اقدام هفته گذشته آمریکا در حمله کور به یک ساختمان نیمهکاره در سوریه شگفتی همه را برانگیخت. معلوم نیست چرا دولت آمریکا اصرار دارد ماهیت جلاد صفت خودش را دائم جار بزند، مگر کسی مانده است که این خبر بگوشش نرسیده باشد؟ این اقدام آمریکا بضرر تلاش این کشور برای انعقاد توافقنامه امنیتی با عراق بود. چرا که نشان داد آمریکاییها حتی در صورت قول صوری برای استفاده نکردن از خاک عراق برای حمله به کشورهای همسایه هم به آن در عمل پایبند نخواهند بود. این اقدام با تحریک سوریه تاثیر منفی بر مذاکرات به اصطلاح صلح میان سوریه و اسراییل گذاشت. در حقیقت اکنون تراز سوریه بدلیل اینکه تا حدی با نفر اصلی طرف شده است در مذاکرات بالاتر رفته است و نشان به آن نشان که قرار است آمریکا نیز در مذاکرات بعنوان بزرگتر اسراییل وارد شود. این اقدام از دیدگاه افکار عمومی بینالمللی کاملا محکوم شد و نشانهای خطرناک از ماهیت جنگطلب آمریکا محسوب شد. حتی نزدیکترین همپیمانان اروپایی نیز آنرا محکوم کردند. با این اوصاف چرا دولت دیوانه بوش که میرود به زبالهدان تاریخ بپیوندد دست به چنین اقدامی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زد؟ با اینکه میدانست این اقدام احتمال پیروزی مککین را که دنبالهروی بوش محسوب میشود بشدت کاهش میداد. به گمان من این حمله را باید پاسخ متقارن ابرقدرت تنهای سابق به ابرقدرت در حال ظهور روسیه دانست. دخالت نظامی روسیه در گرجستان تلاشهای آمریکا برای نفوذ به سرحدات روسیه را با شکست روبرو کرده بود. اقدام روسیه بسیار موفق بود و حمایت افکار عمومی جهانی را نیز بدست آورد. آمریکا با نمایش نوعی عملیات نظامی محدود در سوریه خواست پرستیژ ابرقدرتی خود را در سطح جهانی حفظ کرده باشد. این هشداری به روسیه بود که به تجهیز سوریه بعنوان دشمن اسراییل پایان دهد وگرنه بلایی که بر سر گرجستان آمد ممکن است بسر سوریه نیز بیاید. آمریکا تلاش میکند با عقب کشیدن از قفقاز مرزهای استراتژیک دو ابرقدرت را در خاورمیانه ترسیم کند. تلاش میکند با روسیه بر سر نوعی تقسیم جهان به حوزههای نفوذ به توافق برسد. اما زهی خیال باطل. آن هم در حساسترین نقطه جهان و بر سر یکی از سرسختترین مخالفان غرب. حتی اگر روسیه نیز به سوریه کمک نکند جبهه مقاومت منطقهای آنقدر قوی است که آمریکا نمیتواند روی این منطقه بعنوان بخشی از حوزه نفوذ خود حساب کند. به همین دلیل هم بود که اقدام آمریکا با عکسالعمل جهانی روبرو شد.
|
سیاست داخلی، بینالمللی |
بحرانهای جهانی پشت سر هم بسان موجهای سهمگین یک دریای طوفانی بر ساکنان کشتی فضایی زمین میتازند اما در کشاکش بقا زیر ضربه امواج کمتر فرصت داشتهایم درباره کلیت طوفانی بودن دریا بیندیشیم. دهه 80 میلادی دهه بحران نیمی از جهان، دنیای دوم کمونیست بود که با چیزی کمتر از فروپاشی اقتصادی-اجتماعی-سیاسی-فلسفی پایان نگرفت. پس از آن هیجان و شادی ناشی از فروریختن دیوار برلین و اتحاد آلمان سرخوشی کوتاهی به ارمغان آورد. آمریکا با تحویل گرفتن حجم عظیمی از سرمایه اجتماعی میراث کمونیسم در شکل بازارهای جدید، یکهتازی نظامی جهانی، سیل متخصصان مهاجر و ابراز وفاداری بینالمللی دستکم یک دهه در رویای خوش «پایان تاریخ» فرو رفت اما بیداری پس از آن دردهای جانکاه را آشکار کرد. ابرقدرتی ظهور کرد که با سازمان دادن حملات تروریستی در سراسر جهان (از جمله در خاک خودش) دست به وحشیگری در ابعاد جهانی میزد. توده مردمی بوجود آمدند که تمام پوششهای حفاظتی خود را از دست دادند، فقیر شدند، گرسنه و بدور از پوششهای بیمهای قرار گرفتند، نظامهای تامین اجتماعی در سراسر جهان رو به فروپاشی رفت، دولتهای رفاه سقوط کردند و سرمایهداری یکهتاز میدان شد. آمریکا خوی وحشیگری خود را به هیچ وجه یک بحران فرض نکرد، مردم میگفتند این یک بحران اخلاقیست که ما بخاطر نفت دروغ بگوییم و سرزمینها را اشغال کنیم. اما در روزگاری که رقیبی وجود نداشت اخلاق چندان ارزش افزودهای برای صاحبان قدرت تولید نمیکرد ...... تا اینکه بحرانهای واقعی فرارسید ....... اولین آن را میتوانیم افزایش بیمهار قیمت نفت بدانیم. سرمایهداران دردمندانه دیدند که تنها علت رفاه گذشتهشان محروم بودن تودهها از سطح زندگی مشابه بوده است. و حال که چینیها هم تصمیم گرفتهاند سوار ماشین شوند دیگر دنیا مثل گذشته نخواهد بود. غرب تلاش خود را برای فرار از بحران مضاعف کرد. علم و کشاورزی به خدمت گرفته شدند تا بجای غذا سوخت بکارند و بنزین برداشت کنند. طولی نکشید که بحران دومی شروع شد. بحران جهانی مواد غذایی. مردم در سراسر جهان و حتی در خود آمریکا دسته دسته به زیر خط فقر غذایی رانده شدند، آنها که برنج میخوردند به نان روی آوردند و آنها که نان میخوردند از وعدههای غذاییشان کاستند و آنها که قبلا این کار را کرده بودند چه بسا جان باختند. نمیشود هم شما جهان سومیها بخواهید سوار ماشین شوید هم خوب غذا بخورید. صدراعظم آلمان با ناراحتی سوال کرد «چه لزومی دارد یک میلیارد چینی یکدفعه تصمیم بگیرند هر روز شیر بخورند؟». بیست سال پیش لستر تارو اقتصاددان میپرسید تا کی میتوان سالی یک درصد از قدرت خرید طبقه متوسط آمریکا کاست قبل ازینکه نظام ترک بردارد؟ بالاخره اینقدر ازین قدرت خرید کاسته شد و به ثروتمندان داده شد که ناگهان طبقه متوسط از بازپرداخت وامهای مسکن خود را عاجز دید. تقاضا برای خانه افت کرد، قیمتها کاهش یافت و بانکها به ورشکستگی کشیده شدند. تمام بحرانهای قبلی فراموش شدند و این بار تیتر یک مطبوعات جهان بحران مسکن در آمریکا بود. طولی نکشید که بحران مسکن به انگلیس و اروپا هم رسید. اما هنوز سرمایهداران بر سر جزمیات خود بودند. تا اینکه بحران وامها بانکهای اصلی را هم درگیر کرد یکییکی آنها را به زیر کشید. دولت که دید بازار مالی در حال سقوط است تعارفات را کنار گذاشت و عملا ختم «نظام سرمایهداری بازار آزاد» را اعلام کرد. دولت بخش بزرگی از تولید ناخالص ملی را به مهار بحران اختصاص داد و با این حال همه اذعان دارند که بحران مالی حتی اگر هم مهار شود مقدمه بحران اقتصادی واقعی در صورت کاهش تولید، مصرف و افزایش بیکاری خواهد بود.
شاید اگر نیچه زنده بود یکه میخورد. شکست بازار آزاد چیز کمی نیست. در طول تاریخ مابعد رنسانس، تمام تلاش بشر غربی معطوف به اثبات کارآمدی آزادی بوده است. تمامی علوم انسانی غربی در خدمت همین تلاش بودهاند و آرمان اجتماعی آنها نیز چیزی جز این نبوده است. بنابراین اگر کسی میخواهد شروع دوران پستمدرن را اعلام کند حالا زمان مناسبی است. تمام یکی دو قرنی که انگلیس حاکم بلامنازع بود نظام اقتصادی بازار آزاد بود که بر جهان حکومت میکرد و پس ازو نیز این میراث به آمریکا رسید. رقابت دو ابرقدرت در جنگ سرد نیمه دوم قرن بیستم برای اثبات برتری نظام اقتصادی مبتنی بر آزادی کامل در مقابل نظام اقتصادی دارای برنامه و رهبر بود. دمکراسی غربی نیز مظهر عدم اصالت رهبری بر عملکرد آزادانه افراد است. جنگ سرد غیر از چشمانداز اقتصادی معانی مهمتری هم داشت. غرب مظهر دنیای بدون مرکز بود و شرق مظهر دنیای بامرکز. اگر چه کمونیسم وجود خداوند را نفی میکرد، اما نوع سازماندهی اجتماعی آن ناخودآگاه بازتاب یک جهانبینی بود که در آن سیستمی کارآمدتر است که دارای برنامه، دارای رهبر باشد. غرب با شکست دادن شوروی خواست ثابت کند جهانی کارآمدتر است که در آن هیچ غایتی نیست که هر موجود بدنبال آن باشد. غیر ازین که هر موجودی بدنبال نفع شخصی خودش باشد. بنابراین شکست سرمایهداری آزاد را باید یک شکست فلسفی دانست. و حالا که اینطور است این را هم بگوییم که علم غربی نیز در ذیل پروژه کلی غرب مابعد رنسانس تعریف شده است، به این معنی که هدف آن ارائه یک تصویر خودکار از عالم هستی است. اگر چه دستاوردهای علمی را ارج مینهیم اما فلسفه و داستان علم تاکنون همواره تلاش برای نقض برهان نظم بوده است تا اثبات آن. اکنون با شکست نظام بدون مرکز در اقتصاد، بجاست سوال کنیم آیا بنظر شما جهان اگر دارای مرکزی تدبیر کننده باشد کارآمدتر نخواهد بود؟
|
سیاست داخلی، بینالمللی |
باید یک چیزی باشد که غرب اینقدر به یک حادثه تاریخی علاقمند است. هولوکاست تا حد یکی از مقدسات غرب بالا رفته تا حدی که اگر چه در آنجا حتی اهانت به مسیح (ع) آزاد است اما کار پژوهشی و حتی یک سوال درباره هولوکاست مجاز نیست و پیگرد سفت و سخت قانونی بهمراه دارد. احمدینژاد هر جا که میرود اولین خواهششان این است که لطفا هولوکاست را زیر سوال نبر!
اولین کسی که ماجرای هولوکاست را شروع کرد چرچیل بود که در اوج جنگ جهانی در یک سخنرانی مدعی شد اخبار موثقی دریافت کرده است مبنی بر اینکه هیتلر در حال نسلکشی یهودیان است. پس از جنگ در دادگاه نورنبرگ سران نازی «اعتراف» کردند که چنین کاری کردهاند. همچنین برای افزایش اعتبار ادعای چرچیل گفته شد که این تنها باری بود که وی اطلاعات حاصل از شکستن رمز سیستم مخابراتی آلمانها، «انیگما» را علنی میساخت. اگر چه ما در ایران تابو شدن هولوکاست را نشانی از نفوذ بیحد و حصر لابی یهودی در غرب میدانیم اما ممکن است مساله فراتر ازین هم باشد.
«هولوکاست»، «هیتلر»، «فاشیست»، «ضد یهود»، «دیکتاتور» و .... اینها عناصر اصلی تبلیغات پس از جنگ جهانی را تشکیل میدهند. هیتلرسازی از روسای جمهور مخالف نظم نوین جهانی (نظم پس از جنگ دوم بینالملل)، فاشیست خواندن حکومتهای دینی، قرار دادن اسلام در وضعیتی که بدلیل مقالبه با اسراییل متهم به یهودستیزی بشود و دیکتاتور نامیدن رهبران مردمگرا در سراسر جهان فرآیندهای اصلی تبلیغاتی غرب برای حفظ نظم ناعادلانه جهانی و حق وتوی پیروزمندان جنگ دوم است. در این میان نقش هولوکاست عاطفیتر از بقیه است، اگر هولوکاستی وجود نداشت، اگر تا این حد چهره آلمان به لجن کشیده نشده بود مشروعیت سلطه متفقین براحتی پس از مدت کوتاهی زیر سوال میرفت. اگرچه آلمان با تجاوزات نژادپرستانه خود میلیونها انسان را به کام مرگ فرستاد اما خوب است بدانیم از پایان جنگ دوم به این سو نیز در اثر جنگهای منطقهای به اندازه جنگ دوم تلفات انسانی وجود داشته است و کیست که از نقش اصلی متفقین در براه انداختن این جنگها آگاه نباشد؟ اما هولوکاست فرصتی برای مقایسه باقی نمیگذارد. متفقین هر چقدر هم ستمگر باشند از کسی که هولوکاست براه انداخت پاکترند. هولوکاست در این معنا چیزی جز چک سفید امضا برای جنایت نامحدود در دست متفقین نیست.
|
بینالمللی |
توافق ایران و آژانس برای حل و فصل مناقشه اتمی جلوههای تازهای از رفتار بازیگران بینالمللی در رابطه با ایران را آشکار کرد. زمانی فکر میکردیم مشکل غرب با ما این است که ما به فعالیتهای خطرناکی روی آوردهایم و این بیچارهها را در معرض تهدید نابودی قرار دادهایم، پس باید اعتمادسازی میکریدم، فعالیتهای خطرناکمان را تعطیل میکردیم و اصلا شک میکردیم که انگیزه ما از دنبال کردن برنامه هستهای چیست و چرا «19 سال به دنیا دروغ گفتهایم»؟ همه این کارها را انجام دادیم ولی با کمال تعجب رفتار غرب تغییری نکرد، تهدیدها هر روز پررنگتر، تحریمها نزدیکتر و جوسازی تبلیغاتی قویتر میشد. دولتی که نتوانست رفتار غرب در پرونده هستهای را پیشبینی و کنترل کند لاجرم سقوط کرد .......
فرد دیگری بر سر کار آمد، اجماعی ملی شکل گرفت که متاثر از ضعف و ذلت دیپلماسی هستهای در دوره قبل به این نتیجه رسیده بود که دلیل زیادهخواهی غرب دقیقا ابراز ضعف ما است و اشکال این است که ما گفتمان غرب را در این پرونده پذیرفتهایم و در نتیجه پیش از شروع مذاکره دست بالای غرب را پذیرفتهایم. نتیجه این که اگر ما محکم بایستیم غرب کوتاه خواهد آمد. تاسیسات هستهای راهاندازی شد و قدمبهقدم در این علم پیشرفت کردیم. اما اگرچه غرب نشانههایی از تزلزل در برابر ایران از خود نشان داد، بزودی غرب نیز رویکردی مرحلهای در برابر ایران در پیش گرفت، هر گام هستهای ایران با یک گام تحریمی-انزوایی از طرف غرب روبرو شد. در مرحلهای تصور میشد تحریمهای غرب مقدمهای برای رویارویی نظامی است، همانطور که در مورد عراق روی داد و این که قطعنامههای شورای امنیت تنها جنبه زمینهسازی برای تند کردن جو بینالمللی در اطراف ایران و شروع فاز نظامی را دارد. بنابراین راهبرد ایران این بود که بیتوجه به قطعنامهها برنامه بازدارنده هستهای را به پیش ببرد. هیچگاه نخواهیم دانست تا چه حد چنین دیدگاهی درست بود، آیا حقیقتا آمریکا بدنبال حمله به ایران بود؟ به هر حال از آنجا که ایران به توان بازدارندگی دست یافت فرصتی فراهم نشد تا تصمیم حقیقی آمریکا در این زمینه آشکار شود. در چند ماه اخیر پس از اقدام ایران به توافق با آژانس با کمال تعجب آمریکا به رویه مرحلهای خود برای تنگتر کردن حلقه محاصره ایران ادامه داد ولو اینکه در تلاش خود ناموفق بود. چنین رفتاری نشان داد هدف آمریکا از فشارهای اقتصادی وادار کردن ایران به شفافسازی اتمی هم نیست.
آمریکا در راس هرم قدرت جهانی نشسته است. نظامی بشدت نابرابر که در آن بالاییها از اپیدمی چاقی میمیرند و پایینیها از لاغری مفرط. مهمترین دغدغه قدرتمندان جلوگیری از اتحاد ضعفا برای دگرگونی اوضاع عالم است. انقلابها اگرچه مقیاسی ملی دارند اما از دیدگاه قدرتهای بینالمللی (که بیشتر آنها کشورهای بلوک غرب هستند) این انقلابها میتوانند بسرعت بعدی جهانی پیدا کنند. زمانی که ساندنیستها انقلابیون نیکاراگوئه بطور مسالمتآمیزی قدرت را در این کشور در دست گرفتند و برنامههای عدالت اجتماعی را در پیش گرفتند، زمانی که این برنامهها موفقیتهای شگرفی بدست آورد، قیمت خانه نصف شد، علیرغم رکود اقتصادی سراسری در آمریکای لاتین اقتصاد این کشور رشد مناسبی را تجربه کرد، در این زمان آمریکا چارهای ندید جز اینکه ضدانقلابیون کنترا را برای ایجاد جنگهای ایذایی در مرزها تجهیز کند، پس از آغاز جنگ 30 درصد تولید ناخالص ملی کشور صرف جنگ میشد، وضع اقتصاد وخیم شد و بتدریج ساندنیستها محبوبیت خود را از دست دادند، نهایتا در یک انتخابات آزاد کنتراها قدرت را در دست گرفتند.
آمریکا برنامه تغییر نظام در ایران را در یک چارچوب جهانی برای براندازی انقلابهای امیدبخش دنبال میکند. اگر نتواند در مرحله اول با دخالتهای پنهانی سیا براندازی را انجام دهد در مرحله دوم آتش جنگ را بقیمت خون صدها هزار نفر و بقیمت سرکوب امید تاریخی ملتها میافروزد. انقلاب اسلامی اگرچه این بزنگاهها را پشت سر گذاشت، اکنون که آمریکا از استحاله نظام از طریق نیروهای داخلی نیز ناامید شده است، اکنون که مرحله تازهای از جهانی شدن انقلاب اسلامی در فلسطین، لبنان و سایر جاها آغاز شده است، دور تازهای از تلاشهای تغییر نظام را آغاز کرده است. هدف از تحریمها این است که با بهانه قرار دادن پرونده هستهای، بتدریج از نظر اقتصادی ایران را در تنگنا قرار دهند تا رونق اقتصادی از بین برود، برنامههای اصلاحی شکست بخورد و در بلندمدت انقلاب اسلامی پژمرده شود و قدرت الهامبخشی خود را از دست بدهد. ازین رو آمریکا بنحو مضحکی میکوشد با ربط دادن هر نوع فعالیت اقتصادی (مثل واردات آلومینیوم!) با برنامه هستهای جامعه جهانی را در گسترش دامنه تحریمها همراه کند. اما با این وجود باید گفت که آمریکا در بازی بلندمدتی که با ایران آغاز کرده است در موقعیت مناسبی قرار ندارد، نه آن موقعیت جهانی سابق را دارد نه ایران آن ایران سابق است، جهان هم تغییر کرده و بعید است شرایط جدید جهانی اجازه پیروزی را به آمریکا بدهد. چه بسا آمریکا با تزلزل در پادشاهی جهان زمینه وقوع انقلاب جهانی را از بهم پیوستن جویبارهای کوچک تحولخواهی فراهم کند.
|
بینالمللی |
پس از گذشت یک نسل از آغاز حرکت تمدنسازانه ملت ایران که با یکی از معدود انقلابهای حقیقی جهان بر علیه نظم موجود جهانی آغاز شد، اکنون این ملت کمکم دورنمای پیروزی را به چشم خود میبیند. مردمی که با اقتدا به سلف صالح در راه اصلاح امور جهان از جان خود گذشتند و آخرت و هدف نهایی هستی را بر زندگی کوتاه دنیوی ترجیح دادند با سینههای باز جلو گلوله رفتند و بار شکست ابرقدرتها را همان روزها در میدان ژاله و جاهای دیگر به تنهایی بر دوش کشیدند. انقلاب اسلامی ایران جهان را تکان داد، در بسیاری از کشورها دوران جدیدی از مبارزه برای عدالت و خدا آغاز شد، خاورمیانه تکان سختی خورد، چند سالی هنوز نگذشته بود که اسراییل در لبنان شکست خورد، مسجدالحرام به تصرف شورشیان درآمد، آمریکا مجبور شد به شوروی برای تهاجم به افغانستان چراغ سبز بدهد، شوروی هم در افغانستان شکست خورد، پاکستان با مطالبات اسلامخواهانه به لرزه درآمد، عراق تنها با حاکم کردن وضعیت جنگی بر کشورش از تغییر مصون ماند، دنیا تکان خورد.
جنگی که آغاز شد تنها راه نظام ظالمانه بینالمللی برای آرام کردن تحولات بود چرا که اگر ایران موفق میشد به همان آرامی که انقلاب کرده بود انقلابش را حفظ کند دیگر کسی در تبعیت ازین الگو تردیدی به خود راه نمیداد، پس باید این ملت را درگیر میکردند ولو منجر به شکست نهایی خودشان بشود. اما مقاومت ایران تبدیل به جلوهای تازه از تمدن تازه اسلامی شد. معلوم شد اسلام نه تنها میتواند مبارزه سیاسی کند، انقلاب کند، بلکه میتواند در طولانیترین جنگ کلاسیک پس از جنگ دوم جهانی در مقابل تمام ابرقدرتها بایستد. پس از آن نیز حجم مخالفتهای قدرتها با انقلاب اسلامی نشان داد تا چه حد مبانی آنها بر اثر این تحول تاریخی زیر سوال رفته است. اما این فشارها هیچگاه نتوانست پیام ایران را خاموش کند، حتی باعث پرفروغتر شدن آن هم شد. چرا که هیچ ملتی تا در سختی و فشار قرار نگیرد پیشرفت حتی مادی هم نمیکند، ما اگر یک نسل را تحت تحریمهای ابرقدرتها سپری نکرده بودیم هرگز نمیتوانستیم اعتماد بنفس فعلی را در عرصههای مختلف بدست آوریم، هرگز نمیتوانستیم ادعای استقلال و راه جایگزین برای دنیا را داشته باشیم. بنابراین همانطور که امام فرمود ما در جنگ انقلابمان را به دنیا صادر کردیم، نشان دادیم اسلام میتواند مقابل سهمگینترین فشارهای نظامی بایستد. اکنون نیز مقابله سراسری جبهه کفر، جبهه طاغوت، به صلابت پیام ایران افزوده است.
اگر چه «کارشناسان سیاسی» همواره به ما توصیه کردهاند که برای کسب قدرت بینالمللی باید زیر سایه ابرقدرتها بروید و ریزهخوار سفره ظلم بینالمللی آنها باشید، اکنون ایران با قیام بر ضد طاغوت جهانی قدرت جهانی کسب کرده است. نفوذ فرهنگی ایران مرزها را درنوردیده، از خاورمیانه گذشته و ملتهای عالم را دربرگرفته است. مساله فقط احمدینژاد نیست، رییس جمهور مظهر شهادتطلبی شهدای جنگ است. آنچه پیش میرود روح اسلام انقلابی است. ابرقدرتها نیز بخوبی باخبرند که پایه اصلی قدرت جهانی نفوذ فرهنگی است و ازینرو تمام تلاششان لجنمال کردن ایران است، کاری که خود ضعف حریف را به بیننده ظاهر میکند. اکنون الگوهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی ایران مورد رشک بسیاری در سراسر جهان است. گسترش صادرات غیرنفتی ایران نشان میدهد زمینه برای پذیرش ایران بعنوان یک قدرت تکنولوژیک رو به فراهم شدن است. ایدههای سیاسی ایران همچون سفرهای استانی در کشوری مثل فرانسه توسط سارکو آمریکایی به مرحله اجرا درمیآید و حتی سخنگویش در توضیح این سیاست دقیقا همان حرفهای احمدینژاد را با عوض کردن واژه «تهران» با «پاریس» طوطیوار تکرار میکند، گویی غربیها هم بالاخره تقلید کردن را آموختند. در آخرین حادثه ازین نوع، مواجهه بیهراس و رودرو با افکار عمومی که عادت سیاستمداران در ایران است در دانشگاه کلمبیا چنان افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داد که تشویقهای مکرر دانشجویان را باید بیشتر تحت تاثیر فضای کلی گفتگو و فلسفه سیاسی موجود در آن دانست تا گفتارها. مردم آمریکا از دمکراسی غیرپاسخگو و گردنکش و «لیبرالیسم عضلانی» خسته شدهاند و نیم نگاهی به الگوی ایران در ذهنشان سوسو میزند.
|
بینالمللی |