سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات

ارزیابی عملکرد شهردار تهران (چهارشنبه 86/8/16 ساعت 9:18 عصر)

محمد باقر قالیباف، فردی که از لباس نظامی بیرون آمد، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد، تبلیغاتی «بلریستی» براه انداخت، نهایتا شکست خورد و با ایجاد جناح‏های تازه در شورای شهر تهران به مقام شهرداری تهران رسید. عملکرد قالیباف تا پیش از انتخابات شورای شهر کاملا سیاسی بود. نقطه تمرکز وی حمله به رییس جمهور بود تا بدین وسیله حمایت باندهای قدرت و ثروت را جلب کند و برای خود پایگاه مستحکمی فراهم کند. اکنون پس از پیروزی در انتخابات تبلیغات سیاسی وی کاهش یافته و عملکردهای کاری بجای آن نشسته است. اما شایسته است بپرسیم ایدئولوژی قالیباف بعنوان یک مدیر اجرایی چیست؟ برای فهم این مساله نگاهی خواهیم داشت به نمادهای عملکرد غیر سیاسی شهردار تهران. البته آنچه درپی می‏آید برداشت‏های شخصی و غیرمستندی است که مناسب یک یادداشت شخصی است.

قالیباف را معمولا یک اصولگرا می‏دانیم اما چیزی که این انگاره را در ذهن من بشدت تضعیف کرد اقدام وی در راه‏اندازی موسسه مالی اعتباری شهر بعنوان کارگزار مالی شهرداری تهران بود. این بانک اقدام به وام دادن با بهره‏های بالا و دور زدن اجبارهای دولتی برای محدود کردن نرخ بهره نمود. از آنجا که مهمترین ویژگی اصولگرایان جدید مخالفت سرسختانه با ربا است شاید بی‏راه نباشد قالیباف را دست کم اصولگرا از نوع جدیدش ندانیم.

از دیگر مختصات اصولگرایی التزام به ساده‏زیستی است. قالیباف از زمانی که در نیروی انتظامی خدمت می‏کرد با نوسازی ناوگان خودروهای انتظامی با خودروهای لوکس خارجی بنز این اصل را نقض کرد. اگر چه نام بنز در ایران با نام رفسنجانی گره خورده است و او بود که با کاروانی از هفت بنز ضدگلوله به محل سخنرانی می‏رفت و اگر اشتباه نکنم در زمان او بود که بنزهای 190 پلیس در خیابان‏های تهران که انباشته از پیکان مدل 48 بود وارد شد و البته همان وقت هم پس از مدتی ترجیح دادند آنها را به ثروتمندان بفروشند. اکنون ناکارآمدی این خودروها برای ماموریت‏های کاری پرخطر با هزینه تعمیرات بالا مثل روز روشن شده است.

از کارهای خوبی که در دوران شهرداری قالیباف در تهران صورت گرفته است ساماندهی وضعیت جمع‏آوری زباله با نصب گسترده سطل‏های بزرگ است. البته این کار در کشورهای دیگر معمول است و عملیات اجرایی آن از زمان قبل از قالیباف شروع شده بود. ابتدا یک آگهی در روزنامه‏ها به چاپ رسید برای مسابقه طراحی سطل‏ها. سپس تولید آنها و کامیون های مربوطه شروع شد. مساله زباله در تهران تا پیش ازین به وضعیت بسیار بدی رسیده بود بنحوی که گاه باید در یک مسیر کیلومترها راه می‏رفتید تا به یک سطل زباله برسید و آنها هم سال‏ها بود که خالی نشده بودند، اکنون مساله بالکل حل شده است و ازین بابت باید از قالیباف تشکر کرد.

اجرای گسترده طرح پارکبان در دوران قالیباف از آن دسته سیاست‏ها بود که بسیار به خط اصولگرایی نزدیک بود. این طرح در زمان احمدی‏نژاد توسط یک دانشجوی اقتصاد هوادار مکتب اقتصادی گالبرایت به شهرداری تهران ارائه شد و در دوران قالیباف به اجرا درآمد. از آثار مثبت این طرح می‏توان به اشتغال گسترده، جبران ناکارآمدی پارکومترها، ساماندهی محل‏های پارک مهم و ایجاد آرامش خاطر برای رانندگان متقاضی پارک با هزینه‏ای اندک اشاره کرد. سیاستی دوقلوی پارکبان طرح «بازیافت زباله از مبدا» بود. رسمیت دادن به شغل «آشغال‏گردی» در درجه اول نفرت جامعه مرفه شهری را از فقرا کاهش داد و شغل آنها را بحق واجد بهره‏وری اقتصادی معرفی کرد که می‏تواند برخی کالاهای باارزش را بجای دور ریخته شدن به برخی چرخه‏های مصرف یا بازیافت بازگرداند. این طرح برای فقیرترین اقشار جامعه تعدادی شغل ایجاد کرد و در عین حال نوعی عملیات بازیافت حقیقی و گسترده را که برای داشتن یک جامعه مرفه لازم است کلید زد. البته این طرح نیز چندان نوآورانه نبوده است. در بسیاری از نقاط دنیا سیاست رسمیت دادن به آشغال‏گردی سال‏هاست بدلیل مزایایی که ذکر شد در دستور کار است.

گذشته ازین طرح‏ها، آنچه که منعکس‏کننده روحیه خود قالیباف است تلاش برای مکانیزه کردن خدمات شهری است. تلاشی که باید آنرا درست در جهت عکس طرح‏های پارکبان و بازیافت دانست. این طرح‏ هزینه خدمات را بالا می‏برد تا بتواند در مصرف نیروی کار صرفه جویی کند و این تنها با افزایش انرژی‏بری خدمات بدست می‏آید. چنین طرحی در کشورهای ثروتمند که دستمزد نیروی کار بالاست اقتصادی است اما در ایران که مشکل اصلی آن بیکاری است چندان طرح موفقی بنظر نمی‏رسد. و شاید به همین دلیل باشد که شاهد توقف نسبی این طرح‏ها هستیم.

آنچه از سبک مدیریتی قالیباف بدست می‏آید این است که وی با وجود برخی نقاط مثبت فاقد یک نوآوری شاخص و تحرک‏بخش و همچنین فاقد یک راهبرد یکدست برای اداره شهر است. در حالی که شماری از شهرداران معروف تهران بدلیل این دو ویژگی در یادها مانده‏اند. احمدی‏نژاد راهبرد ارتباط مستقیم با مردم و خدمت به فقرا را با قدرت در تمام سیاست‏ها پیاده کرد و بطور خاص در مهندسی ترافیک با استفاده از «دوربرگردان‏ها» که نوآوری شاخص وی بود تحولی ایجاد کرد. کرباسچی راهبرد یکپارچه مدرنیزاسیون غربزده و ثروت‏محوری را دنبال کرد و به احداث گسترده زیرساخت‏های ترافیکی پرداخت. اما قالیباف بجای اعمال سیاست صداقت و ایستادن بر آنچه به آن عمیقا اعتقاد دارد به تبلیغات بسیار رسوایی دست زده است. اجاره کردن روزنامه‏ها برای تبلیغات بنفع قالیباف و زدن آرم «طرح جهادی» به پشت کاور کارگران افغانی شهرداری و عکس‏های تبلیغاتی مطبوعاتی سیاستی است که در بلند مدت شکست می‏خورد. سیاست تبلیغاتی وی یک نقطه ضعف مهم اوست همانطور که سیاست تبلیغاتی هاشمی در انتخابات برعکس باعث شکست سنگین‏تر او شد. قالیباف نیز اکنون که مقامش محکم شده است شاید بهتر باشد بالکل از تبلیغات دست بکشد و به کار صرف بپردازد.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    تحولات جهانی و وضعیت سبزها (چهارشنبه 86/8/9 ساعت 5:32 عصر)

    جنبش سبزها یکی از ده‏ها جنبش مدنی مخالف وضع موجود است که در سده گذشته در غرب پا به عرصه وجود نهاد. جهان غرب بدلیل پیوستگی فرهنگی بالا و اشتراکات زبانی، نژادی، تاریخی و سیاسی، محیط وسیع و مناسبی برای پیدایش و گسترش انواع مدهای فرهنگی-سیاسی و تولید انواع ایدئولوژی‏هاست. ازین‏رو خرده‏فرهنگ‏های ایجاد شده در این فرهنگ بسرعت در مرحله اول در کل غرب گسترش یافته و سپس در گامی آهسته‏تر بی‏بروبرگرد جهانی می‏شوند. ازین جمله است جنبش‏های زن‏گرایی، سبزها، ضدجهانی‏سازی، ضد جنگ، جنبش جوانان در دهه 60 و ... آنچه که مهم است اینکه اکنون بیشتر این جنبش‏ها با مشخصه مخالفت با کاست‏های حاکم بر جامعه غرب، در هم ادغام شده‏اند و در بیشتر مواقع هماهنگ عمل می‏کنند. نمونه چنین اتحاد قدرتمندی را می‏توان در جنبش فراگیر ضدجهانی‏سازی که توانست اولین شکست بزرگ مذاکرات تجارت جهانی را در سیاتل آمریکا با تظاهرات خشونت‏آمیز گسترده رقم بزند دید. اما جنبش سبزها در حال حاضر بخش مهمی از هرگونه اتحادیه مدنی در غرب است و بخشی محوری از گفتمان لازم برای این حرکت‏های سیاسی را تولید می‏کند. ازین رو بررسی دقیق‏تر آن می‏تواند مفید باشد.

    گفتمان حفاظت از محیط زیست همزمان با ظهور پیامدهای منفی فناوری در جامعه غربی بروز کرد و هر بار با ورود فناوری‏های تازه به عرصه زندگی عناصر تازه‏ای را به مخالفت‏های خود با سبک زندگی و سیاست جوامع غربی افزود. ظهور سبزها را باید همزمان با افول تفکر علم‏محوری فلسفی در غرب دانست. زمانی که تردیدها درباره علم شدت گرفت این اندیشه مجال بروز یافت که اصولا اعتماد زیاد به علم و ایمان به بهبود زندگی بشر از طریق علم بیهوده بوده است. سبزها از آنجا که با بخشی از باورهای ایمانی جامعه غربی (ساینتیسم) وداع کردند تبدیل به مخالفان سرسخت و ایدئولوژیک جامعه غربی شدند و همین خصیصه آنهاست که تمایز شدید آنها از سایر بخش‏های جامعه را تشدید و به حفظ و گسترش این جنبش کمک شایانی نمود. ایدئولوژی حفاظت از محیط زیست آنقدر بنیان متفاوتی داشت که نه تنها هرگز در ایدئولوژی‏های چپ و راست حل نشد بلکه بستری برای شکل‏گیری تندترین و متعصب‏ترین نیروهای سیاسی در غرب فراهم ساخت. شاید چندان عجیب نباشد که در بسیاری از کشورهای اروپایی سبزها با سیاست‏های شبه‏فاشیستی (مثل حمایت شدید از اسراییل، جنگ‏طلبی افرادی مثل کوشنر) شناخته می‏شوند.

    اما گذشته از بنیان‏های فلسفی، سبزها از آنجا که محور اصلی مبارزات سیاسی‏شان فناوری بود بسیار هم از تحولات فناوری تاثیر پذیرفته‏اند. با نگاهی به گذشته، سیاست سبزها مخالفت با هر فناوری تازه به هر بهانه‏ای است. با پایان جنگ جهانی دوم و پا گذاشتن جهان به عصر هسته ای جنبش سبزها بر مخالفت با انرژی هسته‏ای متمرکز شد. بسیج سیاسی مردم و نخبگان در کنار حوادث هسته‏ای (مانند چرنوبیل) بزرگترین موفقیت آنها را رقم زد بگونه‏ای که در بخش بزرگی از جهان پیشرفته این فناوری کنار گذاشته شد و تنها کشورهایی که قادر به سرکوب مخالفت‏های مدنی بودند (مثل فرانسه) توانستند برنامه هسته‏ای خود را همچنان ادامه دهند.

    تحولات کنونی اما سبزها را به حاشیه رانده است. زمانی در چند سال گذشته وقتی نفت 20 دلار قیمت داشت جمعی از کارشناسان در یک کنفرانس گرد آمدند تا اعلام کنند که منحنی زنگوله‏ای تولید نفت به اوج خود نزدیک می‏شود و پیش بینی کردند که قیمت نفت ظرف چند سال آینده به 182 دلار در هر بشکه افزایش خواهد یافت. رکوردهای پیاپی نفت اولین ضربه را به سبزها وارد ساخت. اکنون کسی در جهان شک ندارد که رها کردن انرژی هسته‏ای در دهه 70 یکی از بزرگترین اشتباهات بشر بوده است که تاوان آنرا احتمالا باید با شوک‏های شدید قیمت نفت بپردازیم. از سوی دیگر اکتشافات جدید درباره گرم شدن کره زمین در اثر سوزاندن نفت مخالفین انرژی هسته‏ای را در ادعای دفاع از محیط زیست خجالت‏زده کرده است. رشد فناوری‏های الکترونیکی و شبکه جهانی نشان داده است که فناوری لزوما همواره به افزایش بهره‏کشی از محیط زیست نمی‏انجامد و اینکه راه‏حل مسایل زیست‏محیطی ناشی از علم ممکن است خود علم باشد. ازین‏رو پس از نیم قرن مبارزه با انرژی هسته ای و پس از دهه‏ها مبارزات با فناوری، اکنون سبزها نیاز به یک دوره بلند بازسازی دارند. پناه گرفتن زیر سایه جنبش ضدجهانی‏سازی در حال حاضر نزدیک‏ترین راه برای حفظ نیروهای تندرو از یکسو و تداوم اقدامات ضد-وضع-موجود از سوی دیگر است. اگرچه ضدیت کلی با جهانی‏سازی نیز معلوم خواهد شد که نه تنها ثمربخش نیست بلکه چه بسا راهی انحرافی باشد که نیروها را بجای جهانی‏سازی درست به مخالفت کلی با جهانی‏سازی سوق دهد.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    قطار هسته‏ای دوباره راه می‏افتد؟ (جمعه 86/8/4 ساعت 5:18 عصر)

    استعفای لاریجانی را باید پایان یک دوره در پرونده هسته‏ای و آغاز دورانی دیگر دانست. قبول ندارم که استعفای لاریجانی یک مساله بی‏اهمیت در ردیف تغییرات روزمره در یک سیستم اداری باشد. دوره اول هسته‏ای ایران زمانی بود که رفسنجانی نسبتا مخفیانه پایه‏های اولیه برنامه هسته‏ای را گذاشت تا زمانی که دستاوردهایی نسبی بدست آمد. در این زمان با اعلام خاتمی که فرزندان ملت به دستاوردهای چشمگیری در عرصه هسته‏ای رسیده‏اند دور دوم پرونده هسته‏ای با هجوم شدید غرب و ضعف شدید دولت اصلاح‏طلب و عقب‏نشینی‏های پیاپی ایران سپری شد. تا اینکه احمدی‏نژاد به قدرت رسید. راهبرد وی استفاده از سلاح «پرونده هسته‏ای» برای واداشتن غرب به عقب‏نشینی در برابر ایران بود. سبک جدیدی از مبارزه‏طلبی سیاسی با غرب بوجود آمد که با اعلام پیاپی اخبار خوش هسته‏ای و برگزاری جشن‏های ملی و دامن زدن به غرور ملی‏گرایی و علم‏گرایی در کشور همراه بود. موجی که از ایران برمی‏خواست با شدت هر چه تمامتر به دیوار قدرت‏های غربی کوبیده می‏شد و کم‏کم زیر پای آنرا خالی کرد تا جایی که نقطه موازنه جدیدی برای پرونده هسته‏ای تعریف شد. ایران غنی‏سازی را داشت و آنها هم چماق‏های‏شان را فرود آوردند.

    اینکه مسئول پرونده هسته‏ای خودش یک رجل سیاسی باسابقه باشد خوبی‏هایی دارد و بدی‏هایی. خوبی‏اش این است که زبان انتقاد بعضی‏ها کوتاه می‏شود دیگر اینکه به هر حال لاریجانی خوب سخن می‏گفت و خوب ژست می‏گرفت و ضمنا اصولگرا هم بود و در فرهنگ غنی خانوادگی‏ای که رشد کرده بود سیاستمدار جاافتاده‏ای محسوب می‏شد. بدی موضوع هم این است که وقتی لاریجانی تبدیل به چهره پرنفوذ اتمی ایران شد به میل خود می‏توانست سرپیچی‏های سیستماتیکی را انجام دهد و مسیر پرونده را طوری طی کند که خودش ترجیح می‏دهد.

    اکنون بیایید فرضیه‏های خوش‏بینانه را که تحویل خارجی‏ها داده می‏شود کنار بگذاریم، معلوم است که رییس جمهور بدون یک اختلاف بنیادی حاضر به انجام چنین برکناری بزرگی نبود و معلوم است که اگر مساله خیلی حاد نبود رهبر انقلاب نیز با چنین تحولاتی موافقت نمی‏کرد. از طرفی موضع احمدی‏نژاد برای ما بسیار روشن است پس برای یافتن موضع پنهانی لاریجانی مشکلی نخواهیم داشت.

    احمدی‏نژاد وقتی پشت فرمان قطار هسته‏ای نشست تلاش کرد از پرونده هسته‏ای برای اعمال فشار به غرب و مشغول کردن آن و وادار کردن آن به عقب‏نشینی استفاده کند. ازین رو اولین درخواست احمدی‏نژاد از مقامات نظام راه‏اندازی یوسی‏اف اصفهان بود. با اینکه ایران ضرب‏العجلی را در این رابطه اعلام کرده بود بر اثر مقاومت‏های داخلی راه‏اندازی این کارخانه با چند روز تاخیر انجام شد اما به هر حال پیروزی بزرگی برای ایران بود. اکنون ایران می‏توانست از خصلت ذاتی فناوری هسته‏ای برای اعمال فشار سیاسی به غرب استفاده کند چیزی که قبلی‏ها با ناتوانی در انجام آن بالعکس فناوری هسته‏ای را به پاشنه آشیل ایران تبدیل کرده بودند. مراحل بعدی نیز بسرعت طی شد. راهبرد احمدی‏نژاد تا یک سال در پناه شوک سوم تیر قدرتمندانه پیش رفت تا این که از حوالی خرداد 85 تزلزلی در سیاست‏های هسته‏ای ایران بروز کرد. رییس‏جمهور در فلان روستا وعده اعلام خبر خوش هسته‏ای می‏داد اما در موعد مقرر خبری نمی‏شد. رییس جمهور می‏گفت از این ببعد هر چند هفته یک بار یک خبر خوش خواهیم داشت اما این وعده بطور یک‏جا بفراموشی سپرده می‏شد .... تا جایی که برخی از روزنامه‏های دوم خردادی رییس جمهور را بدلیل دیپلماسی سخنرانی‏های آتشین هسته‏ای ملامت کردند ..... اکنون که در پرتو آشکار شدن برخی مسایل به رویداد‏های گذشته می‏نگریم می‏توان بخوبی این دوگانگی شدید میان «تبلیغات» و «عمل» هسته‏ای را به دوگانگی سیاست‏گزاری میان لاریجانی و احمدی‏نژاد نسبت داد. آنچنان این شکاف بزرگ شد که نهایتا ماشین تبلیغات اتمی از کار افتاد، قطار هسته‏ای از حرکت بازایستاد. سخنان غربی‏ها درباره اینکه ایران آهسته کرده است با قاطعیت رد می‏شد اما واقعیت چیزی جز این نبود. تنها راه فرار ازین تحلیل این بود که فرض کنیم مشکلات عمیق فنی در برنامه اتمی پیش آمده است و ما هم چنین فرض می‏کردیم. در پرتو چنین فرضی روحیه «ما می‏توانیم» هسته‏ای بسرعت رنگ باخت و تردیدها شدت گرفت که آیا ما با وارد شدن به عرصه‏ای که در آن «ما نمی‏توانیم» تنها به خودمان آسیب نزده‏ایم؟

    این تحولات در حالی بود که آمریکا با استفاده از دوره فطرت برنامه هسته‏ای ایران نیروهای خود را جمع کرد و روزبروز بر شدت تحریم‏ها افزود. در حالی که همزمان لاریجانی مشغول صلح کردن با اروپا و آژانسی بود که اساسا در این میان هیچ‏کاره‏اند. اکنون بنظر می‏رسد کاسه صبر احمدی‏نژاد لبریز شده است. پس از ابراز پیشنهاد پوتین مبنی بر رها کردن برنامه هسته‏ای در ازای «تحت‏الحمایگی نظامی روسیه» در دیدار با رهبر انقلاب (آنچنان که برخی خبرگزاری‏ها ادعا کرده‏اند) وقتی لاریجانی بنوعی این پیشنهاد را افشا کرد و احمدی‏نژاد بنوعی آنرا انکار کرد راه این دو تقریبا جدا شده بود و چاره‏ای جز استعفا باقی نمانده بود.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    کابوس جنگ جهانی سوم بر سر جهان (شنبه 86/7/28 ساعت 9:49 عصر)

    جورج بوش با بکار بردن عبارت «جنگ جهانی سوم» اثر بیزار کننده‏ای بر افکار عمومی جهان گذاشت. اکنون زمانه بگونه‏ای است که هیجان‏ها در میان ملل مختلف برای جنگ بالا می‏گیرد و کله‏ها داغ می‏شود اما کسی نمی‏تواند پیامد چنین وضعیت پرشتابی را انکار کند. دنیا هیچ گاه بدون جنگ اداره نشده است. همیشه سایه‏ سنگین جنگ و تهدید به نابودی، محرک نهایی بشر برای انطباق با شرایط مختلف محیطی بوده است. از سوی دیگر نیز معمولا هیچ‏گاه غیر از جنگ راه دیگری برای ایجاد تغییرات ریشه‏ای در محیط بین‏المللی وجود نداشته است. ملت‏های بالادستی همواره آمادگی داشته‏اند که برای بهبود تغذیه خود دیگران را تا سرحد مرگ در گرسنگی نگه دارند، بنابراین فاصله شرایط موجود با ریسک مرگ مدام در حال کاهش بوده است تا جایی که دست زدن به جنگ برای نفی سلطه اقدامی منطقی جلوه کرده است.

    اکنون پس از رقیق شدن ابرهای سیاه جنگ سرد که یکسره دنیا را به نابودی همگانی تهدید می‏کرد عامل تنظیم رفتارهای بین‏المللی از بین رفته است، کشور بزرگی وجود ندارد که قادر به موازنه اقدامات ابرقدرت فعلی باشد تا دست‏کم بصورت نظری یک چارچوب رفتاری بر عملکرد قدرت‏ها حاکم کند. بنابراین زنگی مست تیغ در دست آنقدر خواهد تاخت تا به یک دیواری ولو کم‏توان برخورد کند و جنگ سرد تازه‏ای را آغاز کند. نظامی‏گری پس از یک دوره خوش‏بینی پس از فروپاشی بلوک شرق سربرآورده است و اگر چه در ابتدا تحت عناوین محترم سازمان ملل و جلوگیری از نسل‏کشی و با نیت حقیقی باز کردن جا برای ارتش‏ها در افکار عمومی جهان آغاز کرد اکنون هویت درونی خود را که همانا دنبال کردن اهداف سیاسی (اگر نگوییم اقتصادی و اگر نگوییم نژادپرستانه و فاشیستی و اگر نگوییم با هدف نسل‏کشی) با ابزار نظامی یعنی از طریق کشتن مردم برملا کرده است. قدرت‏طلبی اپیدمی جهانی تازه‏ای است که مرزها را یکی‏یکی درمی‏نوردد و با بر تن کردن لباس مشروعیت قانونی «دمکراسی» همه صداهای مخالف را نیز خاموش می‏کند. آمریکا از آنجا که بیشترین آمادگی جنگی را داشت اولین کسی بود که با ترتیب دادن یک نمایش مضحک و خونبار لشکرکشی جهانی خود را آغاز کرد. نقاط استراتژیک و منابع بزرگ نفتی با کمترین هزینه به تصرف درآمدند و این اگرچه قرار بود دشمنان بعدی آمریکا را در لیست سیاه بترساند بگمانم بیشتر آنها را خوشحال کرد. ایران و کره شمالی در میدان نظامی شده راحت‏تر به بازی خود ادامه دادند و سربلند از منازعه روانی بیرون آمدند. اکنون روند نظامی‏گری بشدت تند شده است، در ماه‏های گذشته اولین کشوری که به وسوسه زور تسلیم شد روسیه بود که یک رشته عملیات نظامی تهدیدآمیز را در مرزهای اروپا به نمایش گذاشت. کشور بعدی فرانسه بود، دمکراسی به جنگ‏طلبی رای داد و در این راه از آمریکا هم تا حدی پیش افتاد که آمریکا برای حفظ تعادل در عرصه بین‏المللی بناچار انفعال موقتی در پیش گرفت. کشور بعدی که اکنون روی بورس است ترکیه است که معلوم نیست بیتشر از کردها عصبانی است یا از مقابله آمریکا با این کشور، که با سروصدای بسیار درپی حمله زمینی به عراق به بهانه سرکوب تروریست‏هاست. لابد ما هم اگر مثل عراق بدبخت بودیم بالاخره یک تروریستی در خاک ما پیدا می‏کردند که لازم باشد به او حمله کنند. البته ترک‏ها از بوش بهترند چون اول با مجلس دمکراتیک خود مشورت‏های لازم را انجام داده‏اند. از لوکاشنکو نیز بشنوید که اظهار می‏دارد استقرار سپر موشکی در اروپا موجب تولید سلاح هسته‏ای در این کشور خواهد شد. اکنون آمریکا باد کاشته است و جوانه‏های طوفان در راه را بخوبی مشاهده می‏کند و ازینروست که بوش در واکنش به مواضع جدید پوتین با هراس به جنگ جهانی سوم اشاره می‏کند.


  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    درد لاعلاج (چهارشنبه 86/7/25 ساعت 5:52 عصر)

    مسابقه مصرف در جامعه با همه بار سنگینی که بر دوش اقتصاد کشور نهاده است، با همه وابستگی‏ای که به واردات کالاهای خارجی ایجاد کرده است محصول رقابت‏های کور افراد انسانی برای دستیابی به جایگاه‏های اجتماعی است. موتور محرکه شکاف طبقاتی در اصل غرور ثروتمندان و تمایل درونی آنان به جداسازی خود از فقراست. خیلی مهم نیست که خانواده پول بدست آورده باشد یا نیازهای جدیدی برایش خلق شده باشد تا بسوی مصرف کالایی جدید گرایش پیدا کند. اگر حسادت به ثروتمندان از یک سو و خودبزرگتر بینی از فقرا از سوی دیگر نبود بسیاری از افراد حاضر نبودند تغییرات شدیدی را در الگوی مصرف خود بسمت پرهزینه‏تر شدن و پیچیده‏تر شدن ایجاد کنند. ازین‏روست که شاهد پدیده‏ای بنام مصرف‏زدگی هستیم که بنا به تعریف شامل مصرف بدون نیاز واقعی است. جامعه‏ای که در مصرف رقابت کند بدیهی است که در تولید رقابت نخواهد کرد بلکه تنها بسمت پول درآوردن از هر راهی که باشد گرایش خواهد یافت و چنین جامعه‏ای بزودی از درون پوک و تهی خواهد شد. و این همه محصول عدم تقوا در شکل غرور است که پیامبر (ص) فرمود کسی که ذره‏ای کبر در او باشد در روز قیامت هرگز بوی بهشت را نخواهد شنید در حالی که بوی بهشت از پانصد سال راه شنیده می‏شود. کبر مایه همه دزدی‏ها و دغل‏هایی است که ثروتمندان ناجوانمردانه به آن دست می‏زنند تا برتری تصوری خود را با نشانه‏های ظاهری مثل لباس فاخر و ماشین و خانه حفظ کنند ...... اما در سوی دیگر، فقر ذاتا فروتنی می‏آورد، انسان وقتی گرسنه شد وقتی فهمید که چیزی را ندارد (مثلا یک تکه شکلات گران) و مخصوصا وقتی فهمید که نمی‏تواند آنرا داشته باشد غرورش شکسته می‏شود، مهربان می‏شود و خلاصه گویی بوی بهشت به مشامش می‏رسد ..... البته ایده‏آل ما فقرا نیستند، آنها چه بسا بدلیل مشکلاتی که دارند از یک حیات مطلوب انسانی بدور افتاده‏اند، چه بسا در اثر خوراک ارزان‏قیمت سلامتی درستی ندارند، راستی چقدر مگر می‏توانند گوشت بخورند؟، چه بسا وقتی و پولی برای آموزش و مطالعه ندارند و چه بسا به پاکیزگی خود نیز اهمیت شایانی ندهند، اما بوی تعفن غرور به هر حال بیشتر آزاردهنده است تا بوی لباس نشسته. و چه خوب گفت خدای حکیم برای درمان درد ثروتمندان که دردمندان حقیقی عالمند که همنشینی با فقرا در کنار انفاق دوای درد شماست ..... و این همنشینی فقط کنار هم نشستن نیست، مثل هم بودن هم هست، اینکه همان ماشینی زا سوار شوی که فقرا سوار می‏شوند و دست‏کم گاهی همان غذایی را بخوری که آنها می‏خورند .....
  • نویسنده: فرزان حدادی

  • نظرات دیگران ( )
  • سیاست داخلی

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >
    فرزان حدادی - پیاده رو خاطرات
    فرزان حدادی
    فرزان حدادی، 29 ساله، ساکن تهران. دانشجوی مهندسی برق، گرایش مخابرات، دانشگاه شریف.

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 34 بازدید
    دیروز: 212 بازدید
    کل بازدیدها: 235894 بازدید

  • پیوندهای روزانه
  • » تمامش کن اوباما ! (فارس) [121]
    » نگاه میر حسین به اقتصاد (فارس) [117]
    » راز تونل‏های غزه (فیگارو) [204]
    » بمب گوگلی برای غزه [85]
    » تنها ایران می‏تواند به برتری غرب خاتمه دهد (رابرت بائر) [111]
    » جراحی قلب گرانتر از متوسط جهانی (الف) [318]
    » درباره اجتهاد، تقلید و مرجعیت (هاشمی) [112]
    » حملات بمبئی عملیات مخفی سرویس‌های اطلاعاتی (بارنز) [89]
    » مهاجرین و قدرت آینده اروپا (الف) [62]
    » تحلیلی بر شکل‏گیری حزب‏الله (فارس) [84]
    » مبانی قحط‏الرجال (واژگون) [90]
    » توسعه ویکی‌پدیای فارسی، وظیفه ملی (الف) [142]
    » نقدی بر فیلم کنعان (الف) [68]
    » تلفن همراه خطرناکتر از سیگار (الف) [93]
    » کالبدشکافی بحران موسسات مالی امریکا (الف) [179]
    [آرشیو(48)]

    " style="width:110" onfocus="this.select()" autocomplete=off contenteditable=true />

  • اخبار و تحلیل

  • کیهان
    خبرگزاری فارس
    خبرگزاری مهر
    رجا نیوز
    الف

  • لینک دوستان

  • خاطرات خصوصی من
    پاسداران
    خاکریز
    عقل سرخ
    مطالعات فرهنگی
    واژگون
    بیم موج
    خبرنگار مسلمان
    اشراق
    سیاست خارجی
    حریم یاس
    دولت اسلامی
    پیاده رو خاطرات در پرشین بلاگ
    کلمه

  • مطالب بایگانی شده