در چند روز گذشته شاهد چنان صحنههای عجیب و غریبی از انواع عملیاتهای انتحاری غربزدگان بودهایم که حقیقتا انسان نمیداند چه بگوید و همان بهتر که این جماعت راه خود را بروند که صاف به قعر دره میرود. اینها در کشوری به چادر دختر مسلمان و با ایمان دست میبرند که در برابر رضاخان قلدرش ایستاد و دستآخر چادر را به او تحمیل کرد اینها که کسی نیستند. آن روز حتی به قیمت سوراخسوراخ کردن مامور دولت هم که بود نگذاشتند حجاب دختر خانواده از بین برود و حالا کسانی با پاک کردن حافظه تاریخی خود فکر میکنند ملت نیز عوض شده است. خودشان دائم مشغول تجاهر به فسق در محیطهای دانشگاهی هستند کافیشان نیست، تحمل چادر یک دختر محجبه را نیز ندارند. آقا مگر همه باید زغال تریاک شما باشند؟ .... همه جامعه را فاسد کردهاید از باقیمانده آن هم دست برنمیدارید؟
اگر چه جلال آل احمد معتقد است روشنفکران (غربزدگان) همیشه به اشتباه برای اصلاح امور فکر کردهاند باید در دین مردم دست برد و از آنها امثال کسرویها برخواست و به سزایش رسید اما من معتقدم موضوع عمیقتر از این حرفهاست. مساله این است که آنها اصولا اسلام را قبول ندارند و به آن ایمان ندارند. بنابراین وقتی میبینند که ملت تابع اسلام است دیوانگی بسراغشان میآید و دست به حرکات جنونآمیزی میزنند که با هیچ منطقی قابل توجیه نیست. از همین قماش بود حرکتهای زننده اخیر در نشریات دانشگاه امیرکبیر. آخر یکی نیست به این افراد بگوید که هیچ نتیجهای بر عمل شما مترتب نیست چرا که اتفاقا وقوع این رویدادها وحدت ملی حول اسلام را به موضوع اول جامعه تبدیل کرد و موضع حاکمیت برای لزوم اصلاح جامعه از فسق و فجور را بشدت تقویت کرد، گواینکه قبل از آن هم به اندازه کافی قوی بود و اصلاحطلبها فقط با مخالفتها آبروی خودشان را بردند. اکنون باید گفت پس از گذشت دو سال از دولت طیبه احمدینژاد جامعه به آرامش کافی رسیده و دولت مستقر، ریشهدار و باثبات شده است و این نوع خودسوزیها نیز تنها بازتابی از ناامیدی شیطان ازین ملت است.
|
سیاست داخلی |
پس از دستگیری شهرام جزایری و انتقال وی به کشور یادداشتی نوشتم و در آن فرضیاتی را مطرح کردم. بیشتر دوستان نظر من را کاملا مردود شمردند و آنرا توطئهاندیشی دانستند. اکنون پس از گذشت بیش از یک ماه از این ماجرا برخی زوایای مساله روشنتر شده است بنابراین نگاهی خواهم داشت به شواهد جدید و همچنین یک مورد تجدید نظر در یادداشت قبلی:
1- چند روز پس از دستگیری شهرام جزایری، وزیر اطلاعات در رسانهها ظاهر شد و مطالبی را گفت که قلب آن این جمله بود: «صبح روز بعد جزایری با صدای ماموران اطلاعاتی ایران از خواب بیدار شد». البته این جمله قصد القاء این مطلب را داشت که ایران راسا اقدام به بازداشت وی کرده است و مساله به هیچ وجه نوعی استرداد نبوده است.
2- با این حال چند روز بعد سخنان یک مقام قضایی بر ابهامات قبلی افزود: «24 ساعت پس از ورود جزایری به مخفیگاهش ایران محل اختفای وی را یافت و تا زمان دستگیری چنان عرصه را بر وی تنگ کرد که قادر به خروج از خانه نبود». این جملات اولا تایید میکند که مسئولین ایرانی تمام مدتی که مشغول تبلیغات درباره زیر سوال رفتن صداقت قوه قضاییه درباره مبارزه با مفاسد اقتصادی بودند کاملا از محل جزایری باخبر بودند. سوال بعدی این است که اگر اینچنین بود چرا بازداشت وی یک ماه دیگر نیز طول کشید؟ این گذشت زمان تایید میکند که مساله استرداد جزایری به هیچ وجه ساده نبوده و مستلزم مذاکرات و بده بستان سیاسی بوده است.
3- اکنون پس از گذشت مدت نسبتا طولانی از این مساله با نگاهی به سیاست آمریکا میتوان پیشبینی دقیقتری از انگیزه آمریکا برای صدور اجازه تسلیم جزایری به ایران داشت. چند روز پیش سرمقاله روزنامه کیهان میپرسید «آیا آمریکا در تغییر لحن خود نسبت به ایران صداقت دارد؟». این سوال کلیدی است. حقیقت این است که آمریکا مدتهاست مترصد بازگشایی باب روابط با ایران است و این دقیقا در چارچوب پروژه نفوذ از درون است. مانع اصلی آمریکا بدبینی شدید مقامات ایرانی نسبت به اهداف تاریخی آمریکا است. همگان شاهد بودیم در ماههای اخیر مقامات ایران بارها درخواستهای ملتمسانه آمریکا برای حداقل مذاکره را رد کردند. بنابراین آمریکا برای خروج ازین بنبست تلاش کرد دیپلماسی را از جایی که باید آغاز کند. تکیه کلام این روزهای علی لاریجانی این است که «ما به دیپلماسی رسانهای معتقد نیستیم. بعید میدانم آمریکاییها راه اصلی دیپلماسی را ندانند». خوب من میگویم نقطه شروع هرگونه دیپلماسی بینالمللی کجاست: همکاری امنیتی. اگر شک دارید نگاه کنید به ماجرای آزادسازی ملوانان انگلیسی. وزیر اطلاعات که کاملا تصادفا در جلسه مصاحبه مطبوعاتی رییس جمهور حضور داشت در یک مصاحبه تصادفی با خبرنگاران اعلام کرد که «ما آمادهایم برای برقراری امنیت در منطقه و فراتر از آن با انگلیس همکاری کنیم». نیازی به یادآوری نیست که همکاری در برقراری امنیت با انگلیس معنایش همان همکاری با سازمان سیاه «اداره ششم» امنیتی انگلیس است، سازماندهنده کودتای رضاخانی. آمریکاییها همانطور که دفعه قبل اشاره کردم با استرداد قاتل قاضی مقدس شروع کردند و این بار شهرام جزایری را هم به ایران تحویل دادند. اما رییس جمهور ایران آدم عجیبی است. وقتی لبخند کفار را ببیند با کشیده جواب میدهد و سربازان انگلیسی را دستگیر کرد. با این حال، امروز که دیپلماسی در راه دراز خود حتی به رسانهها هم رسیده و شاهد کاهش حجم حملات سیانان به ایران هستیم و پیامهای مثبت دائم روی نوار رسانههاست تذکر یک نکته خالی از لطف نیست. حیف که رایس زن است وگرنه خطاب به متکی مینوشتیم: برادر اجرت با امام حسین (ع)، فقط یادت باشد وقتی با مقامات دولت آمریکا و انگلیس دست میدهی از سالن که بیرون آمدی دستت را آب بکشی. هر چه باشد یه صد هزار تایی از ارتش اونها الان یکی از سرزمینهای اسلامی را اشغال کرده و مصداق کفار حربی و بقول مقام معظم رهبری پس از فاجعه فلوجه «دولت نجس فلانی» هستند.
|
سیاست داخلی |
یا «فقر در ایالات متحده» عنوان کتابی است نوشته مایکل هرینگتون، با ترجمه ابراهیم یونسی و چاپ سال 1353 شمسی در قبل از انقلاب. نویسنده عمر خود را در میان فقرای آمریکا گذرانده است. با آنها زندگی کرده به آنها کمک کرده و با آنها از نزدیک دمخور بوده است. وی از پنجاه میلیون آمریکایی فقیر سخن میگوید که عمدتا دور از دیدهها قرار دارند:
« فقر اغلب بیرون از مسیرهای عادی و معمولی است، همیشه اینطور بوده، سیاح معمولی هرگز شاهراه را ترک نمیکرد، امروز هم ناگزیر از بزرگراههای بین ایالتی میگذرد. از درههای پنسیلوانیا که شهرهای آن چون صحنههای سینمایی ولز سالهای سی است عبور نمیکند. ردیف خانههایی را که کمپانیها ساختهاند نمیبیند، به راههای شیارخورده برنمیخورد، همه چیز را کثیف و غبارگرفته نمیبیند.» ...... « سابقا اگر هم طبقه متوسط فقر و کثافت را دوست نداشت دستکم از آن آگاه بود. فاصله فیمابین راهی نبود. در ایام عید میلاد، رفت و آمد به محلهای فقیرنشین زیاد بود. گاه تقریبا همه، خواه برای رسیدن به محل کار یا مراکز تفریح از محله سیاهان میگذشتند.» ... اما اکنون ... «درماندگان، ناتوانان، پیران، غیرمتخصصان و افراد اقلیتها در همین جا، و در محدوده همین محل مقررند، و همیشه هم بودهاند. اما جز آنها کس دیگری نیست ....».
نویسنده سخنی از شهرهای پنسیلوانیا به میان آورد .... باید آن را تایید کنم .... زمانی من هم به پنسیلوانیا سفری کردم. زمان رفتن بلیط هواپیما داشتم و از بالا منظرهها نسبتا زیبا بود، نمایی از جنگلهای سبز کهنه .... زمان برگشت با اتوبوس برمیگشتم و چیزهای دیگری دیدم .... از آن دختر جوانی که مدام با تلفن صحبت میکرد و نمیدانم چرا ضجه میزد. ساعتها در ترمینال گریه کرد و کسی هم حریفش نبود .... تا آن سیاهپوستی که در ازای پنج دلار یک جعبه خالی نوشابه در اختیار من گذاشت تا چند ساعت باقیمانده از شب را روی آن نشسته بخوابم و بشرط آنکه بموقع برای اتوبوس بیدارم کند. بله من شهرهایی را در سر راه دیدم که با شهرهای توریستی تفاوت بسیار داشت .... بزبان نویسنده، در آنها فقر را هنوز از جلوی چشم جارو نکرده بودند ......
« من خانوادههایی را میشناختم که نمیتوانستند کودکانشان را به مدرسه بفرستند چون کفش آنقدر نبود که همه بپوشند. خانوادهای کفش را طوری بین بچهها تقسیم میکرد که لااقل هر روز یکی دو تا از بچهها در مدرسه باشند.» نویسنده میگوید که من رماننویس نیستم و برای توصیف حقیقی فقر باید مثل چارلز دیکنز رماننویس بود اما صحنههای حقیقی که در این کتاب با زبانی ساده و گویا روایت میکند تا جایی اوج میگیرد که صفحهای از آن را نمیخوانید مگر همراه با اشک ..... «مرد سالمند چیز حقیری بیش نیست .... پالتوی ژندهای است بر تن چوبی» .... «پیرزنی در نیویورک به مامور رفاهی که با وی تماس داشت تلفن کرد: زن میگریست، زیرا بخش رفاه، چک حاوی مبلغ کمک را در روز مقرر نفرستاده و او بیمناک بود از این که مبادا اسمش را قلم زده باشند و از آن پس باید گرسنگی بخورد. زندگی او نیز مانند زندگی بسیاری از کسانی که در وضع و موقعیت او هستند با رشته ضعیفی از دستگاه اعانه شهر آویخته بود. یگانه مایه امیدش مامور رفاه بود.» ..... و تو چه میدانی گرسنگی چیست؟ .... گرسنگی آنی نیست که وقتی شام آدم دیر میشود احساس میکنی ..... گرسنگی مربوط به روح است .... وقتی است که چیزی را که تا دیروز میخوردی امروز نمیتوانی بخوری .... وقتی است که بدانی دیگر نخواهی توانست آنرا بخوری .... گرسنگی آن است که چیزی که دیگری میتواند بخورد تو نتوانی بخوری ..... گرسنگی معنایش به بیعدالتی نزدیکتر است ... تا به خالی بودن بطن ..... و تو! .. هرگز نمیتوانی ادعا کنی آنرا میشناسی .. تا زمانی که ... امیدت ناامید شده باشد ..... تازه نگاهی از سر نافهمی به کتاب خدا میاندازی و میگویی چرا مدام از گرسنگان میگوید؟! بازار گرمی است برای دین خدا؟! .... همان، تو نمیفهمی .....
در پی گسترش رکود اقتصادی در سال 1960 گزارشها از سراسر آمریکا بازتابدهنده بحران بزرگ فقرا بود : ..... « شیکاگو، ایلی نویز: بعضیها تقاضای کمک میکنند. ... این مردم اینک که دیگر قادر به تامین معاش خانواده خود نیستند خوار و سرافکندهاند ..... هفت ساعت پیش مرد سی سالهای که با دستگاه ما (اداره رفاه شیکاگو) سر و کار داشت خود را حلق آویز کرد. غرامت بیکاریاش ته کشیده بود ..... اسکنک تدی، نیویورک: دانش آموزان در برابر پرداخت شهریه مقاومت میکنند، برای خرید آب نبات و ذرت بوداده و رفتن به سینما پول توجیبی ندارند ..... لورن، اوهایو: خانوادهها بعلت نداشتن پول ویزیت پزشک و دارو از مراجعه به پزشک واهمه دارند. کودکی نزدیک بود بر اثر ابتلای به ذاتالریه تلف شود و ازین بابت خانواده را به سهل انگاری متهم کردند. پدران خانوادهها برای اینکه خانواده زودتر به دریافت کمک نایل آیند ناگزیر آنرا ترک میکنند ...... شیکاگو: بنابر گزارش گروه کار، کودکان برای رفتن به مدرسه کرایه اتوبوس ندارند و دختران کلاس خیاطی از خرید پارچه برای دوخت عاجزند ...... دیترویت، میشیگان: اعضای باشگاه خردسالان نتوانستهاندنیم دلار حق عضویت سالانه خود را بپردازند.»
« (دولت رفاه) در بدترین وجه خود سوسیالیسم است برای اغنیاء و بازار کار آزادی است برای فقراء .... اعتبارات دولتی را به کمک به ساختمان خانههای تجملی اختصاص میدهند، در حالیکه کویهای فقیرنشین را به خود میگذارند ..... این مردم عجیبترین مستمندان تاریخ نوع بشرند .... زیرا فقرشان در حالی دوام داشته است که اکثر مردم همین جامعه از خود بعنوان جامعه مرفه یاد میکنند و نگران اختلالات عصبی مردم ویلانشیناند ....
به این ترتیب دهها میلیون انسان نادیده میمانند. اینها چون در دیده نیستند از دل هم رفتهاند، و در سیاست سخنگویی ندارند.»
|
سیاست داخلی |
راهبرد جدید آمریکا برای مقابله تبلیغاتی با ایران خلق قهرمانانی پوشالی است که با تکرار کاریکاتورگونه مواضع ایران از ابهت پیام ایران برای جهان و بخصوص جهان اسلام بکاهند و آنرا نوعی مواضع عادی و تکراری جلوه دهند. ابرقدرتها که روزی برای یکنواختسازی دنیا و نمایش آرامش مردابگونه، اجازه هرگونه حتی خطای لفظی را نیز به نوکران خود نمیدادند، امروز به حاکمان دستنشانده خود دستور میدهند که ژست مخالف بگیرند و رفیق قافله اهل ایمان و شریک دزدان بینالمللی باشند. آمریکا زمانی که در عراق با یک جریان مقاومت اصیل و مردمی که هدفش بیرون راندن متجاوز بود روبرو شد و خود را ناتوان از مقابله با آن دید، یک جریان مشابه تروریست برای کشتار مردم به اسم مقاومت خلق کرد تا مشروعیت هرگونه مقاومتی را از بین ببرد و خود را در مبارزه با آن محق جلوه دهد. اکنون نیز پس از پیروزیهای بزرگ انقلاب اسلامی در عرصه بینالمللی، آمریکا که شخصا از مبارزه با ایران ناتوان است تاکتیک دیگری در پیش گرفته است. پس از سفری که در سال گذشته رایس به خاورمیانه داشت، دو کشور بحرین و مصر از طرف آمریکا مامور شدند مواضع استقلالطلبانهای شبیه به ایران اتخاذ کنند تا شاید با این کار افکار عمومی را از قهرمان اصلی بسمت وردستهای آمریکا منحرف کنند.
مصر مانور تبلیغاتی پرسروصدایی را آغاز کرد و اعلام کرد میخواهد به انرژی هستهای دست یابد. اسراییل در یک نمایش ساختگی از این مساله ابراز نگرانی کرد. اسراییل اعلام کرد موشکهای خود را بسمت مصر هدفگیری خواهد کرد. لفاظیهای اسراییل درباره سلاحهای نوترونیای که میتواند میلیونها مصری را به کام مرگ بفرستد بالا گرفت و رسانههای بینالمللی بر این بحران تازه متمرکز شدند. مصر از آن موقع هر چند روز یکبار خواستار خلع سلاح اتمی اسراییل میشود و حتی گاهی بیان میکند که در صورت سرپیچی اسراییل از پیوستن به معاهده منع گسترش، مصر نیز باید از این پیمان خارج شده و سلاح اتمی تولید کند. در عین حال محمد البرادعی به مصر میرود و مثل یک معلم اول ابتدایی آنها را تشویق میکند که در راه دستیابی به انرژی هستهای چه باید بکنند و چه نکنند. آیا غیر از این است که هیاهویی برای هیچ براه افتاده است؟ اگر حقیقتا مصر قصد سرکشی داشت البرادعی که غلام حلقه بگوش نظام ناعادلانه جهانی است اینقدر مهربان میبود؟ هرگز!
زمانی که آفریقای جنوبی در یک موضعگیری ملایم خواستار دخالت داده شدن در تدوین قطعنامههای بینالمللی درباره ایران میشود، بلافاصله بحرین که از سوی آمریکا به عضویت شورای امنیت درآمده مامور میشود تا با اتخاذ مواضع تند درباره لزوم عاری سازی خاورمیانه از سلاحهای هستهای توجهات را نه تنها از آفریقای جنوبی بلکه از ایران که در پی ایجاد عدالت در فناوری اتمی در خاورمیانه است برگرداند. مایه تاسف این است که دستگاه دیپلماسی ایران نیز فریب اینگونه تحرکات کشوری را میخورد که میزبان مرکز فرماندهی نیروهای آمریکایی در منطقه است. بگونهای که ایران با استقبال از مواضع بحرین وزیر امور خارجهاش را برای گفتگو درباره قطعنامه به این کشور فرستاد. با این حال آمریکا باید بداند حق هرگز با باطل برابر نیست و نمیتوان برای همیشه حق را از چشم مردمان عالم پنهان داشت. ایران قهرمان واقعی مستضعفین است و آنها نیازی به قهرمانان پوشالی ندارند.
|
سیاست داخلی |
|
سیاست داخلی |