تهاجم فرهنگی دارای یک لایه سطحی و یک لایه عمقی است. لایه سطحی شامل تقلید از غرب در مسایلی مانند پوشش، رفتار و نهادهای اجتماعی است. اسلام با تکیه بر قاعده «نفی تشبه به کفار» مسلمانان را از این گونه تقلیدها از غیرمسلمانان نیز بازمیدارد اما مساله مهم این است که تقلید ظواهر غربی برخواسته از نفوذ فکر غربی است. تا زمانی که ما در ذهن و ایدئولوژی خود دنبالهروی غرب نباشیم تمایل قلبی به تقلید ظاهری از آنها پیدا نخواهیم کرد و عمق تهاجم فرهنگی نیز در همین پذیرش ایدئولوژی غرب است.
«فمینیسم ایرانی» ممکن است مثل «غربزدگی بومی» متناقض و خیالی بنظر برسد اما خیالی است که به حقیقت پیوسته .... فمینیسم در ایران بومی شده است. فمینیسم صورتی از ایدئولوژی لیبرالیسم است که در حوزه مسایل زنان تجلی پیدا کرده است. بنیاد لیبرالیسم بر تساویطلبی اجتماعی است که در فمینیسم بصورت تساوی زن و مرد درآمده است. لیبرالیسم با تکیه بر تساویطلبی میان افراد جامعه هر گونه ولایت انسان بر انسان (از جمله ولایت کلیسا و دین بر جامعه) را نفی کرد و فمینیسم نیز مدعی اجحاف در حق زنان در نهاد خانواده شد. این در حالی است که برای اداره هر اجتماع کوچک یا بزرگ وجود سلسله مراتب (ولایت بعضی بر بعضی دیگر) امری ضروری است و اگر قرار باشد سلسله مراتبی وجود نداشته باشد همه نهادها از بین خواهند رفت.
فمینیستها مدعی ظلم به زن در جامعه هستند. از نظر آنها زن موجود مظلومی است که دائما حقوقش توسط مردان نقض میشود. بنابراین یک آدم فمینیست نه تنها از نظر تئوری معتقد به تساوی زن و مرد است بلکه در عرصه عمل از آنجا که ناتوان از تغییر مناسبات جامعه است احساس خشمگینانهای نسبت به جامعه و بخصوص مردان دارد. بازتاب ذهنی این احساس تنفر برترانگاری زن بر مرد است چرا که مرد ظالم است و زن مظلوم. بنابراین اولین نشانه یک فمینیست تنفر از مردان است. البته این خشم در موارد اندکی بصورت بارز خود را ظاهر میکند و در بیشتر موارد تحت پوشش حرکتهای جمعی با ریسک و خطر پایینتر بروز پیدا میکند. یک زن فمینیست از آنجا که خود را دستکم مساوی مردان میداند مجبور است مردانهتر از آن باشد که در واقع هست. وی در واقع احتمالا محکم حرف میزند و وقتی تصمیم میگیرد مثل مرد پای حرفش میایستد. ممکن است احیانا از روی نردهها هم بپرد و کارهای جوانپسند دیگری هم انجام بدهد. به هر حال منتظر مردی است که خشم خود را از وی نشان دهد. این صورت حاد از بیماری فمینیستی را میتوانید در بازی «هدیه تهرانی» در نقشهای متعدد در انبوهی از فیلمها از «سلطان» به بعد ببینید.
اما بحث اصلی ما این گروه از افراد نیستند. وجه غالب فمینیسم در ایران آنچیزی است که میتوانیم نام «حرکت زنان» را بر آن بگذاریم تا تاکیدی بر گستردگی آن کرده باشیم. تجلی زنگرایی در ایران تلاش زنان برای ارتقای جایگاه اجتماعی خود است. البته کسی نباید از تلاش هیچ فردی برای پیشرفت در جامعه ناراحت باشد اما اگر تنها دو نفر در یک جامعه زندگی کنند، آن وقت تلاش بیسابقه یکی برای ارتقاء جایگاه خود معنایی جز غلبه بر دیگری را نخواهد یافت. این دو نفر «زن» و «مرد» هستند. در نیم قرن پیش در آمریکا زنان تحت تاثیر جنبش فمینیستی بطور گستردهای به اشتغال خارج از خانه روی آوردند ولی نتیجه این امر تنها گسترش بیکاری میان مردان بود. در ایران ما معمولا خیلی خوشحال هستیم که اکثریت محیرالعقولی از ورودیهای دانشگاهها را دختران تشکیل میدهند و حداکثر اینکه نگران تغییر توازن تحصیلکردهها و ایجاد مشکل در امر ازدواج هستیم. معمولا با استناد به جامعهشناسان غربی علت رویکرد گسترده دختران به تحصیلات عالی را ناشی از تنگنای زندگی اجتماعی زنان در جامعه عقبافتاده ایران میدانیم. چه بسا حقیقت غیر ازین باشد. دخترها خودشان صراحت بیشتری دارند. آنها میگویند میخواهند درس بخوانند تا در آینده بتوانند با یک آدم حسابی ازدواج کنند. آنها هر مرد بیسروپایی را لایق خود نمیدانند و حتی اگر هنوز دبیرستانی باشند رویای ازدواج با یک دانشگاهی را در سر میپرورانند. بنابراین اگر موافق باشید علت هجوم دختران به دانشگاهها برتر دانستن خود از گروه کثیری از مردان است.
از داستان مظلومیت دختران در خانواده و رویآوری اجباری آنها به دانشگاه که یک تم قالبی فمینیستی است که بگذریم به مظلومیت این قشر شریف در امر ازدواج میرسیم. جامعهشناسان چه تحلیلی از پدیده افزایش سرسامآور مهریه دارند؟ جز تحلیل آبکی مبتنی بر «چشم و همچشمی خانوادهها». و چرا مردان نتوانستهاند یک حرکت سازمان یافته در برابر افزایش مهریه داشته باشند؟ آیا دلیل آن فقر تحلیل نیست؟ یا بهتر بگوییم تسلط گفتمان فمینیستی حتی بر مردان. در حالی که زنان حرکات جمعی طبقاتی را تمرین میکنند مردان هنوز در بند عشق و عاشقی هستند. مردی که بر اثر به اجرا گذاشته شدن مهریه همسرش به زندان افتاده بود جلوی دوربین سیما میگفت «هنوز دوستش دارم». این روزها به زندان انداختن شوهران تبدیل به یک رویه شده است و این موضوع نهاد خانواده در ایران را دچار تزلزل جدی نموده است. امروز اگر چه زنان ادعا میکنند که در امر ازدواج آنها انتخاب میشوند بجای آنکه انتخاب کنند، اما حقیقت این است که مردان انتخاب میکنند که زیر بار تبعیت کدام زن بروند. بنظر من افزایش سرسامآور مهریه نتیجه احساس خشم نهادینه شده زنان از مناسبات اجتماعی است و به اجرا گذاشته شدن مهریهها نشانی از انتقامجویی آنان.
جنبش زنان ایرانی اگر با قدرت فعلی ادامه یابد در قدم اول نهاد خانواده را درهم خواهد کوبید. اگر چه تاکنون مردها بار مسئولیت خانواده را با بر عهده گرفتن خرج خانواده (حتی اگر زن هم شاغل باشد) و با پذیرفتن ریسک مهریه بالا و با پذیرش سلطه نسبی زن بر خانواده پذیرفته اند اما انتظار میرود چنانکه در غرب رخ داد زنان به این هم رضا ندهند و تا نابودی کامل نظام خانواده پیش بروند. در قدم بعدی جنبش زنان ماهیتی سیاسی خواهد یافت و با ایدولوژی بشدت مهاجم و سرسختی که دارد و با پایگاه طبقاتی بزرگی که در اختیار دارد کرسیهای سیاسی را به نفع پوچگرایی خود تسخیر خواهد کرد. امری که در غرب امروز شاهد آن هستیم. البته غرب میزان زهرآگین بودن این جنبش برای آینده ایران را کاملا تشخیص داده و سرمایهگزاری بزرگی روی آن کرده است. از جایزه نوبل به شیرین عبادی تا جایزه کن امسال به یک فیلم فمینیستی ساخته یک زن ایرانی. غرب بیش از حرکات مسلحانه به حرکات زنمحورانه امید بسته است.
|
سیاست داخلی |
مذاکراتی که دیروز میان نمایندگان ایران و آمریکا در کشور تحت اشغال آمریکا برگزار شد تاثیرات مهمی در عرصه بینالمللی برجا خواهد گذاشت که در اینجا به اختصار به آنها میپردازیم. اگر چه نفس انجام چنین مذاکراتی موجب ایجاد مشاجرات و شکافهایی در درون جناحهای سیاسی دو کشور شد اما تاثیرگذاری این مذاکرات را باید بیشتر در عرصه بینالمللی جستجو کنیم. کشیده شدن ایران به چنین مذاکراتی حاصل فضاسازی آمریکا در محیط بینالمللی بود بگونهای که ایران توانایی گریز از چنین مذاکراتی را نداشت. درست به همان دلیلی که ایران بسختی میتوانست از مذاکره با آمریکا در اشغال افغانستان و متعاقب آن اشغال عراق خودداری کند. با این حال پس از چندین نوبت جاخالی دادن وزیر خارجه ایران از ملاقات با همتای آمریکاییاش ادامه این روند بصلاح دانسته نشد و اجلاس دیروز در دستور کار قرار گرفت.
اما ایران در شرایطی به دیدار آمریکا رفت که خصومت میان دو کشور نقطه اوج خود را پشت سر گذاشته بود و تردیدها درباره نحوه مدیریت آمریکا بر بحرانهای بینالمللی در افکار عمومی داخل آمریکا و در میان سیاستمداران بلوکهای مختلف قدرت بالا گرفته بود. آمریکا اگر چه با نمایش مذاکره با ایران بدنبال بهبود وجهه جهانی خود بود اما باید گفت مهمترین نتیجه چنین مذاکرهای به خاک سپرده شدن «نفرت از ایران» بعنوان یک راهبرد بینالمللی خواهد بود. آمریکا پس از یک مغازله چهار ساعته با دشمن دیرین خود صلاحیت اخلاقی خود را برای رهبری جبهه جهانی ضد ایرانی از دست داده است و دیگر قادر نخواهد بود دشمنی شدید با ایران و ترس از این کشور را برای افکار عمومی توجیه کند. چطور میتوان نگران بمباران هستهای توسط کشوری بود که میتوان با او حرف زد؟ از این نظر تاثیر مذاکره ایران و آمریکا مشابه ماجرای آزادسازی ملوانان انگلیسی از سوی ایران بود که یک شوک مثبت به جناح اروپایی جبهه ضد ایرانی وارد کرد بگونهای که هیچگاه از این شوک نتوانستند خارج شوند. انگلیس پس از اینکه نمکگیر ابراز لطف ایران شد بطور کلی به لاک خود فرو رفت و دیگر نتوانست نقش رهبری مبارزه خشن با ایران در عرصه بینالمللی را ادامه دهد. اکنون نیز انتظار میرود آمریکا بعنوان تنها بازیگری که فینفسه بر نفرت از ایران تاکید داشت بسرعت مشروعیت بینالمللیاش را در این زمینه از دست بدهد. اگر چه روند تجدید روابط با آمریکا تازه در آغاز راه است اما از هماکنون نشانههایی از فروپاشی این «اجماع بینالمللی» بر ضد ایران به چشم میخورد:
1- الگوی قیمت نفت برای سالهای گذشته کاملا روشن بود. هنگامی که تنشها میان ایران و آمریکا بالا میگرفت قیمت نفت نیز بعنوان نشانگر تنش بالا میرفت، اکنون اوضاع برعکس است. همزمان با کاهش تنش قیمت نفت که مدتها در شرایط آرامش بسر میبرد بسمت رکوردها بالا میرود. بهانههای همیشگی که گویا بیشتر برای پنهان کردن اصل مساله بکار میروند این است که اعتصاب در نیجریه و پایان مهلت شورای امنیت به ایران باعث افزایش قیمت نفت شده است. اما حقیقت مساله این است که آمریکا در ماههای گذشته برای افزایش فشار بر ایران، اعراب را وادار کرده بود با اضافه تولید قیمت را کاهش دهند تا اعتمادبنفس ایران کاهش یابد. اکنون اعراب که نظارهگر کاهش نفوذ منطقهای خود و نزدیکی ایران و آمریکا هستند دیگر لزومی نمیبینند ازین رهبر شکست خورده تبعیت بکنند. اکنون آنها با کاهش تولید عصبانیت خود را از آمریکا آشکار کردهاند.
2- اتحادیه اروپا پس از امضای قرارداد واردات گاز از ایران در مقابل آمریکا ایستاد و با توصیه سولانا به آمریکا جهت انجام مذاکره رودررو با ایران تلاش کرد تابوی دشمنی ایران و آمریکا را بشکند و خود را از زیر بار همراهی با آمریکا در این ماموریت دشوار رهایی بخشد. اکنون اروپا با خرسندی و در سکوت نظارهگر فروپاشی مبارزه با ایران است.
3- محمد البرادعی نیز هنگامی که بالاخره پیشنهادهای مکررش برای وارد شدن آمریکا به گفتگو با ایران در شرف انجام بود بار سنگین خود را زمین گذاشت و اعلام کرد بهتر است سطح کنونی غنیسازی در ایران برسمیت شناخته شود. او هر چقدر هم که وابسته به آمریکا باشد از تلاش چند ساله برای خطر اول نشان دادن ایران که امری دشوار بود خسته شده و اکنون احساس آرامش بیشتری خواهد کرد.
در عرصه داخلی دو کشور اگر چه جبهه اصولگرا در ایران قادر است به دشمنی ذاتی خود با طاغوت بینالمللی به رهبری آمریکا ادامه دهد اما در آمریکا جکهوریخواهان قادر به ادامه چنین روندی نخواهند بود. چرا که دشمنی آنها با ایران بر مبنای خطر احتمالی ایران برای امنیت آمریکا استوار شده است و چنین ذهنیتی با انجام مذاکرات دوجانبه بطور کامل فروخواهد ریخت. البته این بمعنای پایان اقدامات خصمانه آمریکا و غرب بر علیه ایران نخواهد بود بلکه تنها نشانه تضعیف مشروعیت بینالمللی این اقدامات خواهد بود.
|
سیاست داخلی |
دو سه سال پیش کسی شعارش این بود که «ما میتوانیم». آن روزها این بیشتر یک ژست انتخاباتی یا یک شعار خوشدست مشابه «زنده باد مخالف من» یا «جامعه مدنی» پنداشته میشد. اما اکنون روشن شده است که این حرف بیش از یک شعار بوده است. حالا میتوانی اگر دقت کنی صرفهای مختلف فعل توانستن را از هر رهگذری نیز بشنوی. اگر تا چند سال قبل ناراحتیهای مردم رنگ ناامیدی میگرفت اکنون هر کسی خواهان حل مشکلات است. بارها دیدهام زمانی که افرادی در اتوبوسها شروع میکنند به حرف زدن و اعتراض کردن به یک مشکل خاص، خواستار آن هستند که آن مشکل با یک فشار، با یک تمرکز ملی بطور واقعی و دائمی حل شود. و این چیزی نیست مگر انعکاس شیوه مدیریتی احمدی نژاد بر مردمی که شاهد موفقیت «مدیریت انقلابی» بودهاند. روزی بود که احمدی نژاد را مسخره میکردند که گویی سطل آسفالت را برداشته دنبال گودال میگرده که شبانه هم که شده پرش کنه. امروز پر کردن گودال و زدودن برف ملاک موفقیت مسئولین حوزههای مختلف شده. دیگر کسی با آمارهای آنچنانی و برنامهریزی به اصلاح بلند مدت که در واقع پوششی برای پاک کردن صورت مساله و فراموشی بود فریب نمیخورد. دولت «ما میتوانیم» شعار نداده بود. این جمله آنچنان با روحش آمیخته بود که بلافاصله در همه جهات بروز کرد ....
1- بمحض روی کار آمدن دولت نهم وزیر صنایع تبدیل به یک شخصیت مهم شد. طرفهای قراردادهای خارجی سایه تهدید را بالای سر خود حس کردند و با اندکی تشر مجبور شدند در مفاد ظالمانه برخی قراردادها تجدید نظر کنند. این مساله جزء شیرینیهای اولیه روی کار آمدن دولت مکتبی بود. چرا که درست تا پیش از آن عادت داشتیم که با هزار توجیه قراردادهای شبه استعماری را بپذیریم و مهمترین توجیه امضا کنندگان هم این بود که ما در این دنیای وانفسا قدرتی بیش ازین نداریم. به این شکل خودیها شرنگ شکست را در کاممان میریختند.
2- عملکرد وزارت اطلاعات نمونهای دیگر از مشی مقتدرانه ایران در زمان دولت جدید است. اگر در گذشته دائما شاهد بده بستان برخی عناصر با خارجیها بودیم و هیچ کس گویا قادر نبود نقطه پایانی برای این روابط بگذارد، امروز با اقتدار سرپلهای اطلاعاتی دشمن دستگیر میشوند، اعتراف میکنند و دستشان از سرنوشت این ملت قطع میشود. ما از سرگذشت مشروطه درس آموختهایم و هرگز با مسامحه اجازه نخواهیم داد عوامل دشمن در کشور نفوذ کنند.
3- وجه دیگر اقتدار ایران را باید در عملکرد قوی نیروی انتظامی در روزهای اخیر دید. برای اولین بار این نیرو توانست با عبور از جوسازی رسانهای با پدیده بدحجابی برخورد کند. اگرچه روزنامههای دوم خردادی همیشه طرفدار فاسدین بوده اند اما حمایت آبکیشان از اشرار و چاقوکشان نیز بجایی نرسید و برای اولین بار در کشور برخورد نسبتا جدی با آنها را شاهد بودیم. نیروی انتظامی اگر چه توفیقات بزرگی در زمینه بهبود رفتار ترافیکی و کاهش تلفات جاده ای داشته است اما هنوز تا اعاده امنیت به کشور راه درازی در پیش دارد.
4- برنامه هسته ای مثال اظهر من الشمس اقتدار ملی است. البته در اینجا میخواهم تاکید کنم که بیش از آنکه فناوری هستهای به ایران قدرت بدهد، این در واقع اقتدار ایران بود که این برنامه را از شکست محتومی که در انتظارش بود نجات داد. ما میتوانیم مقتدر باشیم بدون اینکه فناوری هستهای داشته باشیم (مثل اول انقلاب)، میتوانیم با داشتن برنامه هستهای زبون غرب باشیم (مثل دولت دوم خرداد). اگر از برنامه هسته ایمان دفاع میکنیم نه به این دلیل است که برای حیاتمان به آن وابسته باشیم بلکه مخالف شخصیت خود می دانیم که با تشر بیگانه بخواهیم خواستههای او را جامه عمل بپوشیم. ما بهتر میدانیم هر کاری غرب از ما بخواهد درست عکس آنرا انجام دهیم. اگر آنها کت شلوار سرمهای میپوشند ما سفید میپوشیم، اگر آنها با انگشت علامت وی (پیروزی) میسازند ما طور دیگری وعده پیروزی میدهیم.
|
سیاست داخلی |
چند روز پیش در یکی از پارکهای بالای شهر تهران با تعدادی از دوستان در کتابخانه جمع شده بودیم و مراسمی داشتیم. از بیرون همهمهای برخواست و داد و فریادها بالا گرفت. چون از محتوای جلسه هم حالم گرفته شده بود بیرون زدم ببینم چی شده؟ کنار کتابخانه دستشویی عمومی بود که حالت پنهان و پایینتر از سطح زمین پارک محسوب میشد و سقفی هم داشت .... دیدم دستههای جوانان از روی پلهای بالای کتابخانه گروهگروه رد میشوند و فحشهای رکیک میدهند و مبارز میطلبند. مردان هم دست خانوادهشان را گرفته بودند و در حالی که تلاش میکردند آنها نترسند بسرعت از صحنه دور میشدند. کمی که آرام شد دیدم تعداد زیادی از زنان از دستشویی زنانه بیرون آمدند. آنجا در واقع پنهان شده بودند. پسرهایی که از بالا رد میشدند دستههای کوچک دخترانی که از کنار کتابخانه بسرعت راه میرفتند تا دور شوند و احتمالا به خانه بروند را به همدیگر با دست نشان میدادند و آرام چیزهایی به هم میگفتند. مسیرشان را کج میکردند و معلوم نبود چه قصدی داشتند. مراسم که تمام شد نیمه شب بود و پارک خلوت شده بود. وسایل را به مسئول پارک تحویل دادیم. فهمیدیم که علت دعوا این بوده است که مسئولین پارک برای سرگرمی مردم در آنجا یک تلویزیون بزرگ نصب کردهاند و احتمالا فیلم نمایش میدادهاند. چند جوان بیسروپا «مست» کرده بودند. از تلویزیون بالا رفته بودند و با دست به صفحه تلویزیون میکوبیدند. نگهبان پارک بهشان تذکر میدهد. آنها هم چاقو میکشند و به دهان نگهبان - که جوانکی بیش نبود - زده بودند. البته جای خوشحالی است با چانه چاقو زده بودند. هنوز اینقدر حواسشون بود. اندازه یک کف دست خون دهان نگهبان هنوز روی زمین بود. خلاصه قصه طولانی شد. بگذریم. البته من شخصا از آنجا که بچه فلان جا هستم و چند بار دستکم کتک خوردهام، خیلی نترسیدم، اما حتم دارم دخترها و زنها ترسیده بودند وگرنه توی دستشویی قایم نمیشدند. البته نیروی انتظامی عملیات پارتیزانی خفنی دارد انجام میدهد و آدم را یاد دستگیری تروریست بینالمللی «مارکوس» میاندازد. اما آن روز در پارک، پلیس تنها هنگامی به آنجا رسید که پارک خلوت شده بود. و «کی بود؟ چی بود؟ خبری نبود!». البته من جوگیر این حادثه خاص نشدهام. ازین حوادث بارها دیده ام و گاهی خودم هم بنوعی درگیری داشتهام. اما مساله اینجاست که امنیت در ایران بنظر من وضع خرابی دارد. اگر با بدحجاب مبارزه میکنید و قدارهکشها و باندهای کوچه به کوچه را به حال خودش میگذارید، در واقع پشهها را کشتهاید و گرگها را رها کردهاید. امروز کدام آدم عاقلی جرات دارد دست زن و دخترش را بگیرد و به پارک محل ببرد؟
اگر فکر میکنید این وضعیت درد بیدرمان است یادآوری کنم که در اسلام، کسی که سلاح بکشد بر روی بیسلاح، چه از آن سلاح واقعا استفاده کند چه نکند و فقط بترساند، حکمش این است که دست و پایش را ببرند و مصلوبش کنند تا بمیرد. آن روزها راهزنها در بین راه چنین میکردند. الان هم دستههای جوانان چنین میکنند. وگرنه فینفسه تفاوتی میان آنها نیست. حالا کاری نداریم که کدام یک از حدود الهی الان اجرا میشود که راجع به سنگینترینش بخواهیم بحث کنیم؟ مگر کسی انگشت دزد را میبرد؟ بگذار تمام کشور را دزد بردارد. اصلا ما هنوز مشکل تئوریک داریم که «بالاخره کسی که یک میلیارد تومان اختلاس بکند دزد محسوب میشود یا نه؟». البته بستگی دارد این سوال را از کدام جناح پرسیده باشید. بگذار بگذریم مساله عمیقتر از این حرفهاست.
|
سیاست داخلی |
گزارش اخیر رجانیوز درباره حضور پررنگ گروههای به اصطلاح کمونیستی دانشجویی در ناآرامیهای یک ساله اخیر دانشگاهها هشدار بموقعی بود. چیزی که هست رویکرد قدرتهای بزرگ بر این است که هر جریان اصیل را با خلق یک جریان موازی و قلابی تضعیف کنند و همین حرکت از ابتدای روی کار آمدن دولت مردمی احمدینژاد نیز پیگیری شده است. سرویسهای اطلاعاتی غربی وقتی دیدند که مردم بسمت عدالت اسلامی روی آوردهاند دست بکار ساختن نسخههای بدلی آن شدهاند. البته شبکه جایی است که همیشه اولین اتفاقات را بازتاب میدهد. وبلاگهایی که برای هتاکی به نظام و زیر سوال بردن آن تاسیس شده بود و توسط حرفهایها اداره میشد در یک چشم بهم زدن تبدیل به مبارزان راه توده و طرفداران چگوارا و غیره شدند و البته نشریات و گروههای رنگارنگی نیز در دانشگاهها تحت این عنوان شکل گرفت. در حالی که مردم و حامیان اصیل اصولگرایی هیچ وقت بفکر تجدید سازمان حول آرمانهای جدید نیفتادند این گروههای خلقالساعه ظاهرا زودتر از همه پیام سوم تیر را درک کردند. احزاب اصلاح طلب که حامیان سوپر سرمایهداری بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بودند یک شبه دفتر رسیدگی به مطالبات صنفی کارگران باز کردند. مدافعان سینهچاک اختصاصیسازی تبدیل به سخنگوی کارمندان دولت و معلمان شدند و غیره. بنابراین آنچه باید درباره حوادث دانشگاهها بگوییم این است که چنین تحرکاتی بطور کاملا ضایعی مهر اجنبی بر پیشانی دارد.
البته دوستان تصدیق میکنند که دیگر آب از سر ما تقریبا گذشته است! وقتی رده بالاترین مذاکره کنندگان هستهایمان و وزیر فرهنگ سابقمان که مدیریت بخش استراتژیک فرهنگ و خطدهی به رییس جمهور وقت را در دست داشتند الان در آغوش دشمن یا در ایران و در زندان به اتهامات امنیتی هستند دیگر خداوکیلی تحکیمیها مگر چه چیزی کم دارند؟ وقتی سند سری نظام درباره راهبرد مقابله با غرب تحویل دیپلماتهای غربی شده است دیگر چه اهمیتی دارد که فلان دانشگاه شلوغ بشود یا نشود؟ وقتی آنها بفهمند که ته دل ما چه میگذرد و آخرین تیر ترکش ما چه خواهد بود و الگوی رفتاری ما تا رسیدن به آنجا چگونه است چه باید کرد؟ زمانی میگفتند بیت آقای فلانی مرکز تجمع ضدانقلاب و جاسوسان شده است. الان ظاهرا همان قضیه برای بیت آقای بهمان اتفاق افتاده است. آن وقت آمریکاییها در جلسات اعترافاتشان مینشینند و میگویند ما در جمعآوری اطلاعات از ایران شکست خوردهایم. بیخود شکست خوردهاید پس اینها چیست؟ و فلان روزنامه هم با خوشحالی اعترافات آمریکاییها را تیتر میکند. متوجه نیستیم که خودزنی دشمن نگران کننده است. دستورالعمل دشمن این است که زمانی که دست و پایش بسته است رجز بخواند و زمانی که در آستانه پیروزی است اظهار شکست کند.
بهر حال آنچه در این میان میتوان گفت تکرار غمبار تاریخ ایران است. اگر تا دیروز پس از گذشت اندی سال میفهمیدیم فلان رجل سیاسی دستش در دست انگلیسیها بوده و این را در کتابهای تاریخ برای کودکانمان مینوشتیم. فکر میکردیم ازین مراحل گذشتهایم. فکر میکردیم دیگر معاهده پاریس (درباره واگذاری افغانستان) و امتیاز فلان و بهمان تکرار نشدنی است. اکنون اما واقعیت با تلخی خود را نشان میدهد. بله آن روز مساله نفت بود و الان انرژی هستهای، پس ما پیشرفت کردهایم؟ خوب دنیا هم جلو رفته است. اگر امروز هم اراده سیاسی لازم برای حتی چند روز حبس کردن فلان آدم درجه دوم و سوم را هم نداریم باید با دیروزمان مقایسه کنیم. زمانی که تقیزاده آخوند را علما حکم به ارتدادش دادند و مجبور شد ایران را ترک کند. امروز کجا هستند آنها که بدون زد و بند بتوانند حکم خدا را درباره خائنین به حرکت تاریخی مسلمانان بیان کنند؟
|
سیاست داخلی |