اخیرا سخنرانیهایی با موضوعات فنی در دانشکدهمان برگزار میشود که در آنها اساتید هر بخش درباره موضوعات تخصصیشان صحبت میکنند. دو تا از این سخنرانیها برایم خیلی جالب بودند. یکی مربوط بود به استاد درس شبکه که شرکتی هم تاسیس کرده بود و کار مهمی در زمینه انتقال اطلاعات از طریق فیبر نوری انجام دادهاند و دیگری هم استاد درس الکترونیک 3مان که شرکتی تاسیس کرده و اخیرا طراحی یک آیسی GPS را انجام دادهاند. چیزی که هر دو مورد تاکید قرار میدادند این بود که در ایران سرمایهگذاری در زمینه کالاهای تولید انبود و مصرفی به صرفه نیست و شرکتهای ایرانی با وجود استعدادهای زیادی که دارند بیشتر در زمینه پروژههای با مقیاس کم کار میکنند. علت اصلی هم نبود فناوری میکروالکترونیک ساخت آیسی در کشور است. از طرفی استاد خودم که زمانی دعوت شده بود مدیریت شرکت دولتی عماد متولی ایجاد فناوری میکروالکترونیک در کشور را در اختیار بگیرد و رد کرده بود توجیهش این بود که ایجاد این فناوری پرهزینه در ایران به صرفه نیست. به گمان من همه این اساتید درست میگویند. ایجاد فناوری استراتژیک میکروالکترونیک در ایران به صرفه نیست چون مشتری اندکی برای ساخت آیسی در ایران هست و مشتری کم است چون صنعت طراحی آیسی پا نگرفته است درست به این دلیل که فناوریاش نیست. یکی باید این حلقه را بشکند و تنها کسی که چنین توانی دارد دولت است. دولت میتواند با ایجاد تقاضای تضمین شده و تامین سرمایه به ایجاد فناوری کمک کند تا صاحبان دانش طراحی که در ایران فراوانند از دانششان استفاده کنند تا به روزی برسیم که نگویند ما تنها 300 میلیون دلار واردات تلویزیون LCD داریم.
|
سیاست داخلی |
با سلام و صلوات گفتمان اصولگرایی بالاخره دو سال اول به قدرت رسیدن خودش را پشت سر گذاشت. اما چرا این موضوع مهم باید باشد؟ مساله اینجاست که هر گفتمانی اگر یک گفتمان موفق باشد و قابلیت همهگیری داشته باشد، چند مرحله را طی میکند. از ابتدای پیدایش بین 1 تا 3 سال خارج از گود و مترصد کسب قدرت، در صورت موفقیت شروع توفنده در دو سال اول قدرت و سپس یک دوره طولانی رکود. گفتمانهای خارج از قدرت مظهر و نماینده رانده شدگان و بیقدرتان هستند، وقتی به قدرت وارد میشوند آرمانهای بزرگ دارند و موجی از ایمان دستهجمعی را برمیانگیزند، همه چیز را مثل سیل از بنیان میکنند و همه راهها را باز میکنند. سپس باید چیزی بجایش بسازند و سازندگی کار دشوار و طولانی است. آن وقت است که میفهمند قبلیها آنقدر هم بیراه نبودند شاید کمی اشتباه میکردند. آدم وقتی در موضع قدرت مینشیند باید اوضاع را اداره کند، باید به هزاران سوال پاسخ بدهد، باید کار کند و تنها دیکته نانوشته است که غلط ندارد. بتدریج سختیها در انسان قناعت به دستاوردهای کوچکتر را میپروراند و دیگر خبری از درشتگوییهای قبلی نیست، این اتفاق معمولا دو سال طول میکشد.
جنبش دوم خرداد سیل بنیانکنی بود که جامعه ایرانی را درنوردید. جوانان ایرانی که یکباره به سن رای دادن رسیده بودند طلبکاران درجه اول همه چیز و همه کس مخصوصا قدرتمندان بودند. ضربات پیاپی رای دهندگان به نظام سیاسی تا جایی پیش رفت که به تقابل علنی نظامی در آشوب 18 تیر 78 انجامید. جوانان میخواستند انتقام بگیرند برایشان مهم نبود چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. وقتی آشوبگران با مشت محکم طرفداران انقلاب مواجه شدند ضربه وارده بقدری شدید بود که توانست آنها را به هوش آورد. دولت اصلاحات دو سال اول را با غرشهای شدید پیش برد ولی وقتی فهمید که غیر از عکس زنان روی صفحه اول روزنامههای رنگی و کنسرت و رقص و آواز چیزهای مهمتری هم در این دنیا هست کمکم سروصداها خوابید و یک دولت بروکرات در تلاش زنده ماندن به حرکت محافظهکارانه خود ادامه داد.
جنبش سوم تیر زمانی رخ داد که جوانان دیروز پختهتر شده بودند ولی هنوز از مدیریت جامعه دور بودند. شروع توفانی بود، از همه چیز و همه کس انتقاد میشد، به سفارت خانهها (بحق) حمله میشد، احمدینژاد کاپشناش را میکشتی از تن درنمیآورد انگار باید فریاد میزد سادهزیستی را. گذشت تا امروز، دغدغه اصلی این است که بودجه چه باشد، تورم یکی بالا یا پایین باشد، خوب اگر دقت کنی دیگر از آرمانها خبری نیست. جبهه اصولگرایی از درون خالی میشود و اگر فشار آمریکا همینطور کاهش بیابد «معنای زندگی» ما آرامآرام باید تغییر کند. البته این معامله دوطرفه است، سوم تیر کمکم بار خود را بر زمین میگذارد اما وقتی که بخشی از نظام ارزشی جامعه را تغییر داده است. اکنون دورهای دیگر از ثبات در پیش است تا به تحول آرامتری در چند سال آینده بینجامد.
|
سیاست داخلی |
رسانه اگرچه مفهومی بسیار قدیمی است که از اختراع زبان و خط آغاز شد اما در چند قرن اخیر تحولات پیاپی و زیادی را تجربه کرده است. در تمام این مراحل رسانه نه تنها اهمیت بنیادی خود را در سپهر سیاسی حفظ کرده است بلکه هرگونه تحول فنی در ابزار رسانهای به گسترش نفوذ آن افزوده است. در روزگار گذشته اجتماعات مردمی از مهمترین رسانهها بود که در غیاب کتابت سریع و ماشینی (چاپ) نقش اصلی را در بسیج سیاسی مردم ایفا میکرد. در چنین شرایطی مساجد و کلیساها از آنجا که نقاط طبیعی اجتماع منظم و مداوم مردم محسوب میشدند برتری بیچون و چرایی در هدایت افکار عمومی از طریق وعظ، خطابه یا دعا دارا بودند و بدینسان مسجد مرکز تحولات اجتماعی در لایههای پایین جامعه محسوب میشد. با عبور جهان از مرز سال 1500 زمانی که اروپاییها اختراعات چینیها در زمینه شابلونزنی را بکار گرفتند و بهبود بخشیدند لاجرم عصر تازهای آغاز شد. عصری که آنرا امروز عصر مدرن مینامیم. اولین محصول چاپخانههای اروپا انجیل بود و این تحول بدان معنا بود که خرید یک انجیل کامل برای بسیاری از افراد امکانپذر شد چرا که با افزایش عرضه قیمت آن کاهش مییافت. این واقعیت فنی ساده بنیاد تفکر پروتستان قرار گرفت و شعار مذهبی اکنون به این شکل تغییر کرد که هر کسی حق دارد خودش انجیل را بخواند و تفسیر کند. پس از چاپ انجیل کمکم تقاضا برای چاپ و تالیف آثار دیگر نیز پدید آمد. ازینرو انحصار روایتگری از دستان کلیسا و انجیل خارج شد و روایتهای غیرمذهبی (سکولار) جایگزین روایات مذهبی کتاب مقدس شد. فرهنگ بطور روزافزونی از مذهب فاصله گرفت. در واقع چه بسا چندان نادرست نباشد اگر کل تحولات فرهنگی که با نام شروع دوره مدرن میشناسیم را به تحولات فنی در فناوری رسانه نسبت دهیم. حتی اگر گامی به عقب نیز بازگردیم میتوانیم تفاوتهای شدیدی میان ادیان الهی در دوران اولیه (که هنوز خط رایج نبود) و ادیان متاخر که مبتنی بر کتاب ارائه شدند تشخیص دهیم.
اگر تحولات رسانه را منشا تحولات تاریخی بدانیم ناچار باید قرن بیستم را سرآغاز انقلاب دیگری در عرصه فرهنگ دانست. اگرچه در قرنهای قبل بتدریج پست و روزنامه پا میگرفت اما در قرن بیستم سیلی از رسانههای جدید از رادیو تا تلویزیون و اینترنت پا به عرصه گذاشتند و این تنوع هر روز گستردهتر نیز میشود. اگر چه دیگر در جوامع امروز تضعیف رسانه مذهب مطرح نیست (چرا که رسانه مسجد عملا مدتها قبل قدرت انحصاری خود را از دست داده است) اما هنوز بر سر هر موضوع سیاسی-اجتماعی از جمله مذهب مهمترین موضوع کنترل رسانههاست. قدرت مسلط بینالمللی یعنی غرب، هر جا که بخواهد منافع خود را به پیش ببرد به این ابزار متوسل میشود. حتی طبقات وابسته به غرب نیز هر گاه در کشوری دست به مبارزه سیاسی میزنند مهمترین ابزارشان رسانه است چرا که آنها بدلیل نزدیکی فکری-فرهنگی-فنی به غرب تسلط بیشتری به این ابزار سرنوشتساز دارند. غرب در روسیه توانست ظرف مدتی کوتاه بوریس یلتسین نامزد غربگرای افراطی را از ذیل نظرسنجیها با حمایت یکپارچه رسانهای به صدر برساند و مانع از پیروزی زیوگانف کمونیست در انتخابات «دمکراتیک» بشود. اما نامزدهای ضدغربی چگونه به قدرت میرسند؟ آنها مثل احمدینژاد اغلب حتی افتخارشان این است که بدون حمایت رسانهای پیروز شدهاند. جناح ضد مدرن در سراسر دنیا بطور سیستماتیکی در عرصه رسانه ضعیف عمل میکند و این مثل این است که ادیان الهی در روزگار مشاعرههای زیبای شاعران عرب بخواهد به نثر سخن بگوید و به این سادگی افتخار هم بکند. اصولگرایان در ایران تنها یک روزنامه جدی منتشر میکنند و اصراری هم بر رقابت با روزنامههای غربگرا ندارند. البته در جاهایی که قدرت حاکمیت در دست اصولگرایان نیست (مثل لبنان) آنها به تجربه آموختهاند که حرکت رسانهای از سایر وجوه مساله مهمتر اگر نباشد کماهمیتتر نیست و بنابراین مثل حزبالله استفاده از آن را بخوبی آموختهاند. اما در کشورهایی مثل ایران که قدرت حاکمیت در دست اصولگرایان است کمتر احساس نیاز شده است که در این عرصه با رسانه های غرب رقابت بشود و این مهمترین پاشنه آشیل جریان اصولگرا در کشورهایی مثل ایران است.
|
سیاست داخلی |
البته ما مردم ایران پس از گذشت چهار سال از مناقشه پرحجم هستهای دیگر به زیستن در بحران و مناقشه عادت کردهایم. و این را هم میتوانیم بفهمیم که هر چقدر قدرتمندتر میشویم بحرانهایمان هم قویتر میشوند چرا که دشمنان بیش از پیش از ما بیمناک میشوند. بنابراین انتظار اینکه مثل جنگ تحمیلی یک روزی پرچم صلح بطور کامل بلند شود و همه آرام بگیرند انتظار بیهودهای است، شاید بهتر باشد بگوییم پرونده هستهای هرگز بسته نخواهد شد. اما چند روز پیش شاهد یک گام مهم به جلو برای ایران بودیم. ارسال سوخت هستهای به ایران در حقیقت اتمام پروژه تهدید نظامی خواهد بود. چرا که فرض گزینه نظامی توانایی آمریکا برای درهم کوبیدن ایران پیش از دستیابی به سلاح هستهای بود در حالی که اکنون در تئوری ایران با استفاده از سوخت هستهای که دریافت کرده است قادر به تولید سلاح هستهای هست اگرچه چنین کاری را انجام نخواهد داد. این انتقال پایانی بر تبلیغات در زمینه بمباران نیروگاه بوشهر توسط اسراییل نیز خواهد بود چرا که اکنون بمباران این نیروگاه با وجود سوخت رادیواکتیو در درون آن مساوی با فاجعه زیستمحیطی بینالمللی با صدها هزار کشته خواهد بود.
از سوی دیگر، اگرچه روز 26 آذر بعنوان روز ورود سوخت هستهای به ایران معرفی شد اما گمان میکنم ارسال چنین محموله حساسی زمانبرتر از آن است که ظرف یک روز صورت گرفته باشد. محمولههای هستهای هرگز با هواپیما حمل نمیشوند و معمولا از قطار یا حرکت جادهای با سرعت فوقالعاده آهسته برای انتقال آنها استفاده میشود. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که ارسال سوخت هستهای درست پس از بازرسی آژانس از سوخت در روسیه در یک ماه گذشته آغاز شده است. در پرتو چنین فرضی بهتر میتوانیم به علت انتشار گزارش سازمان اطلاعات ملی آمریکا درست یک هفته پس از مهر و موم سوخت اتمی در روسیه توسط آژانس پی ببریم. در حقیقت آمریکا زمانی که مطلع شد سوخت به ایران وارد شده است مجبور شد دست پیش را بگیرد که پس نیفتد و چه بسا اعلام آغاز ورود سوخت به ایران با توافق روسیه و آمریکا تا جایی به تاخیر افتاده باشد که آمریکا زمینهسازی داخلی و بینالمللی برای همراه نشان دادن خود را به اتمام رسانده باشد. تا پیش از اطلاع یافتن از ارسال سوخت به ایران، برای اکثر ما چرخش شدید و شتابزده آمریکا غیرقابل درک بود تا جایی که بسیاری از تحلیلگران آنرا نوعی دام فرض کردند اما اکنون مساله روشن شده است. از سوی دیگر روسیه نیز برای آمادگی جهت اعلام تحویل سوخت هستهای به دشمن شماره یک غرب دور تازهای از عملیات روانی را آغاز کرد. روسیه در اظهاراتی پیاپی ابتدا احتمال تعلیق عضویت در پیمان نیروهای هستهای میانبرد را مطرح نمود (بعنوان تهدیدی برای اروپا) و حتی تا جایی پیش رفت که آمریکا را به حمله استراتژیک در صورت ادامه روند نصب سپر دفاع موشکی تهدید کرد. اگر چه اینها مواضع واقعی روسیه است اما هماهنگی آن با «مسلح ساختن» ایران به سوخت هستهای نیز قابل توجه است. حتی نیم نگاهی به عقب میتواند نشان دهد که چرخش شدید شورای همکاری خلیج فارس بسوی ایران نیز با اطلاع از ورود سوخت به ایران و «بسته شدن» پرونده هستهای صورت گرفته است.
|
سیاست داخلی |
شغل چیزی است که بیشتر ما تمام جوانیمان را صرف رسیدن به آن میکنیم. سرمایههای مهمی مثل وقت آزاد در جوانی و انرژی تازهای که داریم را صرف مقدماتی همچون تحصیل، آموزش تعاملات اجتماعی و یادگیری مهارتهای عملی میکنیم تا از سرجمع این مهارتها بتوانیم در آینده شغلی بدست آوریم. هدف تمام این تلاشها این است که شخص بتواند جایی در جامعه برای خود باز کند. به کاری مشغول شود یا خدمات و کالایی ارائه کند که اولا مورد احتیاج دیگران باشد و حاضر باشند برای آن پول پرداخت کنند و ثانیا انجام آن کار دستکم بطور کامل از عهده دیگران ساخته نباشد. در چنین صورتی فرد را میتوان برای جامعه مفید و ضروری دانست. با این وجود شغل گاهی معنای دیگری به خود میگیرد و بیشتر مترادف با مقام میشود. در این حالت فرد جایگاهی را اشغال میکند و مدعی میشود (یا افرادی مدعی میشوند) که تنها اوست که شایستگی احراز آن مقام را دارد. بنابراین شخص فوق در امنیت کامل و بدور از هر گونه رقابت میتواند در جایگاه بالایی که دارد به ارائه خدماتی بپردازد که از ارزش نازلی برخوردارند و هیچ نیازی هم برای بهبود کیفیت کار خود احساس نخواهد کرد. نمونه چنین جایگاههایی را در مشاغل دولتی و دیوانسالاری میتوان دید. «کارمند» چه دونپایه و چه بلندپایه در موقع استخدام با یک نظام ارزشیابی دشوار روبرو نیست و پس از استخدام نیز پشت حصار بلند قوانین کار و سیاست کلی دولت که مجبور به مدارا با میلیونها کارمند خویش است هرگز مواجه با دشواری نخواهد بود. اگر چه ممکن است عملکرد خوب یا بد اندکی در بالا و پایین رفتن مرتبه شغلی وی موثر باشد اما ایضا چنین کارمندی مشاهده میکند که روابط بسیار مهمتر از ضوابط در ارتقاها موثرند. بنابراین کارمند معمولا انگیزه خیلی زیادی برای بهبود امور خود ندارد دستکم انگیزهاش از نوع مرگ و زندگی نیست. بر خلاف وی، فعال بخش خصوصی در یک محیط کاملا سیال و بیاطمینان دائما با خطر حذف از عرصه تجارت روبروست بنابراین شدت تلاش وی قابل مقایسه با کسی نیست که از یک شغل مطمئن برخوردار است. جای تعجب نیست اگر بسیاری از پیشرفتها ابتدا در بخش خصوصی صورت میگیرد و پس از سالها به بخش دولتی هم میرسد. جای تعجب باز هم نیست اگر فعال بخش خصوصی پس از سالها تلاش هنگامی که آموخت در این شرایط دشوار چگونه روی پای خود بایستد از اعتماد بنفسی فراتر از کارمند حتی از نوع بلندپایهاش برخوردار است، با اینکه زندانها پر از ورشکستگان بخش خصوصی است اما باز هم جای تعجب نیست که افرادی که موفق میشوند پاداش مادی بیشتری نیز در قیاس با همتایان کارمند خود بدست میآورند که کمتر به خود جرات دادهاند خطر کنند و همواره در مسیرهای آرامی حرکت کردهاند که دیگران برایشان مدتها قبل باز کردهاند.
|
سیاست داخلی |