اتفاقات ساده و مهمی در اطراف در جریان است. قیمت موتور سیکلت از نوروز تا حالا بین 20% در انواع ارزان تا 40% در انواع گران افزایش یافته است. این جهش قیمتی که علاوه بر تورم سالانه اتفاق افتاده دو علت دارد. بنگاهداران معتقدند مطرح شدن سهمیهبندی بنزین باعث گرایش مردم به خرید موتور شده است. عامل دیگر را میتوان اوجگیری از رده خارج کردن خودروهای فرسوده در ماههای اخیر دانست. صاحبان این خودروها احتمال زیادی دارد که بدلیل تنگنای مالی بسمت خرید موتور رفته باشند. اکنون آیا این تغییر الگوی حملونقل خوب است یا بد؟ بنظر من اتفاق مثبتی است، چرا که نشان میدهد فقرا هنوز راههای در رو دارند. اگر قدرت خریدشان کاهش یافته مجبور نیستند بکلی از داشتن وسیله شخصی محروم بشوند. در بسیاری از کشورها وضع اینطور نیست. مثلا در آمریکا موتور ارزانقیمت وجود ندارد و کسی که پول خرید ماشین را نداشته باشد باید به سیستم بسیار ضعیف اتوبوسرانی متکی بشود،تاکسی مسافرکش هم وجود ندارد. مثال دوم: بچه که بودم پولتوجیبیام اینقدر نبود که هر کتابی دوست داشتم بخرم، اما یک کتابفروشی در میدان انقلاب بنام انتشارات میر (گوتنبرگ) وجود داشت که کتابها را روی کاغذ کاهی چاپ میکرد و قیمتهایش معمولا نصف قیمت یا کمتر بود. از آنجا میتوانستم هر چقدر دلم میخواست کتاب بخرم، البته اکنون تعطیل شده است. مثال سوم: طی سالهای گذشته مغازههای ساندویچفروشی با رقابت از طرف مغازههای محقر و گاه زیرپلهای «فلافل لبنانی» مواجه شدند. فلافل اولین بار در جمکران مد شد و اکنون در تهران با 300 تومان میشود آنرا خرید. البته من آدمهایی را دیدهام که همین را هم با تامل پرداخت میکنند، کسانی را هم دیدهام که اگر هوس بر آنها غلبه کند و یک ساندویچ سوسیس بخرند مجبورند تا آخر مسیر با جیب خالی ادامه بدهند. برای آنها خوشحالم که فلافل هست.
خصوصیسازی گسترده در ایران کمکم آثار خود را نمایان میسازد. پیوستن به بازار جهانی و واقعی شدن قیمتها معادلات اقتصادی را در آینده تغییر خواهد داد و شوکهای بزرگی پیشروی قرار دارد که البته وجود یک دولت حامی مردم شدت ضربات وارده را قطعا کاهش داده است. از دشواریهای دولت و بطور کلی اصولگرایان این است که بقدرت رسیدن آنها با برنامه حمایت از فقرا اتفاقا با تحولات جهانیای همراه شده است که در جهت عکس حرکت میکند. در سطح جهانی دو حرکت عمده اقتصادی وجود دارد، یکی دولتگرایی در آمریکای لاتین برای مبارزه با استعمار و دیگری جهانگرایی سرمایهداری که در وضعیت توسعه و قدرت قرار دارد. خط مشی اصولگرایان در ایران برای حمایت از فقرا اگرچه در بخش دولتی خود بسیار خوب عمل میکند و نماد آن سهمیه بندی بنزین بجای گران کردن آن بنفع طبقات محروم جامعه است اما این راهبرد برای آینده بنظر کارآمد نمیرسد. در آینده با توسعه دامنه خصوصی سازی دست دولت از اقتصاد کوتاه خواهد شد و توان آن برای سیاستگزاری نیز (علیرغم آنچه ادعا میشود) کاهش خواهد یافت. بنابراین اصولگرایان باید بدنبال راههای جدیدی برای پیشبرد برنامه فقرزدایی باشند.
دولتگرایی خوب بود بشرطی که میتوانستیم واقعا دولت را برای فقرزدایی بسیج کنیم. اما عملا در طول تاریخ نشان داده شده است که امید بستن صرف به دولت و قدرت سیاسی راهبرد عاقلانهای نیست. اگر ما از افزایش قدرت دولت در اقتصاد حمایت کنیم به این امید که دولت را مردمی انتخاب میکنند که اکثریت آنها فقیرند، پس دولت در خدمت محرومین خواهد بود راه بخطا خواهیم برد. تاریخ نشان داده است که در عمل پس از افزایش تسلط دولت بر اقتصاد، ثروتمندان با استفاده از تسلطی که بر جامعه دارند دولت را نیز تصاحب کردهاند و اتفاقا آن را در جهت منافع خود بکار انداختهاند. بنابراین دولتگرایی ازین ببعد دیگر ایده خوبی نیست. از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که نظامهای مختلف اقتصادی در جامعه در درجه دوم اهمیت قرار دارند، آنچه که مهمتر است نیت فعالان اقتصادی است. یک نظام اقتصادی آزاد میتواند گاهی بسته به جامعهای که در آن اجرا میشود عادلانهتر از یک نظام اقتصادی دولتی باشد، مهم قدرت واقعی محرومین و قدرت سیاسی آنهاست. بنابراین نباید ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 توسط رهبری را تیر خلاصی بر مبارزه محرومین بدانیم، برعکس فرصتی است برای تجدید سازمان و حمله مجدد از موضعی متفاوت.
بنابراین اصولگرایان ضمن حفظ راهبرد دولتی حمایت از فقرا (تا آخرین لحظهای که چنین کاری ممکن باشد) باید بفکر یک راهبرد مبتنی بر بخش خصوصی باشند. و این راهبرد چیزی نیست مگر بنگاههای اقتصادی کمهزینه. پیش ازین پس از ابلاغ سیاستهای اصل 44 توضیحاتی درباره برخی کسبوکارهای موفق کمهزینه از جمله شرکتهای هوایی کمهزینه نوشتم. مردم آمریکا سال به سال فقیرتر میشوند بنابراین راهبردهای کمهزینه در تمام بخشهای اقتصادی این کشور با موفقیتهای چشمگیر روبرو شده است. در کشوری که درآمد طبقه متوسط بطور منظم سالی یک درصد کاهش میابد (لستر تارو، آینده سرمایهداری) فروشگاههای زنجیرهای والمارت به موفقیت بزرگی دست یافت، چرا که راهبرد ارزانفروشی را به بهای اندکی کاهش کیفیت در دستور کار قرار داد. البته ازین دست مثالها بسیارند. بسیاری از خدمات و کالاها اگر هدف مینیموم کردن قیمت باشد قابلیت بازنگری دارند و سودآوری در چنین بنگاههایی با توسل به گسترش بازار بجای افزایش قیمت بدست خواهد آمد. چنین تجدید نظری در رویکردهای اقتصادی با برسمیت شناختن فقر در میان مدت در جامعه قادر خواهد بود زندگی را برای فقرا آسانتر سازد بدون اینکه بخواهیم نیاز برای یک برنامه بلند مدت برای محو اصولی فقر و ایجاد برابری در جامعه را منکر شویم.
|
سیاست داخلی |
از چند سال پیش گاهبگاه در تجمعات دانشجویی در برابر سفارت انگلیس شرکت داشتهام و چیزی که نظر من را در این مدت به خود جلب کرده است این است که چنین تجمعاتی هر بار بیشتر به خشونت کشیده میشود چه از طرف دانشجویان و چه از طرف نیروهای پلیس یا بهتر بگوییم پلیس ضد شورش. آیا باید دانشجویان را مقصر قلمداد کرد که وزن خود را بیش از آنچه هست برآورد کرده و درصدد تاثیرگذاری بر جریانهایی هستند که به آنها مربوط نیست؟ یا نیروی انتظامی را مقصر بدانیم که با دانشجویان بسیجی همانطور رفتار میکند که با اراذل و اوباش میکند؟ البته این روزها بدلیل قدرت رسانهای مخالفین نظام سعی میشود تا جای ممکن برخوردها با هر کس که ممکن است مورد حمایت این رسانهها قرار بگیرد توام با رافت بیشتر اسلامی باشد، در حالی که دانشجویان بسیجی همانطور که در درگیری اخیر مشاهده کردیم از کمترین حمایت رسانهای نیز برخوردار نیستند. این وضعیت نوعی شکاف در میان بدنه و سر اصولگرایان را آشکار میکند. از سویی نیروهای سیاسی اصولگرا بدلیل جانبداری از نظام اسلامی هیچگاه قادر نبودهاند در یک جریان اعتراضی آن هم از نوع خشن آن بر علیه همین نظام وارد شوند و از سوی دیگر بدنه اصولگرایان بالاخص دانشجویان در فضای بیقدرتیای که بسر میبرند روزبروز رادیکالتر میشوند و چارهای جز برخوردهای خشن برایشان باقی نمیماند. وقتی سفارت انگلیس و لانه روباه پیر چنان جراتی بخود میدهد که برای طرفداران غرب در محل بدنام سفارتخانهاش پارتی راه بیندازد چگونه ما از دانشجویان بسیجی انتظار داریم همچنان به بحثهای آکادمیک درباره اینکه «استعمار بد است» مشغول باشند؟ چرا انتظار داریم بالاخره کلام حق «انگلیس اشغالگر است» با تمام معنای نهفته در آن بر زبانشان جاری نشود؟
چگونه است که همزمان ما شاهد صعود و قدرتگیری دولت اصولگرا در ایران و ایضا قدرتگیری سفارت انگلیس هستیم؟ چرا درست وقتی ایران دیگر از آمریکا نمیترسد تابوی مذاکره با آمریکا باید بشکند؟ به گمان من تمام این مطالب به هم مربوط است. درست به همین دلیل که دیگر قدرت آمریکا برای چربش بر ایران کافی نیست پرچمهای دوستی بالا میرود. اگر آنها قادر به ضربه زدن به ما بودند قطعا ترجیح میدادند ما را در گوشه رینگ و مضطرب نگه دارند. اکنون جریان حزبالله و مخصوصا شاخه جوانان آن باید بدانند که این روند بازگشتناپذیر است. ما در سرازیری نه تنها رابطه با آمریکا که همزیستی با ابرقدرتها داریم هر لحظه سرعت میگیریم. علت آن هم این است که قادر نیستیم بیش ازین خلاف عرف بینالمللی حرکت کنیم. در این میان نقش پرونده هستهای ایران بسیار مهم است. هدف اعلام شده آمریکا از فشار بر ایران دوگانه تغییر رژیم یا تغییر رفتار بود و همینطور هم شد. اگر چه ما فناوری و نظام را حفظ کردیم اما لاجرم آنقدر مورد تهدید قرار گرفتیم که رفتارمان تغییر کرد، دستکم رفتار ظاهری بسیار مودبانهتری جلوی بزرگترهای بینالمللی پیدا کردیم. اکنون حتی اگر آمریکاییها همه دیپلماتهای ما را هم دستگیر کنند باز هم بسان عاشقی دنبال مذاکره با آنها خواهیم رفت، هر چقدر به مرزهایمان تجاوز کنند آزادشان خواهیم کرد وخلاصه صحنه مشحون از حسن نیت است!
و اینکه دوستان بسیجی اگر میبینند جشن تولد ملکه منحوس در ایران برگزار میشود و توسط نیروی انتظامی حمایت میشود دلیل آن بسیار ساده است، چرا که متقابلا جشن پیروزی انقلاب هم در لندن برگزار میشود و گزارشش را هم از سیما پخش میکنند. اگر چه باید به مسئولین گفت آن انقلابی که جشن آن کنار باکینگهام برگزار شود معلوم نیست به کجا میرود. آنچه مسلم است ایران با دستیابی به توان اتمی ازین پس در عرصه بینالمللی تغییر نقش خواهد داد. ایران از یک کشور آشوبگر به یک قدرت مداخلهگر و در مراحل بالاتر به یک قدرت بازدارنده صرف تبدیل خواهد شد و البته این چیز بدی هم نیست. اگر در منطقه یک قدرت بازدارنده وجود داشت اکنون یک میلیون نفر مسلمان عراقی زنده بودند و این کشور تحت اشغال قرار نداشت.
|
سیاست داخلی |
آنچه این روزها از عملکرد سازمانهای اطلاعاتی غربی در منطقه خاورمیانه شاهد هستیم نشان از آن دارد که آنها راهکارهای نظامی و سیاسی را با رویکرد اطلاعاتی مخفیانهتری جایگزین کردهاند و این نیست مگر به دلیل به ضعف کشیده شدن قدرت غرب در این منطقه از جهان. با روی کار آمدن گیتس با سوابق اطلاعاتی بعنوان وزیر دفاع و جابجایی یکی از افراد اطلاعاتی به وزارت خارجه انتظار میرفت که آمریکا قدم در چنین راهی بگذارد. پس از شکست سال گذشته اسراییل در نابودسازی حزبالله و شکست آمریکا در جلوگیری از قدرتگیری اتمی ایران اکنون صحنه خاورمیانه تغییر کرده است.
اسراییل که نوعی کلونی تحمیلی غرب در محل تلاقی سه قاره بزرگ و آبراههای مهم تاسیس شده بود تا بعنوان جانشین اربابان غربی به مدیریت منطقه بر اساس منویات غرب بپردازد اکنون خود تبدیل به بار گرانی برای جهان غرب شده است. اکنون نه تنها اسراییل منطقه را با تجاوزهای مکرر کنترل نمیکند بلکه آمریکا شخصا مجبور شد در منطقه دخالت نظامی بکند. حتی کار تا جایی بالا گرفت که اکنون آمریکا به اسراییل توصیه میکند دست به هیچ عملی نزند و ژست صلحطلبانه هم بگیرد. اسراییل نه تنها از جنوب لبنان عقبنشینی کرد، نه تنها از نابودسازی حزبالله بدلیل ناتوانی صرفنظر کرد، نه تنها تشکیل دولتی فلسطینی را پذیرفت، بلکه دارد با سوریه هم وارد مذاکره میشود تا جولان را هم پس بدهد و آرزو دارد بتواند با دادن اراضی 1967 به فلسطینیها بقیه را نگه دارد.
اکنون پس از ظهور ایران اتمی دیگر مجالی برای اقدامات گستاخانه صهیونیستها باقی نمانده است. اکنون رییس جمهور دلیری در ایران حاکم است که با موضعگیری قوی خود در جنگ سال گذشته اسراییل با حزبالله اجازه نداد اسراییل به سوریه حمله کند. اسراییل که سهل است بزرگترهایش هم در مواجهه با ایران دست به عصا شدهاند. قدرتها در حال بازتعریف مناسبات خود با ایران اتمی هستند و بیشتر بر مسایل آینده مخصوصا مساله گسترش موشکی ایران متمرکز شدهاند. اکنون دیگر زمانی نیست که اسراییل بتواند هر کشوری را تهدید به حمله کند. اکنون اسراییل سر جای خودش مینشیند و تلاش میکند نیروهای متنازع در لبنان و فلسطین و ایران را به جان هم بیندازد. وقوع درگیریهای گسترده در لبنان و فلسطین خود دلیلی بر احساس ضعف شدید اسراییل برای مقابله با کلیت آنهاست. همچنانکه تمرکز شدید آمریکا بر برخی طیفهای سیاسی در ایران نیز نشانه توازن مثبت قوا به نفع ایران است.
در این میان چهارشنبهای دیگر رسید و باز دشمنان اسلام و عدالت با کار گذاشتن بمب در نزدیکی سرداب غیبت امام زمان (عج) به تلاش خود برای دستیابی به حضرت ادامه دادند چرا که در خبر هست که ایشان در مثل چنین زمانهایی به اینجا سر میزنند. بارها شنیدهایم که افسران آمریکایی روحانیون شیعه را دستگیر کرده و از ایشان سوالاتی درباره امام و مشخصات ظاهری و حتی محل اختفای ایشان میپرسند. حالا که یانکیها اینقدر به اخبار مربوط به امام حال حاضر ما علاقه دارند یک حدیث برایشان بخوانیم .... در احادیث هست که حضرت در آستانه ظهور بشدت تحت تعقیب دشمنانی که قصد جان ایشان را دارند قرار دارند بنحوی که در این تعقیب و گریز شهرها و بیابانها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارند. نهایتا ایشان در این مسیر به کعبه پناه میبرند و آنجا دعوت جهانی خود را آغاز میکنند .... بنابراین قصابان آمریکایی حواسشان جمع باشد مبادا طرح عدوانیشان برای حضرت گوشهای باشد از طرح کلی رحمانی خداوند برای تسریع در ظهور ایشان.
|
سیاست داخلی |
از آنجا که بالاخره کار میان احمدی نژاد و بزرگ رباخواران مملکت به داوری فقهای شورای نگهبان کشید و فیالجمله نتیجه تقریبا روشن است ذکر نکاتی چند در باب جمعبندی از دو سال مبارزه با ربا یا بهتر بگوییم 6 سال، خالی از لطف نخواهد بود.
اگر شماها بانکدارهای بزرگ طرفدار دمکراسی بودید باز جای شکرش باقی بود. کافی بود بشما بگوییم که هنوز آنقدر از سوم تیر نگذشته که در آن مردم رایی قاطع به یک آدم یلا قبایی دادند که مهمترین شعار اقتصادیاش حذف ربا بود. احمدینژاد قدم اول را لرزان برداشت و بجای کاهش یکباره بهره بانکی به کاهش پلکانی سالی دو درصد رضایت داد. حضرات شما هم یک سالی تحملش کردید تا آبها از آسیاب بیفتد. حالا که همه یادشون رفته که جریان سوم تیر چی بود دیگه کسی از شماها برای ایشان تره هم خورد نمیفرمایید.
اگر شماها مثل پدران معنویتان در عصر روشنگری معتقد به تجربه بودید و هیچ چیزی را تا خودتان آزمایش نمیکردید نمیپذیرفتید باز خوب بود. بشما نشان میدادیم که چگونه کاهش اندکی در نرخ بهره بانکی در یکی دو سال گذشته باعث کاهش متناسب در نرخ تورم شده است. ممکن بود حتی چشمانتان را آنقدر باز کنید که عملکرد اسلامگرایان ترکیه در کاهش شدید نرخ بهره و کنترل تورم را هم بتوانید ببینید.
اگر شماها اهل اسلام و مسلمانی بودید که نیستید مثل داستان شازده کوچولو میپرسیدیم لطفا یک رباخوار بمن نشان بده! اگر نظام بانکداری که شما ارائه دادهاید ربا نیست پس ربا اصلا وجود خارجی ندارد. آیا عملکرد شما تفاوتی با عملکرد بانک جهانی یا بانکهای خارجی دارد؟ اگر ندارد پس یا هر دو رباخوار هستید یا هیچ کدام. و از آنجاکه دلیلی در دست نداریم که فکر کنیم بانکهای ضددین در غرب به حکم ربا توجهی دارند پس تکلیف شما هم روشن است. اگر تئوریسین شما «موسی غنینژاد» مدعی است ربای تولیدی حلال است در جواب میگوییم که نگاه اسلام در تولید مسئولیتپذیری سرمایهگذار و مجری است نه این که سرمایهگذار بدون توجه به سود و زیان کسب سود خود را ببرد. و این بسادگی از روز اول اسمش مضاربه بوده است و کاملا مترقیتر از کاپیتالیسم و سوسیالیسم شماست. اگر هم عقبه فکری شما بگویند بدلیل وجود تورم ربا باید باشد از آنها میپرسیم مگر در زمان ائمه تورم نبود؟ هزاران حدیث وجود دارد که دلالت ضمنی بر تورم شدید و گاه حتی نوسانی در زمان ائمه دارند. در زمان عثمان قیمت اسب به حد هموزنش طلا هم رسید!
شما مردم را ساده فرض کردهاید؟ طوری حرف میزنید انگار با سفر کریستف کلمب به قاره آمریکا ناگهان تمام مناسبات تاریخی عوض شد و تاریخ جدیدی آغاز شده. میگویید طلا که سکه رایج آن زمان بوده ارزش ماهوی داشته در حالی که اسکناس صرفا نمایانگر قدرت خرید است. اولا بگویید ارزش ماهوی طلا در چیست؟ آیا کاربرد صنعتی داشته؟ اگر نداشته آیا منطقیتر نیست بگوییم طلا بدلیل کمیابیاش ارزشمند بوده است؟ یعنی در واقع قیمت طلا در قیاس با دیگر کالاها بستگی به حجم طلای موجود در جامعه است دقیقا مشابه اسکناس. در گذشته و در ابتدای روی کار آمدن احمدینژاد در مورد ربا بحثهای زیادی داشتهام اینجا درصدد تکرار آنها نیستم. اما بدانند امروز یک کلمه که از دهانشان در دفاع از ربا بیرون بیاید مسئولیتش تاریخی است. چرا که کمتر زمانی چنین فرصتی برای حذف ربا بوجود آمده است و اگر این فرصت هم از دست برود معلوم نیست دوباره بدست آید. بنابراین خودتان را برای آتش عذاب الهی آماده کنید.
|
سیاست داخلی |
|
سیاست داخلی |