باید یک چیزی باشد که غرب اینقدر به یک حادثه تاریخی علاقمند است. هولوکاست تا حد یکی از مقدسات غرب بالا رفته تا حدی که اگر چه در آنجا حتی اهانت به مسیح (ع) آزاد است اما کار پژوهشی و حتی یک سوال درباره هولوکاست مجاز نیست و پیگرد سفت و سخت قانونی بهمراه دارد. احمدینژاد هر جا که میرود اولین خواهششان این است که لطفا هولوکاست را زیر سوال نبر!
اولین کسی که ماجرای هولوکاست را شروع کرد چرچیل بود که در اوج جنگ جهانی در یک سخنرانی مدعی شد اخبار موثقی دریافت کرده است مبنی بر اینکه هیتلر در حال نسلکشی یهودیان است. پس از جنگ در دادگاه نورنبرگ سران نازی «اعتراف» کردند که چنین کاری کردهاند. همچنین برای افزایش اعتبار ادعای چرچیل گفته شد که این تنها باری بود که وی اطلاعات حاصل از شکستن رمز سیستم مخابراتی آلمانها، «انیگما» را علنی میساخت. اگر چه ما در ایران تابو شدن هولوکاست را نشانی از نفوذ بیحد و حصر لابی یهودی در غرب میدانیم اما ممکن است مساله فراتر ازین هم باشد.
«هولوکاست»، «هیتلر»، «فاشیست»، «ضد یهود»، «دیکتاتور» و .... اینها عناصر اصلی تبلیغات پس از جنگ جهانی را تشکیل میدهند. هیتلرسازی از روسای جمهور مخالف نظم نوین جهانی (نظم پس از جنگ دوم بینالملل)، فاشیست خواندن حکومتهای دینی، قرار دادن اسلام در وضعیتی که بدلیل مقالبه با اسراییل متهم به یهودستیزی بشود و دیکتاتور نامیدن رهبران مردمگرا در سراسر جهان فرآیندهای اصلی تبلیغاتی غرب برای حفظ نظم ناعادلانه جهانی و حق وتوی پیروزمندان جنگ دوم است. در این میان نقش هولوکاست عاطفیتر از بقیه است، اگر هولوکاستی وجود نداشت، اگر تا این حد چهره آلمان به لجن کشیده نشده بود مشروعیت سلطه متفقین براحتی پس از مدت کوتاهی زیر سوال میرفت. اگرچه آلمان با تجاوزات نژادپرستانه خود میلیونها انسان را به کام مرگ فرستاد اما خوب است بدانیم از پایان جنگ دوم به این سو نیز در اثر جنگهای منطقهای به اندازه جنگ دوم تلفات انسانی وجود داشته است و کیست که از نقش اصلی متفقین در براه انداختن این جنگها آگاه نباشد؟ اما هولوکاست فرصتی برای مقایسه باقی نمیگذارد. متفقین هر چقدر هم ستمگر باشند از کسی که هولوکاست براه انداخت پاکترند. هولوکاست در این معنا چیزی جز چک سفید امضا برای جنایت نامحدود در دست متفقین نیست.
|
بینالمللی |
توافق ایران و آژانس برای حل و فصل مناقشه اتمی جلوههای تازهای از رفتار بازیگران بینالمللی در رابطه با ایران را آشکار کرد. زمانی فکر میکردیم مشکل غرب با ما این است که ما به فعالیتهای خطرناکی روی آوردهایم و این بیچارهها را در معرض تهدید نابودی قرار دادهایم، پس باید اعتمادسازی میکریدم، فعالیتهای خطرناکمان را تعطیل میکردیم و اصلا شک میکردیم که انگیزه ما از دنبال کردن برنامه هستهای چیست و چرا «19 سال به دنیا دروغ گفتهایم»؟ همه این کارها را انجام دادیم ولی با کمال تعجب رفتار غرب تغییری نکرد، تهدیدها هر روز پررنگتر، تحریمها نزدیکتر و جوسازی تبلیغاتی قویتر میشد. دولتی که نتوانست رفتار غرب در پرونده هستهای را پیشبینی و کنترل کند لاجرم سقوط کرد .......
فرد دیگری بر سر کار آمد، اجماعی ملی شکل گرفت که متاثر از ضعف و ذلت دیپلماسی هستهای در دوره قبل به این نتیجه رسیده بود که دلیل زیادهخواهی غرب دقیقا ابراز ضعف ما است و اشکال این است که ما گفتمان غرب را در این پرونده پذیرفتهایم و در نتیجه پیش از شروع مذاکره دست بالای غرب را پذیرفتهایم. نتیجه این که اگر ما محکم بایستیم غرب کوتاه خواهد آمد. تاسیسات هستهای راهاندازی شد و قدمبهقدم در این علم پیشرفت کردیم. اما اگرچه غرب نشانههایی از تزلزل در برابر ایران از خود نشان داد، بزودی غرب نیز رویکردی مرحلهای در برابر ایران در پیش گرفت، هر گام هستهای ایران با یک گام تحریمی-انزوایی از طرف غرب روبرو شد. در مرحلهای تصور میشد تحریمهای غرب مقدمهای برای رویارویی نظامی است، همانطور که در مورد عراق روی داد و این که قطعنامههای شورای امنیت تنها جنبه زمینهسازی برای تند کردن جو بینالمللی در اطراف ایران و شروع فاز نظامی را دارد. بنابراین راهبرد ایران این بود که بیتوجه به قطعنامهها برنامه بازدارنده هستهای را به پیش ببرد. هیچگاه نخواهیم دانست تا چه حد چنین دیدگاهی درست بود، آیا حقیقتا آمریکا بدنبال حمله به ایران بود؟ به هر حال از آنجا که ایران به توان بازدارندگی دست یافت فرصتی فراهم نشد تا تصمیم حقیقی آمریکا در این زمینه آشکار شود. در چند ماه اخیر پس از اقدام ایران به توافق با آژانس با کمال تعجب آمریکا به رویه مرحلهای خود برای تنگتر کردن حلقه محاصره ایران ادامه داد ولو اینکه در تلاش خود ناموفق بود. چنین رفتاری نشان داد هدف آمریکا از فشارهای اقتصادی وادار کردن ایران به شفافسازی اتمی هم نیست.
آمریکا در راس هرم قدرت جهانی نشسته است. نظامی بشدت نابرابر که در آن بالاییها از اپیدمی چاقی میمیرند و پایینیها از لاغری مفرط. مهمترین دغدغه قدرتمندان جلوگیری از اتحاد ضعفا برای دگرگونی اوضاع عالم است. انقلابها اگرچه مقیاسی ملی دارند اما از دیدگاه قدرتهای بینالمللی (که بیشتر آنها کشورهای بلوک غرب هستند) این انقلابها میتوانند بسرعت بعدی جهانی پیدا کنند. زمانی که ساندنیستها انقلابیون نیکاراگوئه بطور مسالمتآمیزی قدرت را در این کشور در دست گرفتند و برنامههای عدالت اجتماعی را در پیش گرفتند، زمانی که این برنامهها موفقیتهای شگرفی بدست آورد، قیمت خانه نصف شد، علیرغم رکود اقتصادی سراسری در آمریکای لاتین اقتصاد این کشور رشد مناسبی را تجربه کرد، در این زمان آمریکا چارهای ندید جز اینکه ضدانقلابیون کنترا را برای ایجاد جنگهای ایذایی در مرزها تجهیز کند، پس از آغاز جنگ 30 درصد تولید ناخالص ملی کشور صرف جنگ میشد، وضع اقتصاد وخیم شد و بتدریج ساندنیستها محبوبیت خود را از دست دادند، نهایتا در یک انتخابات آزاد کنتراها قدرت را در دست گرفتند.
آمریکا برنامه تغییر نظام در ایران را در یک چارچوب جهانی برای براندازی انقلابهای امیدبخش دنبال میکند. اگر نتواند در مرحله اول با دخالتهای پنهانی سیا براندازی را انجام دهد در مرحله دوم آتش جنگ را بقیمت خون صدها هزار نفر و بقیمت سرکوب امید تاریخی ملتها میافروزد. انقلاب اسلامی اگرچه این بزنگاهها را پشت سر گذاشت، اکنون که آمریکا از استحاله نظام از طریق نیروهای داخلی نیز ناامید شده است، اکنون که مرحله تازهای از جهانی شدن انقلاب اسلامی در فلسطین، لبنان و سایر جاها آغاز شده است، دور تازهای از تلاشهای تغییر نظام را آغاز کرده است. هدف از تحریمها این است که با بهانه قرار دادن پرونده هستهای، بتدریج از نظر اقتصادی ایران را در تنگنا قرار دهند تا رونق اقتصادی از بین برود، برنامههای اصلاحی شکست بخورد و در بلندمدت انقلاب اسلامی پژمرده شود و قدرت الهامبخشی خود را از دست بدهد. ازین رو آمریکا بنحو مضحکی میکوشد با ربط دادن هر نوع فعالیت اقتصادی (مثل واردات آلومینیوم!) با برنامه هستهای جامعه جهانی را در گسترش دامنه تحریمها همراه کند. اما با این وجود باید گفت که آمریکا در بازی بلندمدتی که با ایران آغاز کرده است در موقعیت مناسبی قرار ندارد، نه آن موقعیت جهانی سابق را دارد نه ایران آن ایران سابق است، جهان هم تغییر کرده و بعید است شرایط جدید جهانی اجازه پیروزی را به آمریکا بدهد. چه بسا آمریکا با تزلزل در پادشاهی جهان زمینه وقوع انقلاب جهانی را از بهم پیوستن جویبارهای کوچک تحولخواهی فراهم کند.
|
بینالمللی |
پس از گذشت یک نسل از آغاز حرکت تمدنسازانه ملت ایران که با یکی از معدود انقلابهای حقیقی جهان بر علیه نظم موجود جهانی آغاز شد، اکنون این ملت کمکم دورنمای پیروزی را به چشم خود میبیند. مردمی که با اقتدا به سلف صالح در راه اصلاح امور جهان از جان خود گذشتند و آخرت و هدف نهایی هستی را بر زندگی کوتاه دنیوی ترجیح دادند با سینههای باز جلو گلوله رفتند و بار شکست ابرقدرتها را همان روزها در میدان ژاله و جاهای دیگر به تنهایی بر دوش کشیدند. انقلاب اسلامی ایران جهان را تکان داد، در بسیاری از کشورها دوران جدیدی از مبارزه برای عدالت و خدا آغاز شد، خاورمیانه تکان سختی خورد، چند سالی هنوز نگذشته بود که اسراییل در لبنان شکست خورد، مسجدالحرام به تصرف شورشیان درآمد، آمریکا مجبور شد به شوروی برای تهاجم به افغانستان چراغ سبز بدهد، شوروی هم در افغانستان شکست خورد، پاکستان با مطالبات اسلامخواهانه به لرزه درآمد، عراق تنها با حاکم کردن وضعیت جنگی بر کشورش از تغییر مصون ماند، دنیا تکان خورد.
جنگی که آغاز شد تنها راه نظام ظالمانه بینالمللی برای آرام کردن تحولات بود چرا که اگر ایران موفق میشد به همان آرامی که انقلاب کرده بود انقلابش را حفظ کند دیگر کسی در تبعیت ازین الگو تردیدی به خود راه نمیداد، پس باید این ملت را درگیر میکردند ولو منجر به شکست نهایی خودشان بشود. اما مقاومت ایران تبدیل به جلوهای تازه از تمدن تازه اسلامی شد. معلوم شد اسلام نه تنها میتواند مبارزه سیاسی کند، انقلاب کند، بلکه میتواند در طولانیترین جنگ کلاسیک پس از جنگ دوم جهانی در مقابل تمام ابرقدرتها بایستد. پس از آن نیز حجم مخالفتهای قدرتها با انقلاب اسلامی نشان داد تا چه حد مبانی آنها بر اثر این تحول تاریخی زیر سوال رفته است. اما این فشارها هیچگاه نتوانست پیام ایران را خاموش کند، حتی باعث پرفروغتر شدن آن هم شد. چرا که هیچ ملتی تا در سختی و فشار قرار نگیرد پیشرفت حتی مادی هم نمیکند، ما اگر یک نسل را تحت تحریمهای ابرقدرتها سپری نکرده بودیم هرگز نمیتوانستیم اعتماد بنفس فعلی را در عرصههای مختلف بدست آوریم، هرگز نمیتوانستیم ادعای استقلال و راه جایگزین برای دنیا را داشته باشیم. بنابراین همانطور که امام فرمود ما در جنگ انقلابمان را به دنیا صادر کردیم، نشان دادیم اسلام میتواند مقابل سهمگینترین فشارهای نظامی بایستد. اکنون نیز مقابله سراسری جبهه کفر، جبهه طاغوت، به صلابت پیام ایران افزوده است.
اگر چه «کارشناسان سیاسی» همواره به ما توصیه کردهاند که برای کسب قدرت بینالمللی باید زیر سایه ابرقدرتها بروید و ریزهخوار سفره ظلم بینالمللی آنها باشید، اکنون ایران با قیام بر ضد طاغوت جهانی قدرت جهانی کسب کرده است. نفوذ فرهنگی ایران مرزها را درنوردیده، از خاورمیانه گذشته و ملتهای عالم را دربرگرفته است. مساله فقط احمدینژاد نیست، رییس جمهور مظهر شهادتطلبی شهدای جنگ است. آنچه پیش میرود روح اسلام انقلابی است. ابرقدرتها نیز بخوبی باخبرند که پایه اصلی قدرت جهانی نفوذ فرهنگی است و ازینرو تمام تلاششان لجنمال کردن ایران است، کاری که خود ضعف حریف را به بیننده ظاهر میکند. اکنون الگوهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی ایران مورد رشک بسیاری در سراسر جهان است. گسترش صادرات غیرنفتی ایران نشان میدهد زمینه برای پذیرش ایران بعنوان یک قدرت تکنولوژیک رو به فراهم شدن است. ایدههای سیاسی ایران همچون سفرهای استانی در کشوری مثل فرانسه توسط سارکو آمریکایی به مرحله اجرا درمیآید و حتی سخنگویش در توضیح این سیاست دقیقا همان حرفهای احمدینژاد را با عوض کردن واژه «تهران» با «پاریس» طوطیوار تکرار میکند، گویی غربیها هم بالاخره تقلید کردن را آموختند. در آخرین حادثه ازین نوع، مواجهه بیهراس و رودرو با افکار عمومی که عادت سیاستمداران در ایران است در دانشگاه کلمبیا چنان افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داد که تشویقهای مکرر دانشجویان را باید بیشتر تحت تاثیر فضای کلی گفتگو و فلسفه سیاسی موجود در آن دانست تا گفتارها. مردم آمریکا از دمکراسی غیرپاسخگو و گردنکش و «لیبرالیسم عضلانی» خسته شدهاند و نیم نگاهی به الگوی ایران در ذهنشان سوسو میزند.
|
بینالمللی |
خصوصیسازی یک انقلاب اقتصادی خواهد بود که افق حرکت اقتصادی کشور را متحول خواهد کرد. اما هر انقلابی لااقل در کوتاهمدت بیشتر سختی دارد تا دستآورد و انقلابهای اقتصادی هم ازین قاعده مستثنا نیستند. در روزهای گذشته شاهد موج خبری درباره رویکرد اقتصادی دولت بودهایم که دولت را به عملکرد غیرعلمی و سردرگمی اقتصادی متهم میکنند. آخرین بخش این موج خبری نامه مجمع ایثارگران بود که بشدت به سیاستهای اقتصادی دولت حمله کرده بود. این تشکل اصولگرا گویی ازین که برخی از مسئولین دولتی تورم و گرانی را شوخی تلقی کردهاند و به انکار آن روی آوردهاند چنان رگ غیرتش جنبیده است که آنچه بر زبانش میآمده است نثار دولت و شخص رییسجمهور نموده است. از جمله از دولت خواسته است که اصل علمی ایجاد تورم بر اثر افزایش حجم نقدینگی را بپذیرد و «از برخوردهای مهندسی با مسایل اقتصادی دست بردارد». سوال اینجاست که مگر وقتی مردم به احمدینژاد رای دادند خبر نداشتند که مهندس است؟ مگر سیاستهای اقتصادی وی از جمله تثبیت قیمت خدمات شهری (مثل بلیط شرکت واحد) برای مردم ناشناخته بود؟ آیا بخشی از محبوبیت وی اتفاقا ناشی از همین سیاستها نبود؟ آیا این احمدینژاد نبود که با ورود به شهرداری تهران جلوی بورسبازی در زمینه مسکن را گرفت بنحوی که بقول «اقتصاددانان» بازار مسکن دچار رکود (یعنی همان ثبات قیمت) شد؟ آیا مجمع ایثارگران بیشتر سیاستهای «ضد رکود» مثل اقدام یک بانک خصوصی در خرید هزار میلیارد تومان خانه در تهران و خارج کردن آن از بازار را ترجیح میدهد تا قیمتها بالا رود و بازار رونق پیدا کند. چسباندن خود به نظریات دیگران کار سختی نیست، امروزه روز گفتن اینکه تورم تابعی از افزایش ارزش پول است (یعنی تنها دولت این وسط مقصر است) و اینکه نفت بدبختی ماست سکه رایج روشنفکران است. اما براستی اگر اینگونه است پدرجدتان که صندوق بینالمللی پول باشد را چه میگویید که گزارش میدهد در سال 84 با وجود رشد نقدینگی تورم کاهش داشته و اینکه تورم پنهان است و بزودی خواهد آمد. اگر واقعا تورم تابعی از حجم پول است چرا بسرعت بروز نکرد؟ آیا غیر ازین بود که سیاست تثبیت قیمتها که توسط اصولگرایان در مجلس و دولت پیگیری شد تورم را کاهش داد؟ اکنون به مساله اصلی رسیدیم ....
واقعیت این است که اصولگرایان آمده بودند که تورم را کنترل کنند، لبه تیز حملهشان سیاستهای سازندگی بود که به محرومیت گسترده انجامید، اما دست روزگار تقدیر را بنحو دیگری رقم زد. از قضا دولت هنگامی که بر سر کار آمد خود را مواجه با برنامه گسترده خصوصیسازیای دید که الزام داخلی و جهانی آن را به کشور تحمیل کرده بود. از سوی دیگر در چشمانداز آینده، الحاق به روند جهانی شدن منظرهای حتی دشوارتر پیشرو مینهاد. اگرچه معمولا عنوان میشود که خصوصیسازی مترادف با افزایش قیمتها نیست، مترادف با اخراج کارکنان نیست و ... اما مردم نیک میدانند که هست و هزینه اصلاحات را لاجرم همیشه ضعیفترینها خواهند پرداخت. وقتی اتوبوسرانی خصوصی شد قیمت بلیط پنج برابر شد، آیا این موضوع تاثیر تورمی ندارد؟ وقتی بنزین بناچار سهمیهبندی شد مگر قیمتها بالا نرفت؟ آیا سهمیهبندی بنزین حجم نقدینگی را افزایش داده بود یکشبه؟ چرا برای مردم توضیح نمیدهید که هر تئوری علمی بر پایه مدلسازی از واقعیت عمل میکند و از آن مدل نتایجی میگیرد، اگر مدل نادرست باشد نتایج میتواند کاملا گمراهکننده باشد. علمای اقتصاد خوب میدانند که مهمترین مفروض کنونی علم اقتصاد «حالت تعادل» است، در حالی که اکنون معلوم شده است که جامعه هیچگاه فرصت رسیدن به چنین تعادلهایی را ندارد، بجای استاتیک دینامیک مورد نیاز است .....
آیا وقتی آن کشاورز گله میکند که تا دیروز هر بسته کود را باید سه هزار تومان میخریدیم و امروز شده است بیست هزار تومان، این فردا اثر تورمی روی محصولات کشاورزی ندارد؟ تازه هنوز دولت با آزادسازی کامل قیمت محصولات پتروشیمی موافقت نکرده است. چرا دولت اصولگرا مجبور است با چنین چیزی موافقت کند؟ کافی است به سرنوشت سهام مپنا (مدیریت پروژههای نیروگاهی ایران) نگاهی بیندازیم ... عرضه اول آن ناموفق بود، در عرضه دوم دولت زیر قیمت انتظاری بازار عرضه کرد و فروش رفت، بمحض اینکه در اثر معامله تاریخی هزار میلیاردی مس بازار مواجه با کمبود نقدینگی شد اولین سهمی که به صف فروش رفت مپنا بود. علت آن واضح است، چون برق کالای عمومی محسوب شده و قیمت آن ارزان نگه داشته شده است کسی تمایلی به سرمایهگذاری در این عرصه ندارد. بنابراین دولت وقتی در ماه آینده بخواهد سهام پتروشیمی را عرضه کند تنها شوک مثبتی که میتواند به بازار وارد کند آزادسازی قیمت محصولات پتروشیمی است .....
بنابراین الگوی کلی بحث این است ... اقتصاد ناکارآمد است .... تنها مدل شناخته شده کارآمدی آزادسازی اقتصادی است .... قدم اول محتاطانه واگذاری بخشی از مالکیت بنگاهها به «مردم» است .... «مردم» در بخشهایی که چشمانداز سود خوب نباشد سرمایهگذاری نمیکنند .... دولت ناچار است برای استقبال بازار، قیمت محصولات را افزایش دهد .... دست آخر مردم گرفتار افزایش قیمتها و تورم میشوند .... البته پرواضح است منظور از «مردم» همان سرمایهداران است و منظور از مردم همان مردم کوچهبازار ... به هر حال چارهای نیست .... تازه این اول عشق است ... دولت وقتی با هیولای تورم درگیر میشود و تحت فشار روشنفکرانی که از «حجم بالای نقدینگی» شکایت میکنند، زیرمیزی تصمیم میگیرد نقدینگی را کنترل کند ... راهش عرضههای بلوکی عظیم در بازار بورس است! .... و این چرخه دائم تند میشود ... با وجود این یک پله آخر هم باقی میماند .... وقتی آخرین رمق بازار داخلی نیز کشیده شد دولت درمییابد تنها سرمایهگذار خارجی است که میتواند کارخانههای عظیم را بخرد .... آن وقت دور امتیازدادن به ثروتمندان به امتیاز دادنهای پنهانی به بیگانگان کشیده میشود و این یعنی آماده شدن کشور برای الحاق به سازمان تجارت جهانی ... کارخانههایی که با پول عظیم نفت که از غربیها گرفته شده ساخته میشوند آخر سر معلوم میشود که فقط همانها هستند که میتوانند دوباره آنرا بخرند و خوب مدیریت کنند و همینطور هم میشود.
|
بینالمللی |
پس از گذشت چند سال از بالا رفتن قیمت نفت اکنون اظهارنظرهای رسمی تایید میکنند که علایمی از بیماری هلندی در اقتصاد ایران دیده میشود. استدلال این است که با گران شدن نفت، حجم پول در کشور افزایش یافته و چون مابهازاء کالایی آن افزایش بمراتب کمتری داشته است قیمتها بنحو اجتنابناپذیری افزایش خواهد یافت. اما راهحل طرفداران این نظر برای مهار تورم چیست؟ شاید خیلی بنظر عجیب برسد که آنها توصیه میکنند پول نفت را به بانکهای غربی برگردانید، حتی گاهی فراتر ازین میگویند آنرا در غرب سرمایهگذاری کنید!! بنظر میرسد این گروه بجای پرداختن به ریشه تورم تنها پیامدهای آنرا که یکی از آنها افزایش عرضه پول به نسبت کالا و خدمات است مورد توجه قرار دادهاند.
سوال اصلی این است که اگر حجم پول در گردش در کشور دو برابر شود قیمت میانگین کالاها نیز دوبرابر شود چه کسی ناراضی است؟ مسلما مشکل از آنجایی ناشی میشود که درآمد بسیاری از افراد متناسب با تورم افزایش نمییابد. از سوی دیگر، اگر به وجود نوعی هدفمندی در نظام اقتصادی اعتقاد داشته باشیم باید سوال کنیم چرا باید نظام اقتصادی بیهوده دستمزدها و قیمتها را به یکسان افزایش دهد در حالی که هیچ کارکرد اقتصادی از چنین تغییر و تحول پرهزینهای بدست نمیآید؟ ..... جهشهای تورمی در اقتصاد ایران همواره همراه با شیوع پدیده تجملپرستی عدهای اندک و فقر و فشار اقتصادی بر اکثریت مردم بوده است، کافی است به دوره ریاست جمهوری هاشمی توجه کنید، اگر از اقتصاددانان بپرسید مشخصه دوران هاشمی چه بود محتمل است بگویند تورم 49 درصدی، اگر از اصولگرایان بپرسید حتما خواهند گفت رواج رفاهزدگی اقلیتی رانتخوار. این همان دورانی بود که به جنبش دوم خرداد انجامید، جنبشی که بد فهمیده شد و مانند مشروطه به انحراف کشیده شد. کمی به عقب برگردیم، بحران بزرگ مالی-اجتماعی که به سقوط حکومت شاهنشاهی و انقلاب بزرگ اسلامی انجامید درست در پی یک دوره افزایش شدید قیمت نفت، تورم افسارگسیخته و سپس ناآرامی اجتماعی پدید آمد. این در حالی است که یکی از دلایل مهم وقوع انقلاب اسلامی افزایش شکاف طبقاتی و بیعدالتی در جامعه شمرده میشود.
بنابراین ناراحتی مردم کاملا بجاست چرا که تورم همواره مبین رشد شکاف طبقاتی در جامعه و رانده شدن اکثریت مردم بسمت خط فقر است، شاید لازم باشد حتی پا را فراتر ازین بگذاریم و بگوییم تورم در حقیقت ناشی از فشار طبقات بالای جامعه برای تصاحب بخش بزرگتری از قدرت اقتصادی و کاهش قدرت خرید فقراست (فریبرز رییس دانا، کمتوسعگی، مقاله: پنج دنگ خانه آقای میم کجاست؟، 1371). آنچه در ادوار تورمی مردم را آزار میدهد درک حقیقی آنها از کاهش قدرت خریدشان در زمانی است که قدرت خرید اقشار ذینفوذ جامعه حفظ میشود یا بیشتر وقتها بالا میرود. از آنجا که این اقشار ثروتمند چه در دوران طاغوت و چه در حال حاضر عمدتا در پیرامون دولت گرد آمدهاند هر گاه از رهگذر افزایش قیمت نفت دولت پولدار شده است تلاش طبقه مرفه برای تصاحب این ثروت ابعاد بزرگتری به خود گرفته است و تورم با شدت بیشتری بالا رفته است. این طبقه بطور طبیعی از طریق رانت اطلاعاتی (در خوشبینانهترین فرض) راههای کسب ثروت جدید را بهتر از سایر اقشار جامعه مییابد و عمل میکند. بعنوان مثال در شرایط حاضر بنظر میرسد اکثریت اقشار جامعه ازین واقعیت که دولت مشغول توزیع بخشی از درآمد نفت در جریان واگذاری سهام اصل 44 در بازار بورس میباشد غافلند. در شرایطی که دولت برای جلب سرمایههای مردمی به بورس سهام اولیه اصل 44 را با قیمتهای مناسب عرضه کرد و سپس از افزایش شدید قیمت آنها حمایت نمود سودهای کلانی به فعالان بازار که تحلیل مناسبی از راهبرد احتمالی دولت داشتند تعلق گرفت. مقایسه کنید با شرایط ایدهآلی که در آن رانت اطلاعاتی وجود نداشت و همه مردم ازین امکان سود مطلع بودند، در نتیجه سرمایهها به بورس سرازیر میشد و اصولا دولت نیازی نمیدید دست به سیاستهای حمایتی بزند. وقتی قیمت نفت بالا میرود پروژههای عمرانی فراوان میشود و بتبع آن صاحبان شرکتهای پیمانکاری سود سرشاری را نصیب خود میکنند. مشکل از آنجایی ناشی میشود که به دلیل وسعت کم بخش خصوصی در ایران این سودها بین قشر اندکی از مردم توزیع میشود.
اگر تورم محصول جنگ قدرت میان پابرهنگان و مرفهین است راه مقابله با آن آیا غیر از مبارزه با شکاف طبقاتی و بیعدالتی است؟ اگر اقشار مرفه بنحو همیشه موفقیتآمیزی تلاش میکنند بخش روزبروز بزرگتری از کیک اقتصاد ملی را بخود اختصاص دهند آیا راه مبارزه با آنها چیزی غیر از سیاستهای بازتوزیع درآمد (مالیات تصاعدی و ...) است؟ جالب است اگر روزی دریابیم تصادفا رویکرد مردمی و عدالتخواهانه احمدینژاد دقیقا همان چیزی است که برای مبارزه با پیامدهای تورم تحمیلشده از ناحیه رفاهطلبین مورد نیاز بوده است. احمدینژاد با تئوریهای پولی توضیحدهنده تورم چندان احساس راحتی نمیکند و اعتقاد دارد که عوامل مشخصی که وی بکمک دستگاههای دولتی بر آنها اشراف اطلاعاتی دارد «عامل» تورم هستند. وی معتقد است کلید جهش قیمت مسکن توسط بانکهای خصوصی با خرید گسترده و ناگهانی مسکن زده شده ..... ممکن است دقیقا همان رویکردی که عوامانه و مردمفریب نامیده میشود در اتاق حقیقت را کوبیده باشد.
|
بینالمللی |