فیلم «پابرهنه در بهشت» را باید تلاشی جهت بازسازی نوعی معنویت جدید برای جامعه ایران دانست، از نوع همان کاری که شهید آوینی انجام داد. آوینی برای اینکار از مصالح حکمت معنوی مستتر در فلسفه ضد مدرن استفاده کرد و آنرا بخوبی با ارزشهای اسلامی درآمیخت و تفسیری تازه بدست داد. اما این فیلم خالی از یک رویکرد فلسفی جدید است و بنابراین تنها توانسته است در لایه ظاهری به آوینی و معنویت او تشبه بجوید. شخصیت اصلی فیلم یک روحانی است که لباس طلبگی به تن ندارد (مثل آوینی)، چهرهاش خیلی شبیه اوست، لحن صحبت کردنش آدم را یاد روایت فتح میاندازد، نوار ضبط کردنش از خاطرات خودش نیز هم. در این فیلم انسان کامل بشکلی سطحی بصورت آدمی باحال که همه کارهای خوب مدنظر جامعه را انجام میدهد تصویر شده است، او روحانیای است که لباس متفاوت نمیپوشد، با رفقا گل کوچیک بازی میکند، کمکشان میکند دوباره همسرشان را ببینند، بین دختر و پسر مستقل از خانوادهها عقد جاری میکند، بجای اینکه دائم به گناهان دیگران گیر بدهد به فکر گناهان خودش است و خلاصه ازین دست صفات خوب. اما مشکل اینجاست که کارگردان قادر نیست این تظاهرات مثبت را به یک منشاء درونی عمیق بنحوی باورپذیر مرتبط کند تا جایی که بنظر تماشاگر میرسد که شخصیت اصلی دچار نوعی تظاهر است. عمیق و متفکرانه حرف زدن و متوسل شدن به فیلمبرداری سرشانه مستندگونه هم غیر ازینکه تنها کپیبرداری از روایت فتح را افزایش دهد کمکی به مساله معنایی فیلم نمیکند. بنابراین باید گفت کوشش کارگردان در جهت آفرینش یک اثر معنوی فرجامی جز شکست نداشته است و البته نکته عجیبی نیست. جامعه ما از نگرش معنوی چنان فاصلهای گرفته است که دیگر هر چقدر هم که تلاش کنیم قادر نیستیم اثری معنوی خلق کنیم. الان زمانه زمانه پیشرفت و علم و اقتصاد و این چیزهاست. و اصولا معنویت در جامعهای که درگیر بلاست مجال بروز میابد نه در میان امثال مایی که گرفتار لذتها هستیم و دیگر چیزی از سختیهای زندگی درما نمانده است. معنویت در آن سرزمینی شکوفا میشود که هر روز صدها جوانش برای نجات دیگران آگاهانه جان خود را فدا میکردند در راه خدا .... آن زمانه مدتهاست که دیگر گذشته، دیگر نه از حاتمیکیا آتشی برمیخیزد نه از نسخههای جدیدترش.
|
سیاست داخلی |
اعتقاد واقعی من این است که مبارزه با فساد موجب پالایش مسیرهای اقتصادی و روان شدن تولید و اقتصاد کشور میشود. با این حال این مبارزه منافی اقدامات اقتصادی صرف جهت کنترل متغیرهای اقتصادی نیست. با وجود اوج گرفتن انتقادها از عملکرد اقتصادی دولت بنظر میرسد رییسجمهور از موضوع مبارزه با فساد جهت کاهش فشارهای وارد شده بر دولت در سخنرانی قم استفاده کرده است و همچنان بر سیاستهای قبلی خود در این زمینه پافشاری دارد. فراتر از آن ظاهرا رییسجمهور مبارزه با فساد را اصلیترین ماموریت خود میداند بنحوی که در اوج فشار اقتصادی به مردم دم از مبارزه با فساد میزند. اما اگر بخواهیم نوعی تئوری اقتصادی برای دولت قایل شویم باید آنرا در سخنان دیروز داوودی در مراسم تودیع وزیر اقتصاد جستجو کرد. دولت در درجه اول بدنبال سازندگی تا آخرین قطره پولی که در دست دارد است. اگر پولی بدستش برسد بسرعت آنرا تبدیل به پروژههای عمرانی میکند. ترجمه این امر حداکثرسازی رشد اقتصادی و همچنین تمرکز بر کاهش نرخ بیکاری با پذیرفتن تورم شتابناک میباشد. جالب است که دولتی که از یک خواستگاه تئوریک ضدمدرن برخاسته است و طبیعتا باید منتقد رشد افسارگسیخته اقتصادی باشد به بهانه به حداقل رساندن نرخ بیکاری دقیقا همان سیاستهایی را اجرا کند که دولت تکنوکرات سازندگی در دوره افزایش قیمت نفت در جنگ خلیج فارس سال 1370 اجرا کرد. اگرچه سیاست دولت سازندگی نیز پس از چهار سال خود را در تورم بزرگ نشان داد و به یک شکست تاریخی منجر شد اما دولت اصولگرا نیز با حداکثر سرعت بسمت همین سرنوشت پیش میرود و شاید بیراه نباشد تورم بزرگ را برای یکی دو سال آینده پیشبینی کنیم. در این میان تنها دولت اصلاحات بود که بدلیل توفیق اجباری قیمت 8 دلاری نفت مجال آزمون اراده در این زمینه را نیافت و نرخ تورم را پایین نگه داشت. تئوری عدالت دولت اصولگرا محتاج بازسازی است. مبارزه با دانه درشتها خوب است اما مهمترین راهکار توسعه عدالت در درجه اول مهار تورم است، موضوعی که پیش ازین به تفصیل از زبان دکتر فریبرز رییس دانا بحث کردیم.
|
سیاست داخلی |
فیلم جدید میرکریمی بنام «به همین سادگی» نه تنها نمیتواند ادعای توجه به زنان خانهدار را داشته باشد بلکه ضربهای کاری به این قشر از مردم محسوب میشود چرا که مهمترین نتیجه فیلم القاء وجود یاس و پوچی در زندگی این بخش بزرگ از زنان ایران و جهان است. فیلمساز با پرداختن افراطی به لایه سطحی زندگی و جزئیات روزمره تلاش میکند ناتوانی خود از یافتن معنایی در زندگی شخصیت اول فیلمش را به عدم وجود معنا در چنین زندگیای تعبیر کند. گذشته از اشکالات فنی نظیر فیلمبرداری سردست که بشدت چشم را خسته میکند، برخی مسایل غیرشرعی که از میرکریمی انتظار نمیرفت نیز در فیلم وجود دارد. تم اصلی فیلم پرداختن به پیشپا افتادهترین بخشهای زندگی آدمها چه زن و چه مرد است و از این رهگذر میکوشد با قیافهای روشنفکرانه یاس فلسفی خود را القاء کند و انسانها را بخاطر پوچی و بیهدفیای که ترسیم میکند تحقیر کند. زنی که باید دائم بشورد و بپزد و بسابد و تا دیروقت شب منتظر شوهرش بماند و خودش را برای او آرایش کند و آخرسر هم شوهر بعد از آمدن به خانه نه غذا بخورد و نه توجهی به زن میکند، چقدر غمانگیز! مشکل اصلی فیلمساز این است که آنقدر درگیر آنالیز و تجزیه زندگی آدمها شده است که از درک معنای موجود در زندگی تکتک آنها بازمانده است. انسان موجودی اجتماعی است و بخش مهمی از معنای زندگی وی نیز در رابطه با دیگران شکل میگیرد، بنابراین انسانی که تنها باشد تهی از معنا خواهد شد و به پوچی خواهد رسید. و این همان اتفاقی است که در فیلم برای زن میافتد، کارگردان آنقدر او را تنها نگه میدارد تا پوچ و تهی و بیمعنا جلوه کند و تا آخر حقارت برود. بله این فیلم واقعا یک فیلم «مدرن» بود چون دقیقا خصلت مدرنیته تهی کردن هر چیز از معناست.
|
سیاست داخلی |
در یکی دو سال اخیر پس از روی کار آمدن احمدینژاد راهکارهای زیادی برای مهار تورم در پیش گرفته شد اما هیچ یک از این اقدامات راه بجایی نبرد. اکنون پس از اتمام سال 86 باید بگوییم علیرغم اقدام موفق دولت در سهمیه بندی بنزین و کاهش مصرف آن، در کل کارنامه دولت در عرصه اقتصادی منفی ارزیابی میشود. یادمان نرود مهمترین انتقاد اصولگرایان به هاشمی رفسنجانی همواره وجود تورم رسمی 49 درصدی در یکی از سالهای ریاست جمهوری وی بود، اما اکنون رییس جمهور به ما دلخوشی میدهد که دشمنان میخواستند تورم 70 درصدی به ما تحمیل کنند و ما اجازه ندادیم. من فکر نمیکنم حجم اقدامات خارجی بتواند آنقدر بزرگ باشد که اقتصادی با 700 میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی را بتواند این اندازه تکان دهد. درست است که قیمتها در سطح جهانی بالا رفته است اما واقعا چند درصد مصرف ما از محل واردات تامین میشود؟ مگر 70 میلیون ایرانی بیکارند و تولید ثروت و کالا نمیکنند؟ آیا واقعا بخش مهمی از تورم ناشی از سوءاستفاده بانکها در مساله چکپولها بود؟ اگر این طور بود با اقدامات مظاهری تا حالا باید شاهد کاهش قابل توجه تورم میبودیم.
مساله چیز دیگری است. تورم نشانه این است که در جامعه پول بیشتری وجود دارد بدون اینکه کالاها به همان میزان افزایش یافته باشند. من حرفهای نظری نمیزنم از اطراف خودم در دانشگاه و صنایع مخابراتی کشور به شما گزارش میدهم لابد بقیه جاها هم وضع به همین شکل است ..... از دو سه سال پیش که نفت گران شد من در یک شرکتی کار میکردم، یکدفعه سیل مناقصهها و پروژهها شروع شد. گروه هفت هشت نفری ما بجای اینکه کار پروژههای قبلی را انجام دهد فقط برای مناقصههای جدید پروپوزال پر میکرد. به تعداد افراد گروه پروژههای بزرگ چند ده میلیونی گرفته شد، معلوم نبود کی این کارها را قرار است انجام دهد. خلاصه ماجرا این بود که مسئولین فکر کرده بودند اگر تا پارسال 70 میلیون ایرانی به اندازه 100 واحد کالا و خدمات تولید میکردند کافی است پول بیشتری توزیع کنید تا 200 واحد تولید کنند، امری که بطلان آن آشکار است. افزایش تولید لنگ بودجه نیست مشکل در عدم بهرهوری کافی ماهاست. این مساله وقتی با پولهای بادآورده مواجه شود بدتر هم میشود چون احساس امنیت کاذبی به امثال من دست میداد که باعث میشد تلاشمان را کاهش دهیم.
بعد از آن من به دانشگاه آمدم. در دانشگاه مواجه شدم که انواع مکانیسمهای پخش پول ایجاد شده است، مقرری دانشجویان دکترا، مقرری استعدادهای درخشان، مقرری پژوهشکدهها، مقرری بنیاد نخبگان، پروژههای کوچکی که با چند دانشجو انجام میشود اما 200 میلیون یا یک میلیارد بابتش پول پرداخت میشود و مبتنی بر رابطه هم هست، انواع بودجههای پژوهشی بیحساب، به دانشجوی دکترا یک میلیون پول میدهند که سوار هواپیما شود و در کنفرانسی در آمریکا شرکت کند، با خودشان که صحبت میکنی فقط برای خستگی در کردن میروند و میدانند که از نظر علمی چندان لازم نیست. حمایت مراکز خارج از دانشگاه هم هست، مرکز تحقیقات مخابرات به هر کس که برای فرصت مطالعاتی برود خارج ماهی یک میلیون تومان پول حواله میکند، ..... یک لحظه صبر کنید آدم یاد کشورهای عربی میافتد، تازه طرح 50 هزار تومانی هم در راه است.
پول که در دست امثال من زیاد بشود بدمستیها زیاد میشود، تا پارسال نهار ماکارونی میخوردیم، امسال مرغ سوخاری میخوریم، قبلا اتوبوس سوار میشدیم حالا تاکسی سوار میشویم، وقتی حقوق مفت زیاد بشود نیازمان به کار کردن هم کاهش مییابد ..... پس اثر دوم افزایش نقدینگی افزایش مصرفزدگی و رفاهزدگی در جامعه است. این درست خلاف مشی اصولگرایی است. میخواستیم مصرفگرایی را ازبین ببریم بدتر آنرا ترویج کردیم، با ایجاد تورم بزرگ کاری کردیم که فقرا فقیرتر بشوند. تازه این اول راه است، با افزایش سطح مصرف، مخارج واقعیمان خیلی بیشتر از نرخ تورم رسمی بالا میرود چرا که سبد کالایمان هم به سمت کالاهای لوکستر بالا رفته است. در شرایطی که دولت دائم مشغول سفرهای استانی است مدیریت متغیرهای کلان اقتصادی به فراموشی سپرده شده است و کمکم جریانات کلان اقتصادی نیروی خود را نشان میدهند. در چنین شرایطی ما دولتی میخواهیم که در مرکز بنشیند و فکری برای کلیت سیستم بکند نه اینکه دائم وقتش را در میان جزییات هدر بدهد.
و این همه چرا رخ میدهد؟ من به شما میگویم .... گویی اصولگرایی لااقل به روایت احمدینژادیاش رابطهاش را با واقعیتها از دست داده است، در شرایطی که تورم بعنوان فساد رسمی در سطح جامعه رخ داده دولت دم از مبارزه با مفسدین اقتصادی میزند، با وجود افزایش شدید نقدینگی در دو سال گذشته مجددا طرحهای بلندپروازانهای برای توزیع نقدی یارانهها مطرح میشود، درهای واردات بنحو بیسابقهای قرار است باز شود و دور نیست که تولید داخلی بالکل ورشکسته شود. رییس جمهور با داخلیها طوری رفتار میکند گویی همه دشمن او هستند بنابراین شانس خود را برای شنیدن و پذیرفتن انتقادها از بین میبرد. بدتر از همه اینکه در چنین شرایط نامساعدی دست به تعویض وزرا میزند توگویی تقصیر آنهاست که چنین اتفاقاتی میافتد. صریحتر صحبت کنیم مشکل حتی شخص رییسجمهور هم نیست .... تفکر اصولگرایی یکی از پایههایش را در نفی وضع موجود و نفی بسیاری از دستاوردهای بشری قرار داده است و از همین جا هم ضربه میخورد.
|
سیاست داخلی |
در هفتههای گذشته موج شدیدی از عملیات رسانهای که وضعیت ائتلاف نظامی ناتو برهبری آمریکا را هدف قرار داده بود رسانههای جهانی را به خود مشغول کرده بود. محتوای این پیامهای پرحجم رسانهای القای ناتوانی و شکاف در درون ناتو و متزلزل شدن ساختار آن بود. اما چرا یکباره چنین سیبل خبری بوجود آمد و اوج گرفت؟ چیزی که هست در سال گذشته حرکتهای برتریجویانه نظامی آمریکا در تقابل با بلوک آسیایی شامل روسیه، چین، کره شمالی و ایران شدت گرفته بود و این موضوع میرفت که به واکنشهای خطرناک از سوی مسکو بینجامد. از جمله در زمانی که آمریکا خود را برای آغاز نصب سپر دفاع موشکی در اروپای شرقی آماده میکرد روسیه تهدید کرد که با حمله هستهای به آغاز این پروژه پاسخ خواهد داد. آمریکا احساس کرد که قدرتش بتنهایی برای غلبه بر روسیه کافی نیست، و ناتو بهترین انتخاب برای ساکت کردن روسیه بود. ناتو اگرچه اصولا بال نظامی ابرقدرت غربی محسوب میشود اما تاکنون ترجیح داده شده بود از قدرت آن در این منازعه استفاده نشود. در اجلاس اخیر ناتو قرار بود چند مساله بسیار مهم مورد بررسی قرار گیرد. از جمله الحاق چند کشور بلوک شرق دیگر به ناتو، دکترین استفاده از سلاحهای هستهای کوچک در جنگهای آینده و سپر دفاع موشکی. در کنار به میدان آوردن ناتو، بلوک غرب تلاش کرد با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی مانع از تمرکز مسکو بر اهداف نشست ناتو شود و امکان واکنش تند روسیه را از بین ببرد. در این راستا خط تبلیغاتی قدرتمندی از مدتها پیش در رسانههای بلوک تندروی غربی (فرانسه، آمریکا: فاکس نیوز و آلمان) آغاز بکار کرد که هدف آن انتقال این پیام بود که ناتو دچار هرجومرج شده است، در اثر گسترش زیاد از حد قادر به تصمیمگیری نیست و همگرایی خود را از دست داده است، در افغانستان قادر نیست نیروی کوچکی را بطور موثر سازماندهی کند، قادر نیست 20 هلیکوپتر به جبهه افغانستان اعزام کند و اینکه کشورهای غربی بطور فزایندهای با رهبری آمریکا مشکل پیدا کردهاند. کانادا نیز با ایجاد جروبحثهای ساختگی با آمریکا نقش مهمی در این سناریوی تبلیغاتی ایفا کرد. هدف ازین تبلیغات این بود که به روسیه بباورانند که گسترش ناتو نه تنها یک خطر نیست بلکه با افزایش واگرایی این سازمان آن را به فروپاشی و بیتصمیمی بیشتر نزدیک میکند، اینکه مداخله ناتو در فراتر از مرزهای اروپایی سابق خود نه تنها محاصره روسیه نیست بلکه موجب تضعیف ناتو خواهد شد. البته سران روسیه کاملا تحت تاثیر این شانتاژ خبری قرار نگرفتند و اگرچه در اثر این موج خبری مجبور شدند تن صدایشان را پایین بیاورند اما همزمان، با علامت دادن به ایران برای طرح درخواست رسمی برای پیوستن به پیمان شانگهای و اعلام آمادگی برای پذیرش این درخواست، آمادگی عملی خود را برای ورود به دوران دیگری از جنگ سرد با غرب به رهبری آمریکا اعلام کردند. پیمان شانگهای اکنون به نسخه جدید پیمان ورشوی سابق تبدیل شده است که با مرکزیت آسیا و با رهبری سیاسی-نظامی روسیه و اقتصادی چین خود را برای دورهای طولانی از جنگ فرسایشی ایدئولوژیک به غرب که اکنون بسیاری از مرزهای پیمان ورشو را پشتسر گذاشته است آماده میکند. با این حال چشمانداز چنین جنگ سردی چندان هم ناامیدکننده نیست. پیروزیهای منطقهای ایران، شطرنج ماهرانه کره شمالی در محاصره دشمنان، بازیابی نظامی روسیه و حرکت طوفنده اقتصادی چین، بهمراه وسعت استراتژیک این پیمان و فراگیری جمعیتی آن، در کنار ظاهر شدن ضعف شدید در ابرقدرت غربی نشانههای امیدوارکنندهای است که میتواند برتری فنی و فرهنگی غرب را تا حدودی خنثی کند و به مبارزهای برابر بینجامد.
|
سیاست داخلی |