالاخره کلام حق «انگلیس اشغالگر است» با تمام معنای نهفته در آن بر زبانشان جاری نشود؟

    چگونه است که همزمان ما شاهد صعود و قدرت‏گیری دولت اصولگرا در ایران و ایضا قدرت‏گیری سفارت انگلیس هستیم؟  چرا درست وقتی ایران دیگر از آمریکا نمی‏ترسد تابوی مذاکره با آمریکا باید بشکند؟ به گمان من تمام این مطالب به هم مربوط است. درست به همین دلیل که دیگر قدرت آمریکا برای چربش بر ایران کافی نیست پرچم‏های دوستی بالا می‏رود. اگر آنها قادر به ضربه زدن به ما بودند قطعا ترجیح می‏دادند ما را در گوشه رینگ و مضطرب نگه دارند. اکنون جریان حزب‏‏الله و مخصوصا شاخه جوانان آن باید بدانند که این روند بازگشت‏ناپذیر است. ما در سرازیری نه تنها رابطه با آمریکا که همزیستی با ابرقدرتها داریم هر لحظه سرعت می‏گیریم. علت آن هم این است که قادر نیستیم بیش ازین خلاف عرف بین‏المللی حرکت کنیم. در این میان نقش پرونده هسته‏ای ایران بسیار مهم است. هدف اعلام شده آمریکا از فشار بر ایران دوگانه تغییر رژیم یا تغییر رفتار بود و همین‏طور هم شد. اگر چه ما فناوری و نظام را حفظ کردیم اما لاجرم آنقدر مورد تهدید قرار گرفتیم که رفتارمان تغییر کرد، دست‏کم رفتار ظاهری بسیار مودبانه‏تری جلوی بزرگترهای بین‏المللی پیدا کردیم. اکنون حتی اگر آمریکاییها همه دیپلماتهای ما را هم دستگیر کنند باز هم بسان عاشقی دنبال مذاکره با ‏آنها خواهیم رفت، هر چقدر به مرزهایمان تجاوز کنند آزادشان خواهیم کرد وخلاصه صحنه مشحون از حسن نیت است!

    و اینکه دوستان بسیجی اگر می‏بینند جشن تولد ملکه منحوس در ایران برگزار می‏شود و توسط نیروی انتظامی حمایت می‏شود دلیل آن بسیار ساده است، چرا که متقابلا جشن پیروزی انقلاب هم در لندن برگزار می‏شود و گزارشش را هم از سیما پخش می‏کنند. اگر چه باید به مسئولین گفت آن انقلابی که جشن آن کنار باکینگهام برگزار شود معلوم نیست به کجا می‏رود. آنچه مسلم است ایران با دستیابی به توان اتمی ازین پس در عرصه بین‏المللی تغییر نقش خواهد داد. ایران از یک کشور آشوبگر به یک قدرت مداخله‏گر و در مراحل بالاتر به یک قدرت بازدارنده صرف تبدیل خواهد شد و البته این چیز بدی هم نیست. اگر در منطقه یک قدرت بازدارنده وجود داشت اکنون یک میلیون نفر مسلمان عراقی زنده بودند و این کشور تحت اشغال قرار نداشت.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    زمینگیر شدن غرب در خاورمیانه (پنج شنبه 86/3/24 ساعت 11:14 صبح)

    آنچه این روزها از عملکرد سازمان‏های اطلاعاتی غربی در منطقه خاورمیانه شاهد هستیم نشان از آن دارد که آنها راهکارهای نظامی و سیاسی را با رویکرد اطلاعاتی مخفیانه‏تری جایگزین کرده‏اند و این نیست مگر به دلیل به ضعف کشیده شدن قدرت غرب در این منطقه از جهان. با روی کار آمدن گیتس با سوابق اطلاعاتی بعنوان وزیر دفاع و جابجایی یکی از افراد اطلاعاتی به وزارت خارجه انتظار می‏رفت که آمریکا قدم در چنین راهی بگذارد. پس از شکست سال گذشته اسراییل در نابودسازی حزب‏الله و شکست آمریکا در جلوگیری از قدرت‏گیری اتمی ایران اکنون صحنه خاورمیانه تغییر کرده است.

    اسراییل که نوعی کلونی تحمیلی غرب در محل تلاقی سه قاره بزرگ و آبراه‏های مهم تاسیس شده بود تا بعنوان جانشین اربابان غربی به مدیریت منطقه بر اساس منویات غرب بپردازد اکنون خود تبدیل به بار گرانی برای جهان غرب شده است. اکنون نه تنها اسراییل منطقه را با تجاوزهای مکرر کنترل نمی‏کند بلکه آمریکا شخصا مجبور شد در منطقه دخالت نظامی بکند. حتی کار تا جایی بالا گرفت که اکنون آمریکا به اسراییل توصیه می‏کند دست به هیچ عملی نزند و ژست صلح‏طلبانه هم بگیرد. اسراییل نه تنها از جنوب لبنان عقب‏نشینی کرد، نه تنها از نابودسازی حزب‏الله بدلیل ناتوانی صرف‏نظر کرد، نه تنها تشکیل دولتی فلسطینی را پذیرفت، بلکه دارد با سوریه هم وارد مذاکره می‏شود تا جولان را هم پس بدهد و آرزو دارد بتواند با دادن اراضی 1967 به فلسطینی‏ها بقیه را نگه دارد.

    اکنون پس از ظهور ایران اتمی دیگر مجالی برای اقدامات گستاخانه صهیونیستها باقی نمانده است. اکنون رییس جمهور دلیری در ایران حاکم است که با موضع‏گیری قوی خود در جنگ سال گذشته اسراییل با حزب‏الله اجازه نداد اسراییل به سوریه حمله کند. اسراییل که سهل است بزرگترهایش هم در مواجهه با ایران دست به عصا شده‏اند. قدرتها در حال بازتعریف مناسبات خود با ایران اتمی هستند و بیشتر بر مسایل آینده مخصوصا مساله گسترش موشکی ایران متمرکز شده‏اند. اکنون دیگر زمانی نیست که اسراییل بتواند هر کشوری را تهدید به حمله کند. اکنون اسراییل سر جای خودش می‏نشیند و تلاش می‏کند نیروهای متنازع در لبنان و فلسطین و ایران را به جان هم بیندازد. وقوع درگیری‏های گسترده در لبنان و فلسطین خود دلیلی بر احساس ضعف شدید اسراییل برای مقابله با کلیت آنهاست. همچنانکه تمرکز شدید آمریکا بر برخی طیفهای سیاسی در ایران نیز نشانه توازن مثبت قوا به نفع ایران است.

    در این میان چهارشنبه‏ای دیگر رسید و باز دشمنان اسلام و عدالت با کار گذاشتن بمب در نزدیکی سرداب غیبت امام زمان (عج) به تلاش خود برای دستیابی به حضرت ادامه دادند چرا که در خبر هست که ایشان در مثل چنین زمان‏هایی به اینجا سر می‏زنند. بارها شنیده‏ایم که افسران آمریکایی روحانیون شیعه را دستگیر کرده و از ایشان سوالاتی درباره امام و مشخصات ظاهری و حتی محل اختفای ایشان می‏پرسند. حالا که یانکی‏ها اینقدر به اخبار مربوط به امام حال حاضر ما علاقه دارند یک حدیث برایشان بخوانیم .... در احادیث هست که حضرت در آستانه ظهور بشدت تحت تعقیب دشمنانی که قصد جان ایشان را دارند قرار دارند بنحوی که در این تعقیب و گریز شهرها و بیابان‏ها را یکی پس از دیگری پشت سر می‏گذارند. نهایتا ایشان در این مسیر به کعبه پناه می‏برند و آنجا دعوت جهانی خود را آغاز می‏کنند .... بنابراین قصابان آمریکایی حواسشان جمع باشد مبادا طرح عدوانی‏شان برای حضرت گوشه‏ای باشد از طرح کلی رحمانی خداوند برای تسریع در ظهور ایشان.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 60 بازدید
    دیروز: 212 بازدید
    کل بازدیدها: 235920 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [121]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [117]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده