سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

سیاست داخلی - پیاده رو خاطرات

ترسیم مرزها (پنج شنبه 87/8/16 ساعت 5:3 عصر)

حمله هلی کوپترهای آمریکایی به سوریهاقدام هفته گذشته آمریکا در حمله کور به یک ساختمان نیمه‏کاره در سوریه شگفتی همه را برانگیخت. معلوم نیست چرا دولت آمریکا اصرار دارد ماهیت جلاد صفت خودش را دائم جار بزند، مگر کسی مانده است که این خبر بگوشش نرسیده باشد؟ این اقدام آمریکا بضرر تلاش این کشور برای انعقاد توافقنامه امنیتی با عراق بود. چرا که نشان داد آمریکاییها حتی در صورت قول صوری برای استفاده نکردن از خاک عراق برای حمله به کشورهای همسایه هم به آن در عمل پایبند نخواهند بود. این اقدام با تحریک سوریه تاثیر منفی بر مذاکرات به اصطلاح صلح میان سوریه و اسراییل گذاشت. در حقیقت اکنون تراز سوریه بدلیل اینکه تا حدی با نفر اصلی طرف شده است در مذاکرات بالاتر رفته است و نشان به آن نشان که قرار است آمریکا نیز در مذاکرات بعنوان بزرگتر اسراییل وارد شود. این اقدام از دیدگاه افکار عمومی بین‏المللی کاملا محکوم شد و نشانه‏ای خطرناک از ماهیت جنگ‏طلب آمریکا محسوب شد. حتی نزدیکترین هم‏پیمانان اروپایی نیز آنرا محکوم کردند. با این اوصاف چرا دولت دیوانه بوش که می‏رود به زباله‏دان تاریخ بپیوندد دست به چنین اقدامی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زد؟ با اینکه می‏دانست این اقدام احتمال پیروزی مک‏کین را که دنباله‏روی بوش محسوب می‏شود بشدت کاهش می‏داد. به گمان من این حمله را باید پاسخ متقارن ابرقدرت تنهای سابق به ابرقدرت در حال ظهور روسیه دانست. دخالت نظامی روسیه در گرجستان تلاش‏های آمریکا برای نفوذ به سرحدات روسیه را با شکست روبرو کرده بود. اقدام روسیه بسیار موفق بود و حمایت افکار عمومی جهانی را نیز بدست آورد. آمریکا با نمایش نوعی عملیات نظامی محدود در سوریه خواست پرستیژ ابرقدرتی خود را در سطح جهانی حفظ کرده باشد. این هشداری به روسیه بود که به تجهیز سوریه بعنوان دشمن اسراییل پایان دهد وگرنه بلایی که بر سر گرجستان آمد ممکن است بسر سوریه نیز بیاید. آمریکا تلاش می‏کند با عقب کشیدن از قفقاز مرزهای استراتژیک دو ابرقدرت را در خاورمیانه ترسیم کند. تلاش می‏کند با روسیه بر سر نوعی تقسیم جهان به حوزه‏های نفوذ به توافق برسد. اما زهی خیال باطل. آن هم در حساس‏ترین نقطه جهان و بر سر یکی از سرسخت‏ترین مخالفان غرب. حتی اگر روسیه نیز به سوریه کمک نکند جبهه مقاومت منطقه‏ای آنقدر قوی است که آمریکا نمی‏تواند روی این منطقه بعنوان بخشی از حوزه نفوذ خود حساب کند. به همین دلیل هم بود که اقدام آمریکا با عکس‏العمل جهانی روبرو شد.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی، بین‏المللی

    معامله با جان (جمعه 87/8/10 ساعت 5:14 عصر)

    هر جا که کوهی از پول دیدید یقین داشته باشید بی‏عدالتی و ظلمی در کار است، حتی اگر در مقدس‏ترین پوشش‏ها پیچیده شده باشد. دستمزدهای بالا نتیجه گفتمان‏هایی است که توسط ثروتمندان تولید شده است تا ضامن حفظ نظم ناعادلانه موجود به نفع آنها باشد. کارکرد این گفتمان‏ها خاموش کردن اکثریت مردم یا حتی قانع کردن آنها به این مساله است که گروه نخبه حاکم بر سازمان‏ها و نهادها حق دارند و حتی باید دستمزدهایی چنین بالا دریافت کنند و به این وسیله بر تسلط آنها مهر مشروعیت و ثبات ذاتی می‏زند. گفتگویی که با دوست پزشکم داشتم انگیزه‏ای شد برای پرداختن به یکی از زشت‏ترین بی‏عدالتی‏های حاکم بر جامعه ما، آنجا که درد جانکاه انسان‏ها وسیله‏ای می‏شود برای زندگی غرق در رفاه برخی پزشکان. البته پزشکان تنها قشری نیستند که بر اسب بی‏عدالتی سوارند، مثال بهتر شاید مدیران صنایع و بخش خصوصی باشند. آنها که در مجامع عمومی سهامداران برای خود پاداش‏های صدها میلیونی «تصویب» می‏کنند انگار سود شرکت بیش از هر چیز محصول عرق جبین آنهاست. و تازه اگر هم شرکت سودی نداد یا ضرر کرد نه تنها پاداش‏ها را پس نمی‏دهند بلکه حداکثر کمی مبلغ پاداش خود را کاهش می‏دهند آخر آنها همیشه همه تلاش خود را کرده‏اند.

    اما موضوع بحث ما یک صنف اخیرا برکشیده بنام جراحان است. جراحی در ابتدا مربوط به شکسته‏بندی و معالجه زخم‏ها بود و از رشته پزشکی جدا بود. طبعا جراحان نیز جزء طبقات پایین پزشکان بودند و دستمزدهای کمی نیز دریافت می‏کردند. آنها دوره‏گردهایی بودند که از روستایی به روستای دیگر در سفر بودند و بسیاری اوقات مورد اعتماد مردم نیز نبودند. تا اینکه در یکی دو قرن پیش پس از مبارزات بسیار و با پیشرفت علم پزشکی و جراحی، آنها تبدیل به یک صنف بسیار قوی و این روزها حتی قوی‏تر از پزشکان شده‏اند. علت این است که غالبا مهلک‏ترین بیماری‏ها تنها بکمک جراحی قابل درمان است. با این وجود جراحان امروزه سمبول قشر متمول جامعه هستند،‏ ثروتمندانی که بدلیل منتی که بر نجات‏یافتگان خود دارند کسی را یارای انتقاد از آنان نیست و رفاه‏طلبی آنها کمتر مورد مناقشه قرار می‏گیرد. در دفاع از جراحان گفته می‏شود که کسی که جراحی را بعنوان یک شغل برمی‏گزیند عملا از زندگی خود می‏گذرد و در خدمت جامعه قرار می‏گیرد. چنین شخصی نه خواب دارد نه تفریح نه تعطیلات. خانه‏ای نزدیک بیمارستان می‏خرد و دائم منتظر تماس تلفنی است که نیمه‏شب او را برای یک عمل اضطراری به بیمارستان فراخواند. وی شخصی است که بطور میانگین تا 36 سالگی فقط درس خوانده و حالا حق دارد چندین برابر دیگران درآمد داشته باشد. اما چند سال بیشتر درس خواندن و مقداری بی‏خوابی کشیدن باید با چند درصد افزایش حقوق جبران گردد؟ یک نفر دکترای مثلا فنی معمولا تا 30 سالگی مشغول تحصیل است. آیا او حق دارد درآمدی نزدیک به جراحان را مطالبه کند؟‏ برای شب نخوابیدن چقدر پول باید پرداخت شود؟‏ آیا جراحان از استرس زیادی در نتیجه در دست گرفتن جان بیماران رنج می‏برند؟‏اگر این طور است چرا تا بحال ندیده‏ایم اشتباه جراحی که به فوت یا نقص عضو یک بیمار منتج شده مورد پیگرد قرار گیرد؟ نه آنها کارشان را انجام می‏دهند و اگر مریض مرد هم مرد. مدافع جراحان شاید در گام آخر به مکانیسم عرضه و تقاضا پناه ببرد. آنها این مقدار می‏گیرند، میلیون‏ها تومان تنها برای دستمزد یک عمل چند ساعته، و بیمار بدلیل اهمیتی که برای جان خویش قایل است با رغبت این مبلغ را می‏پردازد. اما یک لحظه صبر کنید. بیایید برای یک لحظه به بازار آزاد حتی برای جان مردم هم معتقد باشیم. قاعده بازار این است که اولا قیمت‏ها بطور آزاد تعیین شوند و منعی برای اشتغال افراد در حرفه‏های مختلف وجود نداشته باشد. اما این بسیار دور از شرایط واقعی بازار سلامتی است. برای ارائه خدمات سلامتی شما باید سال‏ها درس بخوانید و مهمتر از آن حتی پس از فارغ‏التحصیلی نیز زیر سایه نهادی بنام سازمان نظام پزشکی فعالیت می‏کنید. تشکیل صنف پزشکان تنها یک معنی دارد و آن ایجاد اتحادیه برای ابال نگه داشتن دستمزدها بطور مصنوعی است. و چقدر هم موفقیت جراحان رویایی بوده است. آنها ده‏ها برابر یا بگوییم صدها برابر آنچه استحقاق آنرا دارند دستمزد دریافت می‏کنند. اگر دنبال قدرتمندترین اتحادیه‏ها می‏گردید راه‏آهن و صنایع سنگین را فراموش کنید. جامعه پزشکان و حقوق‏دانان در بیشتر جوامع از پرقدرت‏ترین سازمان‏های نفوذ هستند. مهمترین ابزار کار جراحان برای بالا نگه داشتن دستمزدها تنگ کردن ورودی به بازار کار است. قبول شدن در آزمون ورودی جراحی در مشکل بودن زبانزد است. بهانه‏شان برای این کار بالا نگه داشتن کیفیت است اما آیا واقعا کسانی که بیرون از دایره می‏مانند فاقد سخت‏کوشی لازم برای احراز صلاحیت کیفی بودند؟ وقتی عرضه کنندگان خدمات محدود شدند و همان تعداد محدود نیز برای جلوگیری از رقابت تحت امر اتحادیه قرار گرفتند نتیجه پولدار شدن به بهای خون مردم است. نتیجه انصراف بیماران فقیر از معالجه بدلیل نداشتن پول است. وقتی کسی به مسجد می‏آید و میان دو نماز می‏گوید که مریض دارم و برای خرج عمل درمانده‏ام همه کمک می‏کنیم اما هیچ گاه نمی‏پرسیم این پول کلان را چه کسی برای مداوا از تو خواسته است؟


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    سرمایه‏داری در بحران (پنج شنبه 87/8/2 ساعت 10:20 صبح)

    بحران‏های جهانی پشت سر هم بسان موج‏های سهمگین یک دریای طوفانی بر ساکنان کشتی فضایی زمین می‏تازند اما در کشاکش بقا زیر ضربه امواج کمتر فرصت داشته‏ایم درباره کلیت طوفانی بودن دریا بیندیشیم. دهه 80 میلادی دهه بحران نیمی از جهان، دنیای دوم کمونیست بود که با چیزی کمتر از فروپاشی اقتصادی-اجتماعی-سیاسی-فلسفی پایان نگرفت. پس از آن هیجان و شادی ناشی از فروریختن دیوار برلین و اتحاد آلمان سرخوشی کوتاهی به ارمغان آورد. آمریکا با تحویل گرفتن حجم عظیمی از سرمایه اجتماعی میراث کمونیسم در شکل بازارهای جدید، یکه‏تازی نظامی جهانی، سیل متخصصان مهاجر و ابراز وفاداری بین‏المللی دست‏کم یک دهه در رویای خوش «پایان تاریخ» فرو رفت اما بیداری پس از آن دردهای جانکاه را آشکار کرد. ابرقدرتی ظهور کرد که با سازمان دادن حملات تروریستی در سراسر جهان (از جمله در خاک خودش) دست به وحشی‏گری در ابعاد جهانی می‏زد. توده مردمی بوجود آمدند که تمام پوشش‏های حفاظتی خود را از دست دادند، فقیر شدند، گرسنه و بدور از پوشش‏های بیمه‏ای قرار گرفتند، نظام‏های تامین اجتماعی در سراسر جهان رو به فروپاشی رفت، دولت‏های رفاه سقوط کردند و سرمایه‏داری یکه‏تاز میدان شد. آمریکا خوی وحشی‏گری خود را به هیچ وجه یک بحران فرض نکرد، مردم می‏گفتند این یک بحران اخلاقی‏ست که ما بخاطر نفت دروغ بگوییم و سرزمین‏ها را اشغال کنیم. اما در روزگاری که رقیبی وجود نداشت اخلاق چندان ارزش افزوده‏ای برای صاحبان قدرت تولید نمی‏کرد ...... تا اینکه بحران‏های واقعی فرارسید ....... اولین آن را می‏توانیم افزایش بی‏مهار قیمت نفت بدانیم. سرمایه‏داران دردمندانه دیدند که تنها علت رفاه گذشته‏شان محروم بودن توده‏ها از سطح زندگی مشابه بوده است. و حال که چینی‏ها هم تصمیم گرفته‏اند سوار ماشین شوند دیگر دنیا مثل گذشته نخواهد بود. غرب تلاش خود را برای فرار از بحران مضاعف کرد. علم و کشاورزی به خدمت گرفته شدند تا بجای غذا سوخت بکارند و بنزین برداشت کنند. طولی نکشید که بحران دومی شروع شد. بحران جهانی مواد غذایی. مردم در سراسر جهان و حتی در خود آمریکا دسته دسته به زیر خط فقر غذایی رانده شدند، آنها که برنج می‏خوردند به نان روی آوردند و آنها که نان می‏خوردند از وعده‏های غذایی‏شان کاستند و آنها که قبلا این کار را کرده بودند چه بسا جان باختند. نمی‏شود هم شما جهان سومی‏ها بخواهید سوار ماشین شوید هم خوب غذا بخورید. صدراعظم آلمان با ناراحتی سوال کرد «چه لزومی دارد یک میلیارد چینی یکدفعه تصمیم بگیرند هر روز شیر بخورند؟». بیست سال پیش لستر تارو اقتصاددان می‏پرسید تا کی می‏توان سالی یک درصد از قدرت خرید طبقه متوسط آمریکا کاست قبل ازینکه نظام ترک بردارد؟‏ بالاخره اینقدر ازین قدرت خرید کاسته شد و به ثروتمندان داده شد که ناگهان طبقه متوسط از بازپرداخت وام‏های مسکن خود را عاجز دید. تقاضا برای خانه افت کرد، قیمت‏ها کاهش یافت و بانک‏ها به ورشکستگی کشیده شدند. تمام بحران‏های قبلی فراموش شدند و این بار تیتر یک مطبوعات جهان بحران مسکن در آمریکا بود. طولی نکشید که بحران مسکن به انگلیس و اروپا هم رسید. اما هنوز سرمایه‏داران بر سر جزمیات خود بودند. تا اینکه بحران وام‏ها بانک‏های اصلی را هم درگیر کرد یکی‏یکی آنها را به زیر کشید. دولت که دید بازار مالی در حال سقوط است تعارفات را کنار گذاشت و عملا ختم «نظام سرمایه‏داری بازار آزاد» را اعلام کرد. دولت بخش بزرگی از تولید ناخالص ملی را به مهار بحران اختصاص داد و با این حال همه اذعان دارند که بحران مالی حتی اگر هم مهار شود مقدمه بحران اقتصادی واقعی در صورت کاهش تولید، مصرف و افزایش بیکاری خواهد بود.

    شاید اگر نیچه زنده بود یکه می‏خورد. شکست بازار آزاد چیز کمی نیست. در طول تاریخ مابعد رنسانس، تمام تلاش بشر غربی معطوف به اثبات کارآمدی آزادی بوده است. تمامی علوم انسانی غربی در خدمت همین تلاش بوده‏اند و آرمان اجتماعی آنها نیز چیزی جز این نبوده است. بنابراین اگر کسی می‏خواهد شروع دوران پست‏مدرن را اعلام کند حالا زمان مناسبی است. تمام یکی دو قرنی که انگلیس حاکم بلامنازع بود نظام اقتصادی بازار آزاد بود که بر جهان حکومت می‏کرد و پس ازو نیز این میراث به آمریکا رسید. رقابت دو ابرقدرت در جنگ سرد نیمه دوم قرن بیستم برای اثبات برتری نظام اقتصادی مبتنی بر آزادی کامل در مقابل نظام اقتصادی دارای برنامه و رهبر بود. دمکراسی غربی نیز مظهر عدم اصالت رهبری بر عملکرد آزادانه افراد است. جنگ سرد غیر از چشم‏انداز اقتصادی معانی مهمتری هم داشت. غرب مظهر دنیای بدون مرکز بود و شرق مظهر دنیای بامرکز. اگر چه کمونیسم وجود خداوند را نفی می‏کرد، اما نوع سازماندهی اجتماعی آن ناخودآگاه بازتاب یک جهان‏بینی بود که در آن سیستمی کارآمدتر است که دارای برنامه، دارای رهبر باشد. غرب با شکست دادن شوروی خواست ثابت کند جهانی کارآمدتر است که در آن هیچ غایتی نیست که هر موجود بدنبال آن باشد. غیر ازین که هر موجودی بدنبال نفع شخصی خودش باشد. بنابراین شکست سرمایه‏داری آزاد را باید یک شکست فلسفی دانست. و حالا که اینطور است این را هم بگوییم که علم غربی نیز در ذیل پروژه کلی غرب مابعد رنسانس تعریف شده است، به این معنی که هدف آن ارائه یک تصویر خودکار از عالم هستی است. اگر چه دستاوردهای علمی را ارج می‏نهیم اما فلسفه و داستان علم تاکنون همواره تلاش برای نقض برهان نظم بوده است تا اثبات آن. اکنون با شکست نظام بدون مرکز در اقتصاد، بجاست سوال کنیم آیا بنظر شما جهان اگر دارای مرکزی تدبیر کننده باشد کارآمدتر نخواهد بود؟


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی، بین‏المللی

    داروینیسم اجتماعی (سه شنبه 87/7/23 ساعت 10:49 صبح)

    آنچه در پی می‏آید متن سخنرانی دیروز من در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشکده برق شریف است:

    با تشکر از آقای دکتر شمس اللهی. همچنین تشکر می کنم ازین که این فرصت در اختیار من گذاشته شد که چند دقیقه ای در خدمتتون باشم. تبریک عرض می کنم آغاز سال تحصیلی جدید را به اساتید گرامی و دانشجویان عزیز. حالا که تقریبا یک ماه از شروع ترم تحصیلی گذشته است، از مشکلات مربوط به انتخاب واحد و شروع کلاس ها عبور کرده ایم و فرصت مناسبی است که دور هم جمع شویم و شروع سال تحصیلی را جشن بگیریم. دانشگاه برای ما محلی است که در مسیر زندگی خود از دامان خانواده تا متن اجتماع چند سالی را در آن توقف می کنیم تا آمادگی زیستن در یک فضای بزرگتر را کسب کنیم و برای یک زندگی مستقل آماده شویم. بنابراین وظیفه همه ما تلاش برای بهبود این محیط و ارتقای سطح استانداردهای زندگی و آموزش در آن خواهد بود.

     من می خواهم در اینجا از فرصت استفاده کنم و درباره یک نظریه علمی صحبت کنم ..... همانطور که می دانید همواره یکی از بزرگترین سوالات بشر درباره چیستی حیات و سرمنشاء آن بوده است. اولین نظریه مهم تجربی که درباره نحوه پیدایش حیات به شکل امروزی ارائه شد نظریه تکامل داروین بود. داروین که یک گیاه شناس انگلیسی در قرن 19 بود نظریه خود را تحت تاثیر محیط فکری انگلستان آن روز نوشت که بتازگی بعنوان یک ابرقدرت بخشهای بزرگی از جهان را تحت سلطه خود درآورده بود. در این محیط فکری، آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد نوین، نظریه رقابت آزاد اقتصادی را تدوین کرده بود که بر اساس آن رقابت بی رحمانه و آزاد از دخالت دولت یا مردم، ضامن پیشرفت اقتصادی است. همچنین مالتوس، اقتصاددان انگلیسی گرسنگی را عامل تنظیم جمعیت انسانی در محیط زیست معرفی کرده بود. بنظر مالتوس جمعیت انسان همواره تا جایی گسترش میابد که گرسنگی آنرا محدود کند. نتیجه ضمنی این نظریه این بود که کمک کردن به فقرا و گرسنگان نه تنها لازم نیست بلکه از نظر اخلاقی نادرست و بی نتیجه است. داروین در چنین فضای فکری ای نظریه تکامل انواع خود را ارائه داد. بر طبق نظریه تکامل داروینی، موجودات زنده درگیر رقابتی بی رحمانه بر سر منابع زیستی هستند و the fittest survives. بر اساس این تئوری انواع موجودات با جهش های ژنی موفق بتدریج بر موجودات ناکارآمد غلبه کرده و باعث تکامل موجودات به سطح امروزی شده اند.

     این دیدگاه بیش از یک قرن بر علم و جامعه انسانی حاکم بود تا اینکه در دهه 1960 یک خانم زیست شناس آمریکایی بنام لین مارگولیس دیدگاه تازه ای ارائه داد. مقاله جنجالی وی بیان میداشت که تکامل تک سلولی های اولیه به سطح سلول های پیچیده امروزی نه از طریق رقابت و تکامل داروینی، بلکه بر اساس همزیستی انواع باکتری های اولیه در درون یکدیگر بدست آمده است. این مقاله توسط 15 ژورنال تخصصی رد شد تا اینکه نهایتا در سال 1966 اجازه انتشار یافت. نظریه وی سالها مورد انتقادات گسترده قرار داشت تا اینکه در دهه 1980 دانشمندان پس از تجزیه مواد ژنتیکی میتوکوندری ها و کلروپلاست با شگفتی متوجه شدند که ساختار ژنتیک آنها با DNA موجود در هسته سلول متفاوت است. بنابراین آنها می بایست منشاهای متفاوتی داشته باشند. نظریه مارگولیس تایید شد و اکنون بعنوان جریان اصلی در علم تکامل مطرح است. بر طبق این دیدگاه، یکی از بزرگترین جهش های تکاملی حیات از گذر همزیستی تک سلولی های اولیه با یکدیگر بوجود آمد. آنچه ما اندامک های درونی سلول های امروزی می بینیم از هسته سلول، میتوکوندری که مسئول سوخت وساز است، کلروپلاست که مسئول فتوسنتز و رنگ است، شبکه درون سلولی که وظیفه انتقال پیام ها را بر عهده دارد، هر یک نوعی از باکتری های ابتدایی بوده اند که همزیستی و همکاری را برگزیده اند. همزیستی چنان تاثیر انفجاری ای بر تکامل سلول ها گذاشت که بقول مارگولیس: "در مقیاس زمین شناختی، چون آذرخش های تکاملی بوده است".

     اصل انتخاب طبیعی داروین به داروینیسم اجتماعی تبدیل شد و فضای پیشین موجود در جامعه انگلستان را تشدید کرد. تصویر چنین جامعه ای را هنوز هم می توانیم در رمان های جاودانه چارلز دیکنز مثل "الیور تویست" و "آرزوهای بزرگ" ببینیم. داروینیسم اجتماعی می گوید که ما می بایست در مسیر صعود دشوارمان در زندگی، پا بر شانه همدیگر هم بگذاریم و اگر توانستیم حتی به قیمت نابود کردن دیگران به موفقیت دست یابیم، چرا که آن کس که پیروز می شود حتما بهترین بوده است. او نه تنها حق دارد بر دیگران پیروز شود بلکه وظیفه دارد خود را جایگزین ضعیفترها بکند و آنها را از عرصه حذف نماید.

     اما همانطور که نظریه مارگولیس پیشنهاد میدهد، اگر چه رقابت در درون یک اکوسیستم زنده ضامن پیشرفت موجودات است، همواره همکاری دستاوردهایی بسیار بزرگتر در بر داشته است. جامعه، برای حفظ و ادامه حیات در تلاشی دشوار قرار دارد و بنابراین اعضای این جامعه بیش از آن که بخواهند بفکر برتری بر یکدیگر باشند لازم است در جهت حفظ اکوسیستم کلی حیات شان بکوشند. بنابراین نظریه مارگولیس میتواند پایه ای برای یک تئوری اخلاق اجتماعی جدید ارائه دهد.

    واقعیت این است که نمی توان به قیمت شکست دیگران پیروز شد. این در حالی است که متاسفانه سیستم های اجتماعی ما اغلب بر اساس رقابت طراحی شده اند، یکی پیروز می شود و دیگران شکست می خورند. اما چرا سیستم پاداش دهی ما نباید بر اساس عملکرد جمعی بنا شود؟ فرض کنید استاد درسی  در امتحان نهایی 6 سوال مطرح کرده است. یک دانشجوی باهوش را در نظر بگیرید که در اتاق را بروی خودش می بندد و آنقدر مطالعه می کند که می تواند همه 6 سوال امتحان را حل کند. دانشجوی دیگری را هم در نظر بگیرید که بخشی از وقت خود را صرف رفع اشکالات درسی دوستانش می کند تا آنها بتوانند بجای 3 سوال به 4 سوال امتحان جواب دهند ولو اینکه خودش هم نتواند به بیش از 5 سوال جواب بدهد. اگر هدف ما ارتقای سطح کیفی فارغ التحصیلان دانشگاه بود به کدام یک ازین دانشجویان باید پاداش بیشتری می دادیم؟ ...... در بین دانشجویان دکترا، ما شعاری داریم که می گوید "1 + 1 دو نمی شود. خیلی بیشتر از 2 می شود". وقتی دو نفر کنار هم می نشینند و ایده ها و دانش خود را برای کمک به همدیگر بکار می گیرند نتیجه اعجاب انگیز است. کارهایی را که یک نفر ماه ها طول می کشید تا انجام دهد و چه بسا بدلیل محدودیت دانش، دید و تجربه ممکن بود هرگز نتواند انجام دهد بصورت جمعی بسرعت به نتیجه می رسند. ما اثر فوق العاده همکاری در کارهای پژوهشی را دیده ایم و به سایر دانشجویان تحصیلات تکمیلی و اساتید گرامی هم توصیه می کنیم هیچ فرصتی را برای کار گروهی و جمع شدن دور هم از دست ندهند. چرا باید خط کشی سفت و سخت میان حوزه های پژوهشی اساتید و دانشجویان دکترا وجود داشته باشد؟ چه بسا اگر گاهی بر حسب تصادف یا با طراحی قبلی، این حوزه ها به هم نزدیک بشوند برآیند کلی حرکت پژوهشی دانشگاه بسیار قویتر بشود. همکاری بجای رقابت ظرفیتها راشکوفا می کند و به زندگی انسانها معنایی عمیق می بخشد که حاضر نیستند آنرا با هیچ چیز عوض کنند.

    بیاد داشته باشیم که حتی اگر بتوان زندگی را به یک مسابقه تشبیه کرد این مسابقه ای است که در آن همه پیروز می شویم یا همه شکست می خوریم.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    بومی‏گزینی (جمعه 87/7/12 ساعت 4:37 عصر)

    جدیدترین طرح اجتماعی دولت که بطور بسیار ناشیانه‏ای بدون آماده‏سازی افکار عمومی و بشیوه قرار دادن مردم در مقابل عمل انجام شده و بازی با سرنوشت بسیاری از خانواده‏ها انجام شد طرح بومی‏گزینی دانشگاه‏ها در کنکور سراسری بود. نتیجه این طرح راهیابی افراد ضعیف به دانشگاه‏های برتر و ناکامی افراد قوی در این راه بوده است و این روند نه تنها به خود این افراد و خانواده‏های آنان ضربه وارد می‏کند بلکه باعث بروز مشکلات بسیاری در دانشگاه‏ها نیز خواهد شد. ورود دانشجویان ضعیف به دانشگاه‏هایی با سطح علمی بالا نتیجه‏ای جز بروز موارد متعدد افتادگی، حذف درس، افت تحصیلی و طولانی شدن مدت تحصیل نخواهد داشت. از سوی دیگر افراد شایسته‏ای که بدلیل یک طرح نسنجیده و همراه با بی‏عدالتی (در دولت مدعی عدالت) از ورود به جمع همطرازان خود بازمانده‏اند به صورت‏های مختلف نارضایتی خود را در محیط‏های سطح پایین بروز خواهند داد و کمترینش این است که انگیزه‏های خود را برای پیشرفت از دست خواهند داد. در همه جای دنیا دانشگاه‏هایی که بنوعی مجبور به پذیرش بومی هستند (مثل دانشگاه‏های ایالتی آمریکا که از بودجه ایالتی استفاده می‏کنند) دارای سطح علمی پایینتری نسبت به سایر دانشگاه‏ها هستند و پیامد این طرح نیز در ایران چیزی جز افت سطح علمی دانشگاه‏های خوب کشور نخواهد بود.

    اگرچه در دولت رازداری کامل در مورد انگیزه‏ها رعایت می‏شود اما با توجه به عقب‏نشینی دولت بسمت طرح محدودتر «بومی‏گزینی برای دختران» می‏توان حدس زد هدف ازین اقدام بیشتر جنبه فرهنگی داشته است. گویا شکایات مردم بومی از دانشجویان شهری مخصوصا دختران که از سراسر کشور به دانشگاه‏های شهرستان‏ها مهاجرت می‏کنند باعث شده است دولت به چنین فکری بیفتد. اولا آن روز که در هر شهرستان کوچکی (مثلا میمه با 5000 نفر جمعیت) دانشگاه می‏ساختید آیا به این موضوع فکر نکردید که آیا این منطقه از نظر فرهنگی توانایی پذیرش دانشجویان را دارد یا نه؟ در ثانی، مگر هر شکایتی که رنگ و بوی دینی دارد باید جدی گرفته شود؟ آیا دختران شهری لزوما بدتر از دختران شهرستانی هستند؟ اگر این طور است راه چاره آیا این است که تهرانی‏ها را در تهران نگه داریم؟ با این کار دانشگاه‏های تهران تبدیل به سالن مد خواهد شد. چرا به عکس موضوع نگاه نمی‏کنید؟‏ آمدن دختران شهرستانی به دانشگاه‏های تهران باعث تعدیل جو این دانشگاه‏ها می‏شود. همانطور که در امر سربازی بر اختلاط قومی اصرار هست تا امنیت نظامی کشور در معرض خطر قرار نگیرد به همان نسبت باید به لزوم ایجاد «اختلاط فرهنگی» توجه داشت تا تعارضات فرهنگی در کشور آنقدر عمیق نشود که تبدیل به مشکلات لاینحل بشود.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

       1   2   3   4   5   >>   >
    سیاست داخلی - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 13 بازدید
    دیروز: 14 بازدید
    کل بازدیدها: 235661 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [121]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [117]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده